بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلکسیونر | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کلکسیونر

بریده‌هایی از کتاب کلکسیونر

نویسنده:جان فاولز
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۷از ۲۰۵ رأی
۳٫۷
(۲۰۵)
«نگاه من به همه‌چیز بر مبنای زیباییه. می‌فهمی؟ خوب و بد برام اهمیتی نداره. فقط زشت یا زیبا. به نظرم خیلی چیزهای خوب زشتند و خیلی چیزهای بد زیبا.»
ZarH2080
زمان‌هایی بود که فکر می‌کردم فراموشش خواهم کرد. ولی فراموش کردن چیزی نیست که دست خودت باشد، برایت اتفاق می‌افتد. منتها برای من اتفاق نیفتاد.
فهیم
لحن حرف زدن آدم‌هاست که دست‌شان را رو می‌کند نه خودِ چیزهایی که می‌گویند.
Bluelily
«هدف برای ذهن مثل آب است برای بدن.»
Parinaz
تو نمی‌دونی چی هستی. تو همه‌چیزی. اگر بری من هیچی ندارم.
NeginJr
با پیشینه‌ات سازش نکن. کُل منِ قدیمت را که سد راه خودِ خلاقت می‌شود بریز دور
farnaz zahedi
ولی «آدم‌های جدید» خسیس‌تر از آن‌اند که پول بدهند و حقیرتر از آن که حقارت‌شان را بپذیرند.
آزمین
حسم شبیه وقتی بود که برای اولین‌بار یک پروانهٔ ایماگو دیدم، گرفتمش و بعد مجبور شدم بکُشمش... می‌خواهم بگویم زیبایی آدم را گیج می‌کند، دیگر نمی‌دانی چه‌کار می‌خواهی بکنی، چه‌کار باید بکنی.
کاربر ۷۲۴۹۰۲
«عاشق کمالم، عاشق هر چیزی هستم که ایستا نیست، راکد نیست»، ولی فاصله‌ام تا کمال زیاد است. ایستا و راکدم. فقط نشسته‌ام و تماشا می‌کنم
Oryx & Crake
هیچ‌وقت نمی‌توانم درمانش کنم. چون مرضش منم.
nilishaw
صرفاً بوسیدنش فایده‌ای ندارد، باید شوکی چنان شدید به او وارد کنم که راهی جز آزاد کردنم پیش پایش نماند. چون نمی‌توانی برای کسی که خودش را در اختیارت گذاشته زندان‌بان خوبی باشی.
nilishaw
یک شهید. زندانی، ناتوان از قد کشیدن. تماماً زیر سلطهٔ این انزجار، این سنگ آسیاب حسادت کالیبان‌های این جهان. تک‌تک‌شان از ما متنفرند، از ما متنفرند چون متفاوت‌ایم، چون شبیه آن‌ها نیستیم، چون شبیه ما نیستند. به ما جفا می‌کنند، طردمان می‌کنند، تبعیدمان می‌کنند، ریشخندمان می‌کنند، حرف که می‌زنیم خمیازه می‌کشند، چشم‌شان را می‌بندند و گوش‌شان را می‌گیرند. هر کاری می‌کنند تا مجبور نشوند به ما توجه کنند، مجبور نشوند احترام‌مان بگذارند.
nilishaw
یکی از معلم‌هایم همیشه می‌گفت قدرت فساد می‌آورد. و پول قدرت است.
nilishaw
«همهٔ ما چیزهایی می‌خوایم که از داشتن‌شون عاجزیم. یک انسان شریف بودن مستلزم پذیرفتن همین نکته است.»
par
«عاشق کمالم، عاشق هر چیزی هستم که ایستا نیست، راکد نیست»،
Theycallme donya
همه‌شان عین هم‌اند، زنانی شبیه او. نوجوان‌ها و دخترها نیستند که فرق کرده‌اند. ما عوض نشده‌ایم، ما فقط جوان‌ایم. این آدم‌های احمقِ تازه به میان‌سالی‌رسیدهٔ سابقاً جوان تغییر کرده‌اند. این تلاش مضحکِ مذبوحانه برای ماندن با ما. نمی‌توانند با ما باشند. ما نمی‌خواهیم آن‌ها با ما باشند. نمی‌خواهیم مثل ما لباس بپوشند و از زبان ما استفاده کنند و علایق ما را داشته باشند. به‌قدری بد ما را تقلید می‌کنند که نمی‌توانیم احترامی برای‌شان قایل باشیم.
شادی دانشمندی
می‌توانم نقاشی کنم. می‌توانم چهره و حالاتش را بکشم، ولی کلمات خیلی مستعمل‌اند، برای توصیف خیلی چیزها و خیلی آدم‌ها استفاده شده‌اند. من می‌نویسم «او لبخند زد.» این یعنی چی؟ چیزی در حد یک پوستر کودکستانی از شلغمی که نیشش را گوش‌تاگوش باز کرده. ولی اگر لبخند را نقاشی کنم... کلمات خیلی خام‌اند، بی‌اندازه بدوی در قیاس با طراحی و نقاشی و مجسمه‌سازی.
شادی دانشمندی
واقعاً نمی‌توانم بگویم قصدم چه بود. حقیقتاً نمی‌دانم. کاری که می‌کنی، کاری را که قبلاً کرده‌ای مبهم می‌کند.
اِلی
دلم برای هوای تازه و چهره‌های تازه و تمام آدم‌های مترو، که حالم ازشان به هم می‌خورد و اتفاقات تازه‌ای که هر ساعتِ هر روز می‌افتاد تنگ شده
فوقِ معمولی
آدم غیرخلاق به‌علاوهٔ فرصت خلق مساوی است با آدم شیطان‌صفت.
اِلی

حجم

۲۸۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۱ صفحه

حجم

۲۸۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۱ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۵۰%
تومان