بریده‌های کتاب به من دست نزن
کتاب به من دست نزن اثر فائضه غفارحدادی

کتاب به من دست نزن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲۲ رأی
۳٫۵
(۲۲)
در باب «حالا چی بخوریم؟» هم عرض کنم که دیگر کم مانده بگویم: «بیایید منو بخورید!» فکر کنم بچه‌های من به جای کرونا «خورونا» گرفته‌اند! البته من هم ازشان کم نمی‌آورم. یک نفر نوشته بود: «قرنطینه تمام هم که شود، من بیرون نمی‌روم. نه اینکه نخواهم ها. از در رد نمی‌شوم!»
میـمْ.سَتّـ'ارے
همسرجان چند آیه قران خواند و از لای صفحه‌هایش به بچه‌ها عیدی داد. با نگرانی پرسیدم: «پول‌ها را ضدعفونی کرده‌ای؟» چشمکی زد و یواش گفت: «نه خانم‌جان خیالت راحت! این‌ها همان عیدی‌های پارسالند. من که بانک نرفته‌ام این چند روز. بچه‌ها هم خرج نکرده بودند از پارسال. الان هم حواسشان پرت شد بردار دوباره بذاریم لای قرآن برای سال بعد!» نمی‌دانم بخندم یا طرف بچه‌ها را بگیرم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
اشکالی ندارد که یکی صبح شنبه مثل عصر جمعه دلش بگیرد و چاهی برای درددل پیدا نکند و برای خدا نامه بنویسد؟ خدا جان! سلام
مادربزرگ علی💝
هشت سال پیش که در جریان سکونت موقتمان در سوئیس به آلمان و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا سفر کردیم، یک چیز جالب کشف کردم. آن‌هم اینکه رفتارهای مردم ایتالیا خیلی شبیه مردم ایران است. رانندگی افتضاحشان، طریقهٔ رد شدنشان از خیابان، حرف زدن و گپ زدنشان در مترو، چانه زدن در هنگام خرید و خرده‌رفتارهای دیگر. جالب است که من قبلاً چیزی در این مورد نشنیده بودم. اما هر وقت کشف جدیدم را به کسی گفتم، نگاه عاقل‌اندرسفیهی بهم انداخت و گفت: «خودت تنهایی به این نتیجه رسیدی یا از حمید معصومی‌نژاد، خبرنگار واحد مرکزی خبر، رم، هم کمک گرفته‌ای؟!»
مادربزرگ علی💝
«ما امسال از سیل و زلزله و حوادث آبان و تشییع سردار و ماجرای هواپیما زنده مانده‌ایم. این کرونا را هم که بگذرانیم، آیندگان از ما به عنوان بازماندگان سال ۹۸ یاد خواهند کرد.»
رضوان
حاج‌سعید روضهٔ آب می‌خواند. پسرچه دارد نقاشی می‌کشد. اشک‌هایم می‌رود توی ماسکم. پسرچه سرش را بلند می‌کند. با دست‌های کرونایی‌اش اشک‌هایم را پاک می‌کند و می‌گوید: «می‌خوای من آبم رو بدم به امام‌حسین؟»
Fs
ازآنجایی‌که می‌گویند ویروس در گرمای سی‌درجه می‌میرد، به سرم زد بگذارمشان توی ماکروویو. نایلون تمیزی برداشتم کتاب‌ها و ورقه‌ها را گذاشتم توش و کردمشان توی ماکروویو و زمان را روی دو دقیقه تنظیم کردم. داشتم گوشی موبایلم را ضدعفونی می‌کردم که بوی سوختگی آمد. سریع در ماکروویو را باز کردم. آتش واقعی در ماکروویو کوچک ما داشت همهٔ برگه‌ها را می‌خورد! سریع گذاشتمشان توی ظرف‌شویی و شیر آب را باز کردم. علاوه بر اینکه سوختند خیس هم شدند. الان نیم ساعت است که پسرک توی اتاق دارد نعره‌های عاشقانه می‌زند! گفتم که! یک زن باید مثل من نمونه باشد!
moonlight
امام‌حسین هم وقتی جلوی آن‌همه لشکر می‌ایستاد، احساس می‌کرد هیچ‌کس حرفش را نمی‌فهمد. هیچ‌کس غمی را که از عاقبت به شر شدن آن مردم، روی دلش نشسته بود، درک نمی‌کرد. قربان دل مهربانش! آخر امام، پدر دلسوز امت است. پدری که فرزندانش برای کشتنش متحد شده‌اند و او به‌جای آنکه نگران خودش باشد، نگران عاق والدین شدن و جهنمی‌شدن پسران است.
ar
فقط انسان‌های ضعیف به اندازهٔ امکانات‌شان کار می‌کنند.
ar
«عندما قطعت ید الشهید قاسم سلیمانی. یمانی بعد شهر فقط، منعت المصافحه فی جمیع العالم بامرالله عز و جل» یعنی فقط یک ماه بعد از قطع شدن دست حاج‌قاسم، به امر خدا، دست دادن در همهٔ دنیا ممنوع شد.
رضوان

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد