بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دلایلی برای زنده ماندن | صفحه ۳۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دلایلی برای زنده ماندن

بریده‌هایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۴۴۵ رأی
۳٫۹
(۴۴۵)
باری؛ تسکین و تسلایی در کار نبود. اما ماندن در آن حالت هم اشکال داشت؛ زیرا دلم نمی‌خواست بمیرم، فقط می‌خواستم زنده نمانم! مرگ مرا می‌ترساند. مرگ فقط برای کسانی اتفاق می‌افتاد که به معنای واقعی زندگی کرده بودند. افراد بی‌شماری بوده‌اند که به معنای واقعی کلمه زندگی نکرده بودند؛ من هم دلم می‌خواست یکی از آنان باشم! و این همان آرزوی دیرین بسیاری از انسان‌ها بود؛ اینکه ای کاش هرگز زاده نمی‌شدند؛
tabasom
در جهانی چنین درهم تنیده با عدم‌قطعیت، ما بهترین آزمایشگاه‌های تجربی خویشتن هستیم.
شادی
اما کارکرد افسردگی و حملهٔ هراس و وحشت همین است: پدید آوردن افکار اغراق‌آمیز که ذهن شما را به خود مشغول می‌دارند. باری؛ تسکین و تسلایی در کار نبود. اما ماندن در آن حالت هم اشکال داشت؛ زیرا دلم نمی‌خواست بمیرم، فقط می‌خواستم زنده نمانم! مرگ مرا می‌ترساند. مرگ فقط برای کسانی اتفاق می‌افتاد که به معنای واقعی زندگی کرده بودند. افراد بی‌شماری بوده‌اند که به معنای واقعی کلمه زندگی نکرده بودند؛ من هم دلم می‌خواست یکی از آنان باشم! و این همان آرزوی دیرین بسیاری از انسان‌ها بود؛ اینکه ای کاش هرگز زاده نمی‌شدند؛ اینکه کاش یکی از آن سیصد میلیون اسپرم بودند که موجودیت انسانی پیدا نمی‌کردند. طبیعی بودن چه موهبت بزرگی بود از نظر من! همهٔ ما بر روی طنابِ بندبازیِ نامرئیِ زندگی گام برمی‌داریم؛ هر لحظه امکان دارد پایمان سر بخورد و به اعماق سقوط کنیم و آن‌گاه با ابعاد خوف‌آور هستی روبه‌رو شویم؛ جوانب ترسناکی که در لایه‌های زیرین ذهنمان مسکوت مانده‌اند.
دختر ماه (:
از آنجا که کسانی که خودکشی می‌کنند از میان افسردگان هستند (غالب اوقات ولی نه همیشه)، افسردگی یکی از کشنده‌ترین امراض جهان است.
#ℳ_S
«گویی در یک تسلسل پهناور دویده‌ام و مدام، در همان نقطهٔ آغازین، به خویشتن برخورد کرده‌ام.»
Hamed
آن زمان اصطلاحی تحت عنوان افسردگی و حملهٔ هراس و وحشت در دایرهٔ واژگانم نبود. ناپختگی‌ام خنده‌دار بود؛ ابداً نمی‌دانستم آنچه که تجربه می‌کنم را دیگران نیز از سر گذرانده‌اند. از آنجا که حس و حالم برای خودم بیگانه بود، گمان می‌بردم برای دیگران نیز ناشناخته است.
#ℳ_S
هنگام افسردگی احساس تنهایی می‌کنید؛ گویی هیچ‌کس آنچه که بر شما می‌رود را درک نمی‌کند. هراسان‌اید از اینکه به هر نحوی دیوانه به نظر برسید. پس بر هر آنچه درونتان می‌گذرد سرپوش می‌گذارید. بیمناک‌اید که مردم بیش از پیش از شما رنجیده و روی‌گردان شوند. پس خفه‌خون می‌گیرید و دربارهٔ مشکلتان سخنی بر لب نمی‌آورید؛ که حقیقتاً باعث تأسف است، زیرا سخن گفتن به شما کمک خواهد کرد. واژگان -چه شفاهی باشند و چه نوشتاری- دستاویزهایی هستند که ما را به جهان بیرونی پیوند می‌زنند. پس سخن گفتن با دیگران یا نوشتن از مشکلات شخصی، ما را به هم گره می‌زند و نیز به خود حقیقی‌مان متصل می‌سازد.
#ℳ_S
مدام با خود تکرار کنید «افسردگی یک گناه یا ضعف نیست که باید به آن اقرار کرد یا آن را پوشاند. این پدیده یک تجربهٔ انسانی‌ست.» افسردگی ماهیت و ذات شما نیست؛ صرفاً اتفاقی‌ست که برایتان رخ داده است.
رها
پیشرفت‌های دانش و تکنولوژی نشان داده که جسم انسانی، به خودی خود، یک جهان تمام‌عیار است. هرکدام از ما آدمیان متشکل از صدها تریلیون سلول هستیم. در هر سلول، تقریباً به همان میزان اتم وجود دارد؛ این یعنی بی‌شمار عناصر تشکیل‌دهنده. تنها مغز ما شامل تقریباً یکصد میلیارد سلول مغزی‌ست. با این همه اغلب اوقات به ماهیت نسبتاً نامتناهی جسم خود آگاه نیستیم. با ساده‌انگاری خودمان را متشکل از اجزای بزرگ‌ترمان تصویر می‌کنیم: بازوها، پاها، ران‌ها، دست‌ها، بالاته، سر، گوشت و استخوان.
Fazize
هیچ‌کس نمی‌تواند درون انسان را ببیند. از بیرون دیگران تنها قادرند شکل و فرم فیزیکی شما را مشاهده کنند؛ شما برای آنان یک کلّ منسجم هستید متشکل از اتم‌ها و سلول‌ها. اما از درون، خودتان احساس می‌کنید یک بیگ‌بنگ (انفجار اولیه که موجب پدید آمدن کیهان شد) اتفاق افتاده است. احساس متلاشی شدن دارید. گویی در میان فضای تاریک و بی‌کرانهٔ کیهان پخش و پلا شده‌اید.
رها
فکرشان مشغولِ چگونگیِ سازگار شدنِ سریع با تغییرات نبود.
حسین قدیری
تأکید لجوجانه بر تنها یکی از ابعاد وجودی انسان است که اختلال وسواس فکری- عملی در او را موجب می‌شود.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
اگر راهی برای خروج از ذهن خویش وجود داشته باشد؛ و آن راه مرگ نباشد، آن‌گاه راه خروجی از جادهٔ واژگان می‌گذرد.
حَنا
سخن گفتن به شما کمک خواهد کرد. واژگان -چه شفاهی باشند و چه نوشتاری- دستاویزهایی هستند که ما را به جهان بیرونی پیوند می‌زنند. پس سخن گفتن با دیگران یا نوشتن از مشکلات شخصی، ما را به هم گره می‌زند و نیز به خود حقیقی‌مان متصل می‌سازد.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
همان‌طور که هیچ‌یک از ما، به لحاظ جسمی صد در صد سالم نیستیم، به لحاظ روانی هم از سلامت کامل برخوردار نیستیم و هریک، در نقطه‌ای از این پیوستار در نوسانیم.
キラキラ
دقیقاً همان زمانی که گمان می‌کنید وقت استراحت کردن ندارید، زمان استراحتتان است و به آن نیازمندید
キラキラ
کتاب بخوانید بی‌آنکه به تمام کردن آن بیندیشید. فقط بخوانیدش و از هر واژه، جمله و پاراگراف لذت بجویید. آرزو نکنید کاش زودتر تمام شود و یا کاش هرگز تمام نشود.
キラキラ
«تبلیغات دقیقاً همان کاری را انجام می‌دهند که قرار است انجام دهند:‌ ایجاد اضطراب و درمان آن از طریق خرید کالاها و خدمات»
キラキラ
منِ پیشین: «چرا! حال من خوب‌شدنی نیست.» منِ کنونی: «چرا باباجون، هست. ببین! هفتهٔ پیش، دقیقاً لحظه‌ای به وجود اومد که من -ببخشید منظورم توئه- داشتی کنار پارک توی آفتاب پیاده‌روی می‌کردی. دقیقاً یه لحظه احساس کردی نور سر تا پات رو روشن کرده. لحظه‌ای که اصلاً انتظارشو نداشتی.»
キラキラ
اما همین افسردگی‌ست که از همهٔ ما افسردگان، متفکر می‌سازد؛ باور ندارید؟ از آبراهام لینکلن بپرسید...
キラキラ

حجم

۲۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

حجم

۲۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان