بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۲)
میبایست به خود مجال دهیم تا گرفتگی و رگبارِ آسمان ذهن را احساس کنیم، اما درعینحال آگاه باشیم که این تنها تغییر وضعیت آبوهواییست؛ درمیگیرد و میگذرد.
foad fahmide
شما میتوانید در یک طوفان قرار بگیرید و شدت وزش باد را با تمام وجود حس کنید؛ اما آگاه باشید که شما باد نیستید. موجودی هستید که فقط در معرض آن قرار گرفتهاید.
foad fahmide
تنها پاسخی که برای چرایی واهمه از زمان قادریم ارائه دهیم این است که می خواهیم پیش از آنکه دیر شود، به اهدافمان برسیم.
foad fahmide
چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان.
چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه.
چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر.
چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن.
چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
foad fahmide
یک سوسمار روی زمین، نزدیک پاهایم بود. آن را به منزلهٔ یک تنبّه گرفتم؛ یکی از واقعیتهای وجودی سوسمارها آن است که خود را نمیکشند. آنها نجاتیافتگان و بازماندگاناند. دُمشان را میکَنید و یکی دیگر درمیآورند!
Roya
دو راه در پیش خواهید داشت؛ یا اینکه هدف دیگری برای خود تعریف کنید و استرس بگیرید که چگونه این یکی را هم محقق سازید. یا همچون میلیونها انسان دیگر (که به بحران میانسالی یا حتی اخیراً جوانسالی رسیدهاند) با خود کلنجار میروید که: «خب اینم اون چیزی که همیشه دلم میخواسته؛ پس چرا خوشحال نیستم؟!»
foad fahmide
(سورن کییرکگارد؛ فیلسوف مسیحی دانمارکی میگوید: «اضطراب چیزی نیست جز سرسام و دَوَرانِ آزادی»)، خریدهای اینترنتی، منازعاتی از قبیلِ «آیا باید کره بخوریم یا نه؟»، زندگی اتمیزه شده، تمام آن سریالهای درام آمریکایی که انتظار میرود دیده باشیم، تمام آن کتابهای جایزه گرفته که میباید خوانده باشیم، تمام آن ستارههای مطرح موسیقی که میباید آثارشان را شنیده باشیم، تمام آن فقدانهایی که وادارمان میکنند در خود احساس کنیم، کامرواییهای فوری، سردرگمیهای مدام
foad fahmide
«تبلیغات دقیقاً همان کاری را انجام میدهند که قرار است انجام دهند: ایجاد اضطراب و درمان آن از طریق خرید کالاها و خدمات
foad fahmide
برای جبران درد و رنج، همیشه لازم نیست لذت را جایگزین آن کنیم؛
گاهی لذت و شادی خود از دل درد و رنج زاییده میشود.
pejman
زندگی به انتظار شما نشسته است. ممکن است برای مدتی در این برهه گیر کنید، اما جهان همینجاست و جایی هم نمیرود. تا جایی که میشود سماجت بورزید و دست نکشید. زندگی ارزشش را دارد.
کاربر ۱۲۳۷۳۵۵
منِ پیشین: «میخوام بمیرم.»
منِ کنونی: «خب قرار نیست این اتفاق بیفته.»
منِ پیشین: «این که وحشتناکه!»
منِ کنونی: «نه! خیلی هم عالیه، بهم اعتماد کن.»
منِ پیشین: «من اصلاً نمیتونم با رنج خو بگیرم.»
منِ کنونی: «میفهمم. ولی این کار بایدیه و تو انجامش میدی. ارزشش رو داره.»
منِ پیشین: «چرا؟ مگه قراره همه چی تو آینده بیعیب و نقص باشه؟»
منِ کنونی: «نه! معلومه که نه! زندگی هیچوقت بیعیب و نقص نیست
کاربر ۲۹۷۲۶۶۶
اما درعینحال هم میدانستم شاید دزد به آنها حمله کند؛ شاید کسی آنها را بکشد یا سگها آنها را بخورند. اما البته که هرگز چنین اتفاقاتی برای آنان رخ نداد. برای افرادی معدودی از اهالی نیوآرک پیش آمده بود که شنبه شب، دیرهنگام درحال رفتن به سمت منزل خود خوراک سگها شده بودند. اما تمام کودکی من به هراس از این موضوع گذشت. گویی مضطرب بودن را دائماً بهصورت ناخواسته به خود آموزش میدادم.
سورینام
سیزده سال پیش مطمئن بودم که این کار شدنی نیست.
در ادامهٔ کتاب درخواهید یافت که قرار بود بمیرم یا دیوانه شوم.
امکان نداشت که هنوز، اینجا حیّ و حاضر باشم. گاهی حتی تردید داشتم ده دقیقهٔ دیگر زنده خواهم بود یا نه. و تصور اینکه چنان حالم بهبود خواهد یافت یا چنان اعتمادبهنفسی به دست خواهم آورد که دربارهٔ مشکلم اینچنین قلمفرسایی کنم، آنقدر بعید بود که محال ممکن به نظر میرسید.
Mahdi Motahari
آیا هیاهو و سرعت سرسامآور زندگی مدرن، برای مغز غارنشین ما حکم سانحه را دارد؟ آیا من بودم که بیشازحد نازکنارنجی بودهام؟ یا زندگی خودش نوعی جنگ است که مردم از آن بیخبرند؟
foad fahmide
«و در پایان این ادامهٔ زندگیست که شجاعت بیشتری میطلبد، نه خودکشی.»
آلبر کامو
pejman
یک عبارت کلیشهای در باب افراد کتابخوان وجود دارد که میگوید آنان، انسانهای تنهایی هستند. اما برای من چنین نبود؛ کتاب خواندن راهی بود که مرا از تنهایی درمیآورد. اگر شما از آن دسته افرادی هستید که امور مختلف برایتان تبدیل به دغدغههای ذهنی بیپایان میشوند، آنگاه تنهاترین انسانها خواهید بود، حتی اگر جمعیت زیادی از مردم، با طرز فکرهای جور واجور احاطهتان کرده باشند.
foad fahmide
کتابها به معنای واقعی کلمه، انگیزههای من بودند برای زنده ماندن. هر یک از آنها محصول ذهن یک انسان هستند، با یک روحیهٔ منحصربهفرد. هر زمان که یک کتاب ارزشمند را میخواندم، حس میکردم در حال خوانش یک نقشه هستم؛ یک نقشهٔ گنج که مرا هدایت میکند به سمت گنجینهای حقیقی: خودم!
foad fahmide
اگر راهی برای خروج از ذهن خویش وجود داشته باشد؛ و آن راه مرگ نباشد، آنگاه راه خروجی از جادهٔ واژگان میگذرد. اما واژگان بهجای آنکه کمک کنند تا ذهن را ترک کنیم، بستر ترک یک ذهنیت را فراهم میسازند و از آن پس، یاریمان میدهند تا خشت به خشت، ذهنی نو برای خود بسازیم.
foad fahmide
از خواندن کتاب دو نوع تلقی وجود دارد: یا کتاب میخوانید که از خود فرار کنید یا کتاب میخوانید که خود را پیدا کنید.
foad fahmide
من در آن برهه به کتاب احتیاج داشتم و کتاب در زندگی من، به منزلهٔ یک شیء تجملی نبود. آنها برای من یک مادهٔ مخدر درجه یک به شمار میرفتند
foad fahmide
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان