بریده‌های کتاب خرگوش های سفالی
کتاب خرگوش های سفالی اثر کوین هنکس

کتاب خرگوش های سفالی

نویسنده:کوین هنکس
امتیاز:
۴.۳از ۲۳ رأی
۴٫۳
(۲۳)
امیلیا: گمونم می‌ترسم. دکتر پنبه: از چی؟ امیلیا: از زندگی. دکتر پنبه: مگه زندگی چیه؟ امیلیا: خیلی بزرگه. دکتر پنبه: چطور مگه؟ امیلیا (بعد از مکثی طولانی): زندگی اون‌قدر بزرگه که نمی‌دونم قراره چه اتفاقی بیفته.
(:Ne´gar:)
«زندگی یه معمای شیرین و غمگینه.»
(:Ne´gar:)
چه حسی دارد که یک نفر را خیلی دوست داشته باشی و او را از دست بدهی.
(:Ne´gar:)
داشت می‌رفت توی دنیایی جدید و برای هر اتفاق جدیدی آماده بود.
(:Ne´gar:)
«بابات واقعاً تو رو دوست داره. خودت هم می‌دونی. تازه تو این رو بهتر از من می‌دونی که چقدر سختشه که احساساتش رو راحت بروز بده و چقدر سختشه با مسائل مختلف روبه‌رو بشه.»
(:Ne´gar:)
«مادربزرگم همیشه می‌گفت حواست به آرزوهات باشه؛ چون یهو دیدی به واقعیت تبدیل شدن.»
(:Ne´gar:)
«عزیزم! یه‌کم بلندتر فکر کنی، باید گوش‌گیر بذارم توی گوشم! نگران نباش. فقط خودت باش.»
(:Ne´gar:)
بعضی وقت‌ها بهت حسودی‌م می‌شه که خواهروبرادر نداری.
(:Ne´gar:)
چه‌جوری باید درست از کسی خداحافظی کرد؟
(:Ne´gar:)
با خودش فکر کرد: «زندگی آدم رو راحت نمی‌ذاره. یکسره یه سری اتفاق می‌افتن که آدم ازشون سر درنمی‌آره. پشت‌سرهم.»
(:Ne´gar:)

حجم

۱۰۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۰۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۹,۲۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد