بریدههایی از کتاب معمولی، مثل بقیه
۴٫۸
(۳۷)
همین که این را گفتم، ناگهان یاد بقیهٔ حرفهای رینا افتادم، توقع نداشته باش.
یـ★ـونا
اما اون جای من نبود.
یـ★ـونا
گریفین رو کرد بهم و گفت: «نورا! تو باید عضو انجمن هنری شی.»
میدانستم آسترید و تیا بهدقت زیر نظرم دارند. با صدای خیلی آرامی گفتم: «من؟ نه. واقعاً وقت ندارم.»
آسترید گفت: «باید وقتت رو براش خالی کنی. شک ندارم این بهترین روش آشنا شدن با بقیهست. خیلی مهمه حس کنی تو هم بخشی از اینجایی.»
یـ★ـونا
گریفین گفت: «خیلی خوبه.» دستش را توی جیب شلوار لیاش کرد و خودکار ژلهای سبزم را درآورد. یک لحظه فکر کردم میخواهد خودکارم را پس بدهد، اما مطمئن نبودم دیگر آن را میخواهم یا نه. شاید احمقانه بهنظر میرسید، اما از اینکه خودکارم دستش باشد، خوشم میآمد.
یـ★ـونا
«باشه نورا! قبول. تو میتونی یه اختاپوس پرنده باشی.»
یـ★ـونا
اما حرف رینا تمام نشده بود. «نورا! همهٔ حرفم اینه که زمانش برسه، شاید بشه به روش خودت مسائل رو واسه بقیه توضیح بدی.»
یـ★ـونا
گریفین خوب بود اما احتمالاً وقتیکه بقیهٔ بچهها بهش توجه کنند، دیگر مهربان نمیماند.
با خودم گفتم هیچ معلوم نبود بتوانم توی این کلاس دوستی پیدا کنم. در مقایسه با دیگران، کمسنتر بهنظر میرسیدم و حتماً اگر گریفین هم تا حالا متوجه نشده بود، بهزودی میفهمید.
برای همین تا آخر کلاس نه با او حرفی زدم و نه حتی نگاهش کردم.
البته خب بهجز وقتی که کاغذی را به سمتم سراند؛ روی آن چندتا مکعب کشیده بود.
زیرش نوشته بود: دیدی حالا؟ بدترین نقاش دنیا.
یـ★ـونا
«هیچ مشکلی نیست نورا، باور کن.»
یـ★ـونا
«وقتی آدم نمیدونه داره دربارهٔ چی حرف میزنه، بهتره دهنش رو ببنده و البته بهتره به فکر احساسات بقیه هم باشه.»
یـ★ـونا
اگه هیچکسی نفهمه چه بلایی سرم اومده، چی؟ اگه تو اون مدتی که نبودم، همهچی تغییر کرده باشه، چطور؟ یا اگه زمین اصلاً هیچ تغییری نکرده باشه، اما من عوض شده باشم، چی؟ شاید هم من بهسمت جلو حرکت کرده بودم و نمیتونستم برگ
Yasmin
اگه هیچکسی نفهمه چه بلایی سرم اومده، چی؟ اگه تو اون مدتی که نبودم، همهچی تغییر کرده باشه، چطور؟ یا اگه زمین اصلاً هیچ تغییری نکرده باشه، اما من عوض شده باشم، چی؟ شاید هم من بهسمت جلو حرکت کرده بودم و نمیتونستم برگ
Yasmin
اگه هیچکسی نفهمه چه بلایی سرم اومده، چی؟ اگه تو اون مدتی که نبودم، همهچی تغییر کرده باشه، چطور؟ یا اگه زمین اصلاً هیچ تغییری نکرده باشه، اما من عوض شده باشم، چی؟ شاید هم من بهسمت جلو حرکت کرده بودم و نمیتونستم برگ
Yasmin
آرام نفس کشید. «بعضی از دوستها و همکلاسیهات ممکنه از بعضی از چیزها یهکم بترسن.»
«چیها مثلاً؟» البته همان لحظهای که این سؤال را پرسیدم، خودم جوابش را میدانستم. از سر کچل و صورت بدون ابرویم که شبیه شکلکهای توی گوشی شده بود. از پوستم که تقریباً به خاکستری متمایل بود، مثل رنگ جوراب سفیدی که با یکعالمه لباس تیره شسته شده. شاید هم از هیکل ریز و پوست و استخوانم که شبیه هیکل یک بچهٔ هشتسالهٔ مبتلا به سوءتغذیه بود. بدقواره بودم و اندامم شبیه دخترها نبود.
وحید
حجم
۱۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان