بریدههایی از کتاب باد در میان پرده های اتاق می وزید
۴٫۴
(۴۵)
انسان نمیتواند چیزی را تصاحب کند، انسان فقط تصاحب میشود. اگر نمیتوان بدون چیزی زندگی کرد، این یعنی اینکه انسان در تصاحب آن چیز است. ثروت انسان، او را تصاحب میکند. چیزی که انسان را ظاهراً نجات میدهد، صاحب انسان هم میشود. چه میدانید شاید آن کسی که در میان آشغالها پرسه میزند، آرامش بیشتری نسبت به شما داشته باشد و شبها برخلاف شما بدون ترس بخوابد، که در این صورت آن فرد باید دلش به حال شما بسوزد. باید از کسی ترسید که در لابهلای اهداف زندگیاش هیچ هدف انسانیای وجود ندارد.
زهرا۵۸
انسانهای این قرن نسبت به قرون گذشته متوهمتر و بیهویتترند. انسانهای قرون گذشته محیط اطرافشان را کم تغییر میدادند و تصاویر ذهنی دوران کودکیشان با بزرگسالیشان چندان تفاوتی نداشت. اما مردم عصر ما آنچه در بزرگسالی از دوران کودکی در ذهن دارند با دنیای بیرون کلاً متفاوت است. ما تا توانستیم همهٔ چیزهای دوروبرمان را به اسم پیشرفت تغییر دادیم. ما در آیندهای که ساختیم، احساس غربت میکنیم. چون رنگ و بوی گذشته را ندارد. گذشته در ذهن ماست و بیشتر از همهٔ دورانها به خاطرات دوران کودکی فکر میکنیم.
زهرا۵۸
هرکسی یک جور میکشد. یکی با عملی که انجام میدهد، یکی با عملی که انجامش نمیدهد. یکی با حرفی که میزند، یکی هم با سکوتی که میکند.
زهرا۵۸
اگر فکری عملی نشود، ولی میل و امید به انجامش وجود داشته باشد، ذهن را تسخیر میکند. یعنی آن فکر، کارش را در ذهن دنبال میکند. ذهن میتواند اولین و آخرین جایی باشد که یک آرزو یا خواست در آنجا عملی میشود. شما میل به سرزنش کردن پدرتان را در ذهن داشتید و با آن بازی میکردید، ولی در نهایت سرکوبش میکردید و دلیل آن به این خاطر است که جامعه پرخاشگری نسبت به پدر و مادر را زشت میداند و به نگاه عمیقتر از اریک فرام، دلیل سرکوب امیال، ترس از مطرود شدن و تنها شدن است.
زهرا۵۸
از نظر من، آدم درونگرا وجود ندارد. در واقع درون، بازتابی از بیرون است. انسان هویتش را از دنیای بیرون بهدست میآورد. انسانها فقط انواع و درجات متفاوتی از برونگرایی را از خود نشان میدهند.
زهرا۵۸
دو نوع فرد تنها داریم. یکی که هیچکسی را ندارد و تکلیفش با خودش مشخص است. دومی کسی است که دوروبرش پر از آدم است، ولی از بس که دوروبریها ناامیدکنندهاند، تنها بودن را به بودن با آنها بودن ترجیح میدهد. تنهاییای که این فرد احساس میکند، تنهایی غیرقابلتحملتری است.
زهرا۵۸
انسان سالم خودش را به دیگران اثبات نمیکند.
زهرا۵۸
اسیر افکار شدن غیرقابل لمسترین نوع اسارت است.
زهرا۵۸
خیلیها دوست دارند در جهان صلح برقرار شود، از جمله شاید خود شما، ولی کمتر کسی حاضر است که برای برقراری صلح، فداکاری کند و دست از مبارزه بکشد. چون با فداکاری ممکن است خیلی از چیزها را از دست بدهد، پس مبارزه و جنگیدن را ترجیح میدهد.
زهرا۵۸
برای اینکه آلوده نشویم دو راه وجود دارد، یا باید در مسیر آلودگی نباشیم یا باید دریا بود.
زهرا۵۸
خواب میتواند به اندازهٔ یک واقعیت اتفاق افتاده روی زندگی انسان تأثیر بگذارد.
زهرا۵۸
افکار و امیال ما هستند که ما را تصاحب و کنترل میکنند و آزادی را از ما میگیرند. خواب دیدن میتواند گواه این قضیه باشد. در خواب، کسی حق سؤالکردن ندارد.
زهرا۵۸
اگر داریم پیشرفت میکنیم، پس جهت آن به کدام سمت است؟ عمرمان که نسبت به صد سال پیش کمتر شده است. از لحاظ روانی هم، ضعیفتر و وابستهتر و خشنتر شدهایم. شاید هم منظورشان از پیشرفت این است که ما یک میلیون سال دیگر بتوانیم به سیارهٔ دیگری سفر کنیم و در آنجا زندگی را با بدبختی و کپسول اکسیژن ادامه دهیم. اشتباه انسان اینجاست که پیشرفت اختراعات خود را با پیشرفت خودش یکی میانگارد. انسان فکر میکند پیشرفت کرده است، چون ماشینها، وسایل ارتباطجمعی پیشرفت کردهاند. یعنی نمیتواند خودش را از اختراعاتش جدا ببیند و نمیخواهد بفهمد این ما نیستیم که پیشرفت کردهایم، این ماشینها هستند که در حال پیشرفتاند. انسان هرچقدر که به عقل اختراعگر خود بیشتر تکیه میکند، به موجودی خطرناکتر و ترسناکتر تبدیل میشود. همین انسان، پسرفت را پیشرفت میبیند. پس ما چه پیشرفتی کردهایم؟
زهرا۵۸
همیشه رأی اکثریت ملاک است، ولی تاریخ را اقلیتها میسازند.
زهرا۵۸
هر چیزی را میتوانید به هر کسی بفروشید. مهم این است که چطور تبلیغ کنید. اول باید احساس نیاز به مصرف را در مشتری به وجود بیاورید، حتی اگر این نیاز، یک نیاز ضروری برای مشتری نباشد. مهم این است که طرف احساس نیاز کند. آنوقت دیگر نیاز نیست که دنبالش بیفتید و التماسش کنید، چون خودش مثل یک کبوتر جَلد پیشتان برمیگردد.
زهرا۵۸
مدتهاست چایم را بدون قند مینوشم. با همهٔ تلخبودنش مینوشم و لذت میبرم. پس از یک چیز تلخ هم میتوان لذت برد. شاید از یک حادثهٔ تلخ هم بتوان لذت برد. زندهبودنت این را میخواهد بگوید که هنوز دنیا از تو ناامید نشده است.
زهرا۵۸
دلیل ترس از فقر، ترس از خود فقر نیست. بلکه ترس از خودی است که فقر برایش عذابآور است و نمیتواند فقر را تحمل کند. ممکن است همین ترس از فقر، شما را بکشد، نه خود فقر. اگر خوب فکر کنید، میبینید آن چیزی که موجب عذاب ما میشود، دارایی ماست. منظورم تلاش خندهدار انسان برای حفظ داراییاش است. ترس از دست دادن داشتهها، خیلی بیشتر از ترس بهدستنیاوردن داشتههای بیشتر است
زهرا۵۸
گذشته کاری به یک فرد سالم ندارد. بهتر بگویم، روی پردهٔ ذهن یک آدم سالم بهندرت گذشتهاش به نمایش در میآید.
زهرا۵۸
هم منتظرم حادثهٔ بدی برایم اتفاق بیفتد، هم دارم تلاش میکنم جلوی آن حادثه را بگیرم. عذر میخواهم مثل کسی هستم که حالت تهوع دارد، ولی نمیتواند و نمیخواهد بالا بیاورد.
زهرا۵۸
این انسان حریص، هر روز که میگذرد، حریصتر میشود و بهجای اینکه جلوی حرصش را بگیرد، بهدنبال زیبایی بیشتر و بزرگتری میرود. زیباییها باعث میشوند که ما خودمان را نبینیم و از خودمان غافل شویم. مثل حشرهای بشویم که بهخاطر چرخیدن بیوقفه به دور یک لامپ روشن بزرگ، نمیتواند خودش و دنیای اطرافش را ببیند.
زهرا۵۸
حجم
۱۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
حجم
۱۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان