ویتگنشتاین به هنر، بهویژه موسیقی با شگفتی تمام مینگریست و اظهار میداشت، محال است که بتواند بگوید موسیقی چه مقدار بر زندگی او تأثیر نهاده است. ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی میان ۲ چیز تمایز قائل میشود: جهان بهمثابه کلیتی از امور واقع که به کلام درمیآیند و دیگری اموری که به کلام درنمیآیند و فقط نمودنیاند و اخلاق، زیباشناسی، دین و همچنین ارتباط میان زبان و جهان از این دست هستند. ویتگنشتاین از این امور با تعبیر «عارفانه» یاد میکند که شاید تعبیر گمراه کنندهای باشد. عرفان ویتگنشتاین عرفان متفاوتی است و جهان را بهمنزله یک «کل محدود» مینمایاند که در آن امور اخلاقی و زیباشناختی در بیرون جهان واقع قرار دارند و نشان از چیزهایی میدهند که فقط آن چیزها برای انسان اهمیت حیاتی دارند. ویتگنشتاین در یادداشتهای که بخش عمده رساله از آن گرفته شده، هنر را نوعی از بیان توصیف کرده و عقیده دارد، اخلاق جهانی از منظر ابدیت نگریسته میشود، حال آنکه هنر چیزی است که از منظر ابدیت به آن نمینگریم. موضع اخلاقی انسان در قبال جهان در شخصیت یا خصلت مشهود در جهان دیده میشود و این شخصیت شاید شخصیت خود انسان باشد زیرا بهعقیده او دنیای انسان سعادتمند با دنیای انسان نگونبخت متفاوت است.
esrafil aslani