بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب محوِ | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب محوِ

بریده‌هایی از کتاب محوِ

نویسنده:علیرضا روشن
انتشارات:نشر نون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴۲ رأی
۴٫۰
(۴۲)
آخْ یارم، روز را هزارساعت کردی و رفتی
Aysan
دردِ مرا شمعی می‌فهمد که برای دیدنِ یک چیزِ دیگر آتشش می‌زنند
F.B
کودک راه‌رفتن را می‌آموزد من، راهِ رفتن را
.
گذشت کارِ من نبود، کارِ من گذشتن بود
.
در این تاریکی مرا نه، صدا بزن. مهم؛ صدایِ تو، تو مهمی نه نامِ من؛ نه من
Aysan
تشنه پیِ آب می‌گردد حتی اگر پیدا نکند
Aysan
درمان ِ این درد خو کردن به این درد است
Aysan
میز اگر بودم، خاک گرفته بودم از این سکون و سکوت و تنهایی
nia
علف را «هرز» می‌خواند باغبانی که از درخت گلابی می‌خواهد
razism
تو سکوتِ لابه‌لایِ حرف هایِ منی، از حرف‌هایم آنچه نمی‌گویم؛ تویی
F.B
خوش به حالت؛ پیش ِخودت هستی
F.B
در سرزمینِ من آغوش‌ها برای بدرقه گشوده می‌شوند
F.B
آخْ یارم، روز را هزارساعت کردی و رفتی
نغمه میلانی
به قله رفتن خستگی دارد از قله برگشتن دل‌شکستگی
کیان
من نیامده‌ام با تو باشم، من آمده‌ام تو باشم. هیزم آتش نمی‌گیرد؛ آتش می‌شود
Sajjad Khodadadi
در سرزمینِ من آغوش‌ها برای بدرقه گشوده می‌شوند
Autumn
گذشت کارِ من نبود، کارِ من گذشتن بود
دختر دریا
من و یارم هیچگاه همدیگر را نخواهیم دید، او به باد پاییزی می‌ماند من به برگی خشک. او باد است؛ می‌آید من برگم؛ می‌روم
دختر دریا
در من کسی‌ست که می‌خواهد با تو باشد، در من کسی‌ست که با من تنها می‌ماند
sama
در زدن را از کلید داشتن خوش‌تر می‌دارم
:)

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان