بریدههایی از کتاب چراغ سبزها
۴٫۲
(۳۴۷)
در تمامِ زندگیام. در این عریانی، فقط یکی از بندگان خدا هستم و دیگر هیچ.
دانور🌱
به چه کسی ایمان داشته باشیم، و مهمتر از آن، باور کنیم چه کسی به ما ایمان دارد.
دانور🌱
پدربودن تنها چیزیست که در تمام زندگیام مطمئن بودم دلم میخواهد تجربهاش کنم؛ نه فقط تجربه، که یک پدرِ واقعی باشم.
دانور🌱
از هیولاهای ذهنم برایش گفتم و برادر کریستین سه ساعت و نیم گوش کرد. هرچه از خودم میدانستم بیرون ریختم. او چیزی نگفت، حتی یک کلمه. فقط صبورانه گوش کرد و قدمبهقدم با هم در صحرا پیش رفتیم.
دیدم ساعت چهار است و ما دوباره جلوی عبادتگاه هستیم و روی نیمکتِ کنارِ درِ ورودی نشستهایم. حالا دیگر داشتم هقهق میزدم. بالاخره این اعترافِ طولانی به انتها رسید. در سکوت نشستیم. منتظر حکم کریستین بودم. هیچ خبری نشد. بالاخره درحالیکه این سکوت باعث بیقراریام شده بود، سرم را بالا گرفتم. برادر کریستین که در تمام این مدت حتی یک کلمه هم حرف نزده بود، خیره شد توی چشمهام و خیلی آرام و نجواگونه گفت:
«منم همینطور.»
دختر آفتاب
زیپ شلوارم را چک کردم که باز نمانده باشد و خیلی نامحسوس دستی زیر بینیام کشیدم تا مطمئن شوم آب دماغم سرازیر نشده.
همهچیز ردیف بود.
اینجا چه خبرررره؟!
من معروف شده بودم.
گاهی بعضی چیزها را داری.
گاهی بعضی چیزها تو را دارند.
ـ فاطیما آلوِس
دیار
هدفِ روح یافتنِ یگانهنقطهیپایان است؛
یافتنِ نقطهٔ پایان درحالیکه تنها نقطهٔ ورود دیده میشود.
این همان چیزیست که ما را کنار هم نگه میدارد.
HANNAH
و گاهی تنها با عبور از خیابان است که مُهری بر پاسپورتمان میخورَد.
m.r.zare
خودمان را دربارهٔ مفهوم آزادی گول زدهایم، اگر فکر کنیم به معنای خلاصشدن از شرِّ محدودیتهاست.
دختر آفتاب
وقتی عمیقاً به این موضوع که "بالاخره میمیریم" باور پیدا کنیم، آنوقت بیشتر در زمان حال حضور خواهیم داشت
.
«من این کار رو میکنم»؛ آنهم قبل از اینکه بتواند. میگوید «من توی این شرایط این کار رو میکنم»
Variable
من بینقص نیستم؛ نه، همیشهٔ خدا پا توی لجن میگذارم و تازه وقتی به کثافت کشیده شدم میفهمم! اما یک چیزی را خوب یاد گرفتهام، و آن این است که چطور کفشهایم را پاک کنم و به راهم ادامه بدهم.
zahra.h77
عنکبوت توی تارش منتظر مینشیند تا غذا از راه برسد.
جمشید جامی
من خودم را دقیقاً همانجایی پیدا کردم که جا گذاشته بودم.
Faezeh ☕
برادرم روستر میگفت: «اگه هر کاری که میکردیم درست بود، دیگه هیچوقت نمیدونستیم چی اشتباهه.»
Faezeh ☕
وقتی دیگر برایم مهم نیست که از آرزوهایم جلو بزنم،
پس درونم را میبینم و به فکر خودم میافتم.
Faezeh ☕
دانستنِ حقیقت، دیدن، و گفتناش،
تجربههایی متفاوتاند.
Ahmad
بهترین تکتیراندازهای دنیا و کسانیکه نشانهگیریِ خوبی دارند، به جای نشانهگرفتنِ هدف، جایی پس از هدفِ اصلی را نشانه میگیرند. وقتی عمیقاً به این موضوع که "بالاخره میمیریم" باور پیدا کنیم، آنوقت بیشتر در زمان حال حضور خواهیم داشت.
Faezeh ☕
وقتی ما محبوبمان را به چشم یک اَبَرانسان میبینیم، بازتابِ تصویرِ ما در چشمهای او، از ما هم یک اَبَرانسان میسازد.
فاطمه مینایی
معمولاً اولین قدمی که ما را در زندگی به هویتمان میرساند، گفتنِ «من خودم رو خوب میشناسم» نیست، بلکه گفتنِ «میدانم چهکسی نیستم» است. فرآیندِ حذف.
داشتنِ گزینههای بیشمار میتواند از هر کداممان یک دیکتاتور بسازد. بنابراین باید خودمان را از آن فزونیای که در زندگیمان نمیگذارد بیشتر و بیشتر خودمان باشیم، خلاص کنیم. وقتی گزینههایی را که برایمان بیفایدهاند کنار بگذاریم، درنهایت و تقریباً بهطور تصادفی، پیش رویمان گزینههای مفیدتری میبینیم.
دانستنِ اینکه چهکسی هستیم سخت است. اول باید آنی که نیستیم را حذف کنیم، آنوقت خودمان را ـ آنجا که باید باشیم ـ پیدا میکنیم.
NeginJr
گاهی برای جلورفتن باید به عقب برگردی. البته نه برای خاطرهگویی و تعقیب ارواح! باید به عقب برگردی تا ببینی از کجا آمدهای، کجا بودهای، و چطور به اینجا رسیدهای.
Ishtar
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۲۱,۶۰۰۷۰%
تومان