آلبر بهخوبی میدانست که باورنکردن نزدیکی آتشبس بهخصوص از اعتقاد به جادو مایه میگیرد: هرچه بیشتر در انتظار صبح باشیم، برای خبرهایی که آن را اعلام میکنند اعتبار کمتری قائل میشویم و این راهی برای باطلکردن تقدیر بد است.
صبا
تقصیر هیچکس نبود و تقصیر همه بود.
علاقه بند
اعیانزادگان و نوکرصفتان همیشه میتوانند با هم به تفاهم برسند.
سارا خانم
روحیهاش یکباره آب شده است، مثل بستنیهای رقیق میوهای،
علاقه بند
آلبر به خود میگفت آخر از همه مردن مثل اول از همه مردن است؛ چیزی احمقانهتر از این پیدا نمیشود.
HeLeN
آقای پریکور از پیش از جنگ ثروت هنگفتی به هم زده بود. او از آن دسته آدمهایی بود که بحرانها مایه ثروتمندیشان میشود، انگار این بحرانها برای بهرهجویی آنها پدید میآیند
khanom mohandes
دانستن اینکه هیچ خطری تهدیدمان نمیکند و همهچیز بهخوبی خاتمه مییابد، سبب میشود هیچ مانعی در برابر خود نبینیم. میتوانیم هرچه دلمان میخواهد بگوییم، آن هم هرطور که دلمان میخواهد.
mohamad.f
اوضاع واحوال فاجعهآمیز نوعی عملگرایی را اقتضا میکند
علاقه بند
مرد لایقی بود، اما قدی کوتاه داشت؛ ده سانتیمتر کمتر از همه
keep
جنگ رو به پایان بود. وقت جمعبندی گذشته نبود، بلکه به لحظه هولناکی رسیده بودند که باید به زمان حال میپرداختند تا به وسعت خرابیها پی ببرند.
khanom mohandes