بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پس از بیست سال | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پس از بیست سال

بریده‌هایی از کتاب پس از بیست سال

نویسنده:سلمان کدیور
امتیاز:
۴.۸از ۴۶۴ رأی
۴٫۸
(۴۶۴)
چشمانش را که بر هم می‌گذاشت، طنین صدای علی در گوشش می‌پیچید که چگونه مردمش را به برابری و عدالت می‌خواند، و چگونه آنان را تشویق می‌کرد که بر او نظارت کنند تا مال و ثروتی برای خود اندوخته نسازد. «ای مردم! من با کهنه‌جامه‌ای که دربر دارم، بر شما وارد شده و با همان نیز شما را ترک خواهم کرد. پس اگر مرا یافتید که در این دوران خشتی بر خشتی نهاده یا از بیت‌المال ثروتی برای خود انباشته‌ام، بدانید من از خیانت‌کاران هستم»
sakindz
در جهان چه جرمی سخت‌تر از گفتن حقیقت بود؟
معصومه🧕🏻
پستی و بلندی قابل‌سازش‌اند؟ پلیدی و نیکی با یکدیگر قابل‌جمع‌اند؟ به‌خدا سوگند که حکایت علی و معاویه چنین است. این دو هرگز باهم جمع نخواهند شد مگر این‌که معاویه مؤمن گردد یا علی مشرک!
کاربر ۱۰۸۸۸۴۹
پرسید: «در جدال این دو اسلام، چگونه راستینش را بیابم؟» پیرمرد گفت: «اگر در سرزمینی از مسلمین مسجدی نباشد، صدای اذانی بلند نگردد، مردم عبادات خویش را در پستوها بگزارند، به‌نام پیامبر سکه‌ای نکوبند و نام خداوند و رسولش را از در و دیوار و زبان مردم شهر بردارند و سپس غریبه‌ای به آن داخل شود، آیا نشانه‌ای هست که با آن پی برد به بلاد مسلمین داخل شده است؟»
Bahar Abdalvand
هرچند معاویه پرداختن به تجارت را بر لشکریان ممنوع کرده بود، نه‌تنها مانعی بر سر ثروت‌اندوزی هشام و امثال او قرار نمی‌داد، بلکه همیشه سعی می‌کرد با بذل و بخشش‌های بی‌حدوحصر در آتش حرصشان هیزم بریزد و آنان را به خود وابسته‌تر گرداند. چراکه اعتقاد داشت انسان‌ها به هر میزان که در لذات دنیا فرو می‌روند، ضعیف و اهلی می‌گردند. به همین علت بود که اگر بر دشمنانش با تیزی شمشیر پیروز نمی‌شد، با برق سکه آن‌ها را بندهٔ خود می‌ساخت و اگر آن‌ها را طمع‌کار نمی‌یافت، به فریب آن‌ها می‌اندیشید.
mohdiu
«تنها بیست سال از علی گذشته و مسلمین قصد جان فرزندش را کرده‌اند... به‌خدا سوگند آن‌چه عمار وعده داده و علی از آن سخن گفته بود واقع شد. کربلا میوهٔ درختی است که پس از پیامبر کاشته شد و در صفین قد برافراشت و شاخه دواند و تنومند گشت.»
feri
از علی امیرالمؤمنین به مأمورین جمع‌آوری مالیات نزد شما خدایی را می‌ستایم که جز او نیست. مبادا آفریدگان خدا را بیازارید و بیش از توانشان آنان را مکلّف کنید. پس رحم کنید تا خداوند بر شما رحم کند، با مردم به انصاف رفتار نمایید و بر نیازمندی‌های ایشان صبوری نمایید. هرگز دربانان و نگاهبانان را میان خود و آنان مانع نسازید و از شنیدن بی‌واسطهٔ نیاز هیچ نیازمندی روی مپوشانید. و چون مقدار دارایی‌شان را بیان کردند، آنان را قسم ندهید یا به تجسس نپردازید، بلکه سخنشان را بپذیرید و بر آنان سخت مگیرید. و اگر از شما مهلت خواستند، آنان را مهلت دهید. و هرگاه آفتی زراعت ایشان را رسیده بود، به گرفتن مقداری اندک از آنان رضایت دهید.
feri
گفت: «وقتی کار خلافت به اهلش نرسد، جز این نمی‌توان انتظار داشت.»
محمد جواد
تاریخ تکرار نمی‌شود؛ بلکه این مردان تکراری‌اند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را دربرابر آزمون‌های روزگار تکرار می‌کنند.
hani.s
مردمانی است که بیش از آن‌که اهل اندیشه و تعقل باشند، اهل گوش و زبان‌اند.
•)•
«تو علی را دوست داری امّا از معاویه هم بیزار نشده‌ای. بسیاری هستند که علی را دوست دارند، امّا به بنی‌امیّه هم بی‌رغبت نیستند.»
fatemeh
«ارزش هرکس به‌اندازهٔ همتی است که برای کنار راندن واقعیت‌ها و هویدا ساختن حقیقت‌ها صرف می‌کند...
zahravalidia
«آن‌گاه که باید درکنار امامت می‌بودی و نبودی، چه تفاوت می‌کند که کجا و به چه کار مشغول باشی؟ در محراب عبادت یا بزم عیش و نوش، چه تفاوت دارد؟»
اشک انار
ای ابوذر! خدا را آن‌گونه عبادت کن که گویا او را می‌بینی. اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند. بدان که سرآغاز عبادت و خداپرستی، معرفت و شناخت است. او قبل از هر چیز، اوّل است و چیزی پیش از او نبوده است. او یکتایی است که دومی ندارد. پاینده‌ای است که نهایت ندارد. آسمان‌ها و زمین و آن‌چه در آن‌هاست، پدید آمده از قدرت اوست. پس از توحید، مرتبت دوم بندگی خدا، ایمان آوردن به من است و اعتراف و اقرار به این‌که خداوند مرا به‌سوی تمامی بشریت، به‌عنوان بشیر و نذیر فرستاده است، تااین‌که خلایق را به فرمان خدا به‌سوی حق که خداوند است، دعوت کنم. پس از توحید و اعتراف به رسالت من، دوستی کردن با اهلِ‌بیت من است؛ اهلِ‌بیتی که به خواست خدا و ارادهٔ او ناپاکی و پلیدی از آن رفته و به طهارت رسیده‌اند. و بدان ای اباذر! که خداوند خاندان مرا درمیان امتم مانند کشتی نوح قرار داده؛ هرکس سوار شد نجات یافت و هرآن‌که دوری گزید نابود شد و مانند باب حطه است در بنی‌اسرائیل؛ هرکس وارد شد در امان بود.»
little_squirrel
«به‌خدا سوگند که ستم‌گران ستمی نکنند و مردمی را به بردگی نکشند، مگر به پشتوانهٔ دسته‌ای از عالمان دین...
booklover
بیست‌هزار تن بودند. بدون روح، بدون چشم و گوش. فقط تن بودند.
mah
گفت: «چقدر آرزو داشتم که دوباره علی و فاطمه را ببینم. چون آن‌ها را دیدی سلام مرا به آنان برسان و بگو تمام عمر شوق همراهی با شما حیاتم بخشیده بود.» و
محمد جواد
اسلامی که به عدالت نرسد، کفری است که لباس توحید به تن کرده است.
•)•
شامیان دشنام می‌دادند: «مرگ بر شامیان... نفرین بر پسر هند... ننگ بر بنی‌امیّه و مردمان شام.» علی که تا این زمان خاموش و آرام بود، فریاد زد: «چرا ناسزا می‌گویید؟ ساکت شوید.» ناگهان مسجد هم‌چون آتشی که بر آن آب می‌ریزند، ساکت شد. علی ادامه داد: «بر شما روا نمی‌بینم که از دشنام‌گویان و نفرین‌گران باشید. اگر به‌جای آن‌که به آنان دشنام دهید، افعال و روش آنان را وصف می‌کردید و می‌گفتید، بار خدایا! خون ما و خون آن‌ها را مریز، و میان ما و آن‌ها سازشی برقرار فرما و آنان را هدایت کن تا آنان که جاهل‌اند حق را بشناسند، برای من خوش‌تر بود.» سلیم مات و مبهوت به علی خیره شد. او کیست؟ آیا مَلکی در انسانی حلول کرده بود، یا این‌که پیامبری است که دوباره مبعوث گشته؟
k.mehrabi
حنجره‌ها را می‌توان برید ولی فریادها را هرگز
Moho Sheba

حجم

۵۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۵۲ صفحه

حجم

۵۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۵۲ صفحه

قیمت:
۲۵۰,۰۰۰
تومان