بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آوازهای روسی | طاقچه
کتاب آوازهای روسی اثر سیداحمد مدقق

بریده‌هایی از کتاب آوازهای روسی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۹از ۱۳ رأی
۴٫۹
(۱۳)
و روزها سرگردان در چهارراه‌ها و خیابان‌ها و پارک‌های کابل صبح را شب می‌کرد و شب در خانه‌ای کرایه‌ای صبح نمی‌شد.
آسمان
نه، استاد پدرام! وحشت از این نیست که ما نقش قربانیان تراژدی در عصر خود را بازی کنیم. وحشت از این‌جا آغاز می‌شود که ما قربانی‌های فراموش‌شده باشیم. جنازه‌هایی خاموش که هیچ یادی در دنیا برایشان نباشد. نه یادی و نه یادگاری. قربانی شدن سهل است اگر در یادها باشیم. من از فراموش‌شدن می‌ترسم. از این‌که قربانی شوم و هیچ‌کس به یادم نباشد. در شعر هیچ شاعری نیایم و شخصیت هیچ رُمانی نباشم.
BookishFateme
فکر کرد حتی اگر آدرسِ فرزام به یادش بود، حوصله‌اش کم‌تر از آن است که نبرد بورژوازی و پرولتاریا را تحلیل کند. حوصلهٔ حرف زدن درباره‌ی ظلمی که خان‌ها و فئودال‌ها به طبقهٔ دهقان و کارگر می‌کرد.
134774
هوا خنکی روزهای پاییز را داشت و فرزام بی‌قرار بود. یعقوب از جریان مظاهره پرسید. امیرعباس هویدا می‌آمد کابل. صدراعظم شاه ایران. برای دزدیدن آب هیرمند. ولی فرزام و هم‌پیاله‌هایش اجازهٔ این خیانت را به حکومت نمی‌دادند. فرزام شتاب داشت. باید می‌رفت جایی تا در جلسهٔ حزبی‌شان شرکت کند.
134774
من برایت از پل باغ عمومی مجله‌های چاپ ایران خریده‌ام و ترجمه‌ای تازه از رُمانی روسی. برای شما که کورس زبان روسی گذاشته‌اید باید وسوسه‌انگیز باشد. می‌گویی این هفته با خودت بیاور به جلسه. بعد از روزنامه‌خوانی کتاب را معرفی کن. شایق‌شان کن مطالعه کنند. تو هم حق داشتی فرزام. از خواندن روزنامه‌ها و اخبار جهان هیجان‌زده می‌شدی. دنیا مثل اسبی سرکش به تاخت سمت پیشرفت می‌رفت. اما افغانستان در دیکتاتوری منجمد مانده. در نظام فئودالیته راکد و پس‌مانده. مردم به راهی تازه، به ایدئولوژی تازه نیاز دارند. مردم هم حق داشتند. از فرمان‌های پی‌درپی وحشت‌زده شدند. تمامی عنعنات را زیر سؤال بردید. فرمان‌هایتان به‌نظر خودتان دلچسب می‌آمد.
z ghaiioomi
صدای همیشه‌گرفتهٔ فرزام در گوش‌هایش پیچید. از دو راه به شما نفوذ می‌کنند؛ عشق و مذهب. عشق را بکُشید و مذهب را فراموش کنید. عشق شما را عصیان‌گر می‌کند و مذهب حزب را در نظرتان ناچیز جلوه می‌دهد.
134774
فرزام گفت: یشما هزاره‌ها بیش‌ترین لطمه را خورده‌اید در این سال‌ها. از دست سه گروه؛ حکومت‌های نژادپرست، ملاهای مرتجع، و خان‌ها. اگر روشنفکرهایی مثل تو به فکر انقلاب و طبقهٔ دهقان و کارگر نباشد از دیگران چه امید؟
134774
فرزام که بار بار گفته بود هر تغییری تاوان دارد. چه پروا دارد برای این تغییر خونی هم ریخته شود؟ ولو خونی بی‌گناه. باید برایش می‌گفت: آیلین در این بازی شریک نبود. تاوان این تغییر بزرگ‌تر از خود تغییر شده است. اگر این هم تبدیل به سنتی ماندگار در افغانستان شود چه؟ که برای کوچک‌ترین تغییر بزرگ‌ترین تاوان را باید داد. نه. دیگر فرصتی برای اشتباه کردن وجود ندارد. حزب باید تاوان پس بدهد. تاوان خون رخشانه، خون آیلین، خون هزاران نفر که یک روز از خانه‌شان برده شده‌اند و دیگر هیچ‌وقت پس نیامده‌اند. چند نفر از اعضای حزب باید کشته شود؟ خون در برابر خون. جان در برابر جان. چند تایشان را می‌توانست بکشد؟
z ghaiioomi
رخشانه گفت: «شاید روزگار تازه‌ای در راه است.» «روزگار تازه یا بازی تازه؟» رخشانه تاب خورد و دوباره شاخهٔ انجیر صدای خشکی داد. کمی از برف‌های نشسته روی شاخه‌های لختش ریخت. «شاید هم عشقی تازه.»
نویسا
خسته شده‌ام عبدالرحیم! چرا خدا به فکر ما نیست؟
134774

حجم

۲۰۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد