کتاب محشر صغرا
۴٫۴
(۷)
تعداد دیوانههایی که به آنها برمیخوریم، مدام بیشتر میشود؛ دیگر دیوانهها را نمیگیرند، چون تیمارستانها کیپ تا کیپ پر از انواع و اقسام مقامهای دولتیاند. یک وقتی اپوزیسیون را در بیمارستانهای روانی بستری میکردند تا هشدارشان بدهند، اما کوتاهزمانی بعد دیگر برای آنها جا نماند، چون مُد شد مقامهای سطح بالای دولت برای محافظت از خودشان در برابر سقوط، عزل یا محکومیت، با امضای خودشان به تیمارستان بروند.
نازنین بنایی
اکثریت خاموش روزگار میگذراند، یک کنج گرم پیدا میکند و پیلهٔ کامیابی نسبی خودش را میتند. این رژیم را رواج وسیع رشوهگیری و رشوهدهی نگه داشته است. رشوهها و انعامها یک جامعه غیرانسانی را انسانی کرده است. از آن بالای بالا، از خود دبیرکل گرفته تا خردهپاترین ناطور شب همه در کار گرفتن و دزدیدنند. ما در دریای بیکران دزدی مُجاز حرکت میکنیم. کشتی ما هرگز به صخرههای ساحل نخواهد خورد و درهم نخواهد شکست، چون ما دیگر هرگز روی ساحل را نخواهیم دید. این نظام کارراههاش را با این شعار لنین شروع کرد: ’هر چه را دزدی است بدزدید.‘»
ezzio
فقر معاصر ما مثل شیشه شفاف و مثل هوا نامرئی است. فقر ما صفهای یککیلومتری، تنه زدنهای مدام، مقامهای رسمی بدخواه، تأخیر بیدلیل قطارها، قطع جریان آب به دلیل بروز فاجعه یا کمآبی، تعطیل شدن نامنتظر یک مغازه، همسایهٔ عصبانی، روزنامههای دروغگو، تلویزیونی که به جای پخش رویدادهای ورزشی سخنرانیهای چندساعته پخش میکند، عضو شدن اجباری در حزب، ماشین لباسشوییِ خرابِ خریداریشده از فروشگاهی دولتی است که اجناسش را به دلار میفروشد، زندگی یکنواختِ خالی از امید، شهرهای تاریخی رو به زوال، خالی شدن شهرستانها و مسموم شدن آب رودخانههاست. فقر ما موهبت حکومتی توتالیتر است که در سایهٔ لطفش زندگی میکنیم.
نازنین بنایی
نظام ما روشنفکرانه است و اساساً زادهٔ روشنفکرهاست. و چه کسی بهتر از خود روشنفکرها میتوانست سانسور را ابداع کند؟»
lordartan
حزب ما دو سال است که تا آخرین پول سیاه ارزیاش را جمع کرده و برای مهمانیهای محرمانهٔ رهبرانش گذاشته است. آیا خبر داشتید که وزیر خارجهٔ لهستان سه ماه است، به دلیل نبود ارز، نتوانسته به سازمان ملل برود؟ اولین دلارها همین امروز رسید، یک نفر از فروشگاه ارزی یک قوطی کبریت سوئدی خریده، یک عرب هم سه دوجین کاپوت خریده، پولش را گذاشتهاند برای پیشپرداخت بلیت هواپیمای وزیر.
نازنین بنایی
در کشور من فقر وجود ندارد. تعدادِ انگشتشماری گوشه و کنار خیابان گدایی میکنند، اما فاقد اعتبار و قدرت درونی و حق اخلاقی ویژهٔ گدایان حقیقیاند. در مملکت من هیچکس چوب کبریت را چهار قسمت نمیکند، هیچکس دانههای نمک را نمیشمرد، وانگهی، امروزِ روز چهار قسمت کردن چوب کبریت بیمعنی است، چون همینطوریاش هم از هر سه تا چوب کبریت به ندرت یکیاش بگیرد.
نازنین بنایی
گپ زدن در بارهٔ موضوعهایی که تمام روز در فکرمان بود و شب هم در خواب نکبتبارمان میدیدیمشان دشوار بود.
نازنین بنایی
«باجسبیلبگیرِ پیر، خوب کردید که مُردید. مثل لولهکشی که نتوانسته شیر آب را تعمیر کند، جیم شدید و رفتید. دنیا یکدست شده. دیگر نه آدم درستکار پیدا میشود، نه آدم شرور، فقط یک تودهٔ بزرگ اسرارآمیز مانده که دارد خودش را لهولورده میکند. منابعِ حیاتبخشِ اخلاقیات قدیم از دَم خشکیدهاند و در شن تپههای فراموشی محو شدهاند. دیگر هیچ منبع حیاتبخشی، هیچ مکانی برای تجدید قوا وجود ندارد. هیچ سرمشقی، هیچ منبع الهامی در کار نیست. شب است، شب بیتفاوتی، دلمردگی و هرجومرج.»
ezzio
مردمِ این مملکت هر روز باید خودشان را آتش بزنند. خودسوزی فقط در صورتی داد و هوار ناظران و دنیا را درمیآورد که پای دیوار کرملین اتفاق بیفتد. اما خودسوزیهای محلی ما که ناشی از سهلانگاریاند، فقط دنیا را ناراحت میکنند و موجد پیچیدگی بیخود و بیجهت نمایش هیجانانگیز جنگ خیر و شر میشود.
ezzio
یک وقتی یک چیزی آنجا بود. شکلها، رنگها، تکهپارههای عاطفه در تحرکی خشونتبار. زندگی من یا زندگی انسانی دیگر و به احتمال قوی، نوعی زندگی ساختگی. ملغمهای از خواندهها، کارهای ناتمام، فیلمهای قدیمی، خیالاتِ بیسرانجامِ افسانهها و رؤیاهایی که هیچوقت راست درنیامد. زندگی من کتلتِ پروتئین و گردوغبار کیهانی است.
نازنین بنایی
حجم
۲۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۹ صفحه
حجم
۲۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۹ صفحه
قیمت:
۱۵۹,۵۰۰
تومان