بریدههایی از کتاب ماهی روی درخت
۴٫۶
(۷۵)
گاهی شجاعانهترین کارِ ممکن این است که درخواستِ کمک کنیم.
«چاک کانرس»
زینب سادات رضازاده
بعضی وقتها آدمها حاضرند برای برآوردهشدن آرزویشان هر کاری بکنند.
aida
به کلمهای فکر میکنم که آقای دَنیِلز در مورد آدمهای معروف به کار برد؛ محکم. گفت معنیاش این است که وقتی داری شکست میخوری، باز هم تلاش کنی، به راهت ادامه بدهی و به چیزی که میخواهی بچسبی، حتی اگر سخت باشد. بهمان گفت خیلی از آن آدمهای معروف، هر چند بار که شکست میخوردند، باز هم از اشتباهکردن نمیترسیدند. فکر کنم حالا دیگر سوتیدادن به اندازهٔ قبل اذیتم نمیکند.
کوثر
میبینم که یک دختر کنارِ مادرش نشسته و مادرش مدام ازش میپرسد از قطار خوشش میآید یا نه؟ دختر هم هِی جواب میدهد بله و سعی میکند صدایش شاد باشد.
چیزِ زیادی در مورد دختر نمیدانم، اما میدانم آنقدر دلمشغولی دارد که متوجه سنجاقک نشود. با بقیه فرق دارد. لباسهای خیلی قشنگ تنش کردهاند و مجبور است نقشِ کسی را بازی کند که نیست. دلش میخواهد گِلبازی کند. توی ساختن نردهها کمک کند. واقعاً اسبسواری کند، نه آنجوری که مادرش اصرار دارد، یکوَری روی اسب بنشیند.
Emily
«یه اتاقِ تاریکه.»
«هممم... خب چرا یه اتاق تاریک کشیدی؟» فکر کنم دارد جدّی میشود.
«گفتید یهچیزی در مورد خودمون باشه.»
«اَلی؟ چهطوری یه اتاق تاریک میتونه در مورد تو باشه؟» صدایش نرم و مهربان است. خیلی نرم.
آبِ دهانم را بهزور قورت میدهم. «چون توی یه اتاق تاریک، کسی نمیتونه من رو ببینه.»
Emily
به قولِ یه آدمِ خردمند “هر کسی به نوعی باهوشه، اما اگه یه ماهی رو مجبور کنی که از درخت بره بالا و بخوای بر این اساس قضاوتش کنی، اونوقت ماهی همهٔ عمرش رو به این فکر میکنه که چهقدر احمقه.”»
فاطمه
باید به آدمهایی که اذیتت میکنند بیمحلی کنی، چون آنها دنبال این هستند که تو را عصبانی کنند.
فاطمه
من فقط برای اونایی متفاوتم که با دیدِ غلط بهم نگاه میکنن. اصلاً برام مهم نیست اونجور آدما چه فکری در موردم میکنن.»
me
شاید واقعاً معنیِ برایم سخت است با نمیتوانم یکی نیست.
Zhr A
تقدیم به اونایی که
یه روزی فکر میکردن از پسِ کاری برنمیان
(:Ne´gar:)
«میدونی؟ من خیلی به این حرف فکر میکنم و توی اینترنت هم هیچ جوابی نمیتونم واسهش پیدا کنم.»
میپرسم: «منظورت چیه؟»
«همین “خودت باش”. آدم این حرف رو زیاد میشنوه.»
کِیشا میپرسد: «خب؟ که چی؟»
آلبرت میگوید: «خب اگه کسی ندونه کیه، اونوقت چی؟»
(:Ne´gar:)
اشتباه متوجه شده. هر وقت ماهیها برای زندهماندن کپسول اکسیژن بخواهند، من هم توجه دیگران را میخواهم.
melik
انگار بیشتر ناراحت است تا عصبانی. به نظر من ناراحت بودنش بدتر است.
melik
یادت باشه اَلی، اگه آدما دستکم گرفتنت، بعضی وقتا میتونی به نفع خودت ازش استفاده کنی.» بعد صاف توی چشمهایم نگاه میکند و میگوید: «به شرطِ اینکه تو خودتو دستکم نگیری. میفهمی؟»
melik
مردم خیال میکنند با کلمهٔ کُند، میتوانند همهچیز را در مورد من بفهمند. انگار من یک قوطی سوپ هستم و آنها میتوانند روی قوطی را بخوانند و همهٔ چیزهای درونم را بفهمند. ولی خیلی چیزها در مورد سوپ هست که نمیتوانند رویش بنویسند؛ مثلاً اینکه چه بویی میدهد؟ چه مزهای دارد؟ یا اینکه وقتی سوپ میخوری، گرم میشوی.
من هم حتماً فقط یک بچهٔ کُند نیستم. این همهٔ من نیست. چیزهای دیگری هم دارم.
فاطمه.م
«خب... تنها یهچیزیه که به بودن و نبودنِ بقیه ربط داره؛ مثلاً تنهابودن یعنی با خودت باشی و هیچکسِ دیگهای دوروبَرت نباشه. هم میتونه خوب باشه و هم بد. میتونه انتخابی باشه. وقتایی که مامانم و داداشم سرِ کار باشن، من تنهام ولی مشکلی ندارم.» آبِ دهانم را بهزور قورت میدهم و توی صندلیام جابهجا میشوم. «اما بیکسی هیچوقت انتخابی نیست، ربطی هم به این نداره که کسی پیشت باشه یا نه. وقتی تنها هستی ممکنه حسِ بیکسی هم داشته باشی اما بدترین نوعِ بیکسی، وقتیه که توی یه جمعِ بزرگ تنها باشی یا حس کنی که هیچکسی رو نداری.»
فاطمه.م
پدربزرگ میگفت باید با کلمه و تخممرغ، بااحتیاط رفتار کرد، چون هیچجوره مثل اولشان درست نمیشوند.
زینب سادات رضازاده
وقتی از فیلم ذهنیام برمیگردم به کلاس، آلبرت رفته. برایم مهم نیست. حواسم به دخترِ داخل قطار است و اینکه چه حسی دارد. حتماً دلش میخواهد خیلی کارها بکند اما بهش اجازه نمیدهند. او هم احساس سنگینی و عصبانیت میکند. انگار همیشه باید یک بلوکِ بزرگِ سیمانی دنبال خودش بِکِشد. دلم میخواهد بتوانم کمکش کنم تا آزاد شود.
Emily
مهم نیست چهقدر باهوش هستید، چون موفقیت با تلاشِ زیاد به دست میاد.
فاطمه
بعضی وقتها آدمها حاضرند برای برآوردهشدن آرزویشان هر کاری بکنند.
فاطمه
حجم
۱۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۱۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان