«آره! تو هم میتونی. چیه؟ لابُد حالا انتظار داری بهمون مدال افتخار بِدَن!»
yekta
جونا ذوقزده است. «منم شنیدم! تو میتونی حرف بزنی؟»
«آره! تو هم میتونی. چیه؟ لابُد حالا انتظار داری بهمون مدال افتخار بِدَن!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
اصلاً فراموش کن که چانه داری.
چونه؟ چونه چیه؟ من که ندارم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سیبیل بهترین راه برای تغییر قیافهست
𝐑𝐎𝐒𝐄
«لیز... بخوریم؟... مثل... سورتمه؟»
«آره، ولی بدون سورتمه!»
«پس روی چی لیز بخوریم؟»
«روی شیکممون.»
«نه نه نه! دماغمون میشکنه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
از جایش میپرد. جونا کنار من نشسته، رالف هم چُرت میزند.
گِردا میگوید: «من گرسنه نیستم. فقط آمادهم که بریم. بریم، بریم. رالف! پاشو. داریم میریم.»
رالف خمیازهای میکشد و چشمهایش را باز میکند.
شارون میپرسد: «کجا بریم؟»
گِردا چانهاش را جلو میدهد. «خودت گفتی من میتونم برم. یادته؟ تو دلت برای من و دوستم کای سوخت و گفتی امشب میتونم از اینجا برم.»
راحله فتح اللهی
شازده، درست بالای کوه ایستاده و میو میو میکند.
خیلی ممنون شازدهجان! جای خیلی خوبی ایستادهای!
unikorn
«تو باید این چیزا رو بهدست بیاری.»
«چی رو؟»
«دوستی... صمیمیت... مهربونی... وفاداری! تو نمیتونی آدمها رو مجبور به انجام این کارها بکنی.»
★ fatemeh ★
«چقدر خوبه بیرون از زیرزمین باشی. گوزنها نیاز دارن که تکونی به بدن و مغزشون بِدَن. میدونین که، ما گوزنها آیکیوی بالایی داریم؛ حتی بالاتر از آدمها! میدونستین ما نابغهایم؟»
★ fatemeh ★
جونا میگوید: «ما باید تغییر قیافه بدیم. باید لباس مبدل بپوشیم.» بعد انگشتش را بالای لبش میگذارد. «مثلاً سیبیل بذاریم.»
میپرسم: «حالا چرا سیبیل؟»
«آخه با سیبیل قشنگ تغییر میکنیم.»
★ fatemeh ★