بریده‌های کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه
کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه اثر سارا ملانسکی

کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه

چاه تقریباً سه برابر قد من است. اندازهٔ قد من ۱۳۸ سانتی‌متر است؛ این یعنی که ارتفاع چاه حدود ۴۱۰ سانتی‌متر است. چقدر بد است که ریاضی الان نمی‌تواند به من کمک کند از چاه بیرون بیایم.
★ fatemeh ★
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند. فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید.
Hasti
«این قصه یه‌عالمه نسخهٔ مختلف داره. مثلاً توی یکی از نسخه‌ها، قورباغه با نوازش تبدیل به انسان می‌شه. توی بعضی از قصه‌های دیگه، قورباغه باید روی بالش شاهزاده خانم بخوابه تا دوباره آدم بشه. یه نسخهٔ دیگه هم هست که می‌دونم تو خیلی دوستش داری، جونا. توی بعضی از قصه‌ها، شاهزاده‌خانم باید سر قورباغه رو با چاقو ببُره.»
★ fatemeh ★
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند. فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
عجب شاهزادهٔ بی‌شعوری است. باید حدس می‌زدم همهٔ شاهزاده‌ها قرار نیست خوب و مهربان باشند.
کاربر ۵۷۶۱۸۶۸
جونا دستش را به عقب می‌آورد و فردریک یک‌بار دیگر توی هوا به پرواز درمی‌آید. شَتَرَقققق! بدن قورباغه‌ای‌اش محکم به دیوار می‌خورَد.  طفلک فردریک! اما آیا پرتاب‌کردنش ارزشش را دارد؟ آیا به شاهزاده تبدیل می‌شود؟  نفسم را حبس می‌کنم. و...
★ fatemeh ★
رو به کوکو می‌کنم. «ممنونم که به ما کمک کردی. می‌دونم که مجبور نبودی کمک کنی.» او جواب می‌دهد: «بعضی‌وقت‌ها باید از سرزمینم محافظت کنم. پدرم نمی‌تونه این کارو انجام بده. اون خیلی پیر و مریضه. خواهر بزرگ من قراره ملکه بشه. پس حدس می‌زنم این کارها به من مربوط می‌شه. من خیلی سوارکارِ خوبی‌ام. من سریع فکر می‌کنم. اهداف والا دارم. وقتی‌که دست چپم هم به‌اندازهٔ دست راستم بتونه خوب کار کنه، اون‌موقع دیگه کسی جلودارم نیست. همه شنیدین؟» اعلام می‌کند: «من فرماندهٔ کل هستم.» سربازها و میمون‌ها همه به او احترام می‌گذارند. رجینالد می‌گوید: «عالیه!»
یـ★ـونا
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند.
یـ★ـونا
آینه تکان می‌خورَد. یک صورت... من یک صورت توی آینه می‌بینم؛ زنی با موهای بلند و موج‌دار که بینی صاف و چانهٔ درازی دارد. او ماری‌رُز است! من می‌توانم ماری‌رُز را ببینم؛ او وجود دارد!
نویسنده
بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند.
کاربر ۴۸۷۴۹۱۴

حجم

۳۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۳۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد