بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب او نویسی | طاقچه
تصویر جلد کتاب او نویسی

بریده‌هایی از کتاب او نویسی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۸ رأی
۴٫۳
(۲۸)
یک عمر تو زخم‌های ما را بستی هر روز کشیدی به سر ما دستی شعبان که به نیمه می‌رسد، آقا جان! ما تازه به یادمان می‌آید هستی
سیّد جواد
نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو اما گله بی‌شمار داریم از تو ما منتظر تو نیستیم آقا جان! تنها همه انتظار داریم از تو
مادربزرگ علی💝
هم چاه سر راه تو باید بکنیم هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم این نامۀ چندم است که می‌خوانی؟ داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم
سیّد جواد
آن روز چقدر با صفا خواند نماز انگار که با خود خدا خواند نماز یک بار دگر قبله عوض شد آن روز چون کعبه به سمت کربلا خواند نماز
S
از شنبه درون خود تلنبار شدیم تا آخر پنج‌شنبه تکرار شدیم خیر سرمان، منتظر دیداریم جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم
سیّد جواد
سجاده به دوش‌ها همه آمده‌اند آن حلقه‌به‌گوش‌ها همه آمده‌اند ذی‌الحجه و مکه و محرم نزدیک شمشیرفروش‌ها همه آمده‌اند
سیّد جواد
نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو اما گله بی‌شمار داریم از تو ما منتظر تو نیستیم آقا جان! تنها همه انتظار داریم از تو
سیّد جواد
هر چند که خسته‌ایم از این حال، نیا شرمنده، اگر ندارد اشکال، نیا ما خطّ تمام نامه‌هامان کوفی است آقای گلم! زبان من لال... نیا
سیّد جواد
با اذن تو تیر پَر به سوی تو گرفت جا در سر و پیشانی و روی تو گرفت وقتی که برید حنجرت را خنجر صد بار اجازه از گلوی تو گرفت
S
با اذن تو تیر پَر به سوی تو گرفت جا در سر و پیشانی و روی تو گرفت وقتی که برید حنجرت را خنجر صد بار اجازه از گلوی تو گرفت
مادربزرگ علی💝
فریاد حسین را شنیدیم همه از کوفه به سوی او دویدیم همه رفتیم به کربلا، ولی برگشتیم از شمر امان‌نامه خریدیم همه
sadeghi
ختم صلوات داشت باران انگار تسبیح هزاردانه در دستش بود
محمدی
زنبیل پُر از ترانه در دستش بود یک نامۀ عاشقانه در دستش بود ختم صلوات داشت باران انگار تسبیح هزاردانه در دستش بود
پناه
زنبیل پُر از ترانه در دستش بود یک نامۀ عاشقانه در دستش بود ختم صلوات داشت باران انگار تسبیح هزاردانه در دستش بود
میـمْ.سَتّـ'ارے
ما را نه غم دربه‌دری خواهد کشت نه غصۀ بی بال و پری خواهد کشت او آمده است و ما همه بی‌خبریم ما را غم این بی‌خبری خواهد کشت
sadeghi
این نامۀ چندم است که می‌خوانی؟ داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم
f_altaha
در سوگ تو سنگ می‌زند بر سینه گل با دل تنگ می‌زند بر سینه با سوز و گداز نوحه می‌خواند باد باران چه قشنگ می‌زند بر سینه
sadeghi
ما را نه غم دربه‌دری خواهد کشت نه غصۀ بی بال و پری خواهد کشت او آمده است و ما همه بی‌خبریم ما را غم این بی‌خبری خواهد کشت
محمدحسین
تا کی همه جا بدون تو غم بخوریم؟ پس کی تو می‌آیی آب زمزم بخوریم؟ این جمعه خدا کند بیایی آقا یک نان و پنیر ساده با هم بخوریم
محمدحسین
هر چند که خسته‌ایم از این حال، نیا شرمنده، اگر ندارد اشکال، نیا ما خطّ تمام نامه‌هامان کوفی است آقای گلم! زبان من لال... نیا
محمدحسین

حجم

۲۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۲۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد