بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شاید عروس دریایی | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شاید عروس دریایی

بریده‌هایی از کتاب شاید عروس دریایی

نویسنده:آلی بنجامین
امتیاز:
۴.۵از ۱۴۸ رأی
۴٫۵
(۱۴۸)
هیچ‌کس متوجه نشد؛ هیچ‌کس.
zhrayzdi
اما معلوم است که حرف‌هایش برایم بی‌معنا بود. هزار دلیل برای آن وجود دارد. معنا نداشت، چون مدت زیادی از دیدن تو نگذشته بود و تو به‌اندازهٔ بقیه زنده بودی. معنا نداشت، چون تو شناگر خوبی بودی؛ حتی از من هم بهتر. معنا نداشت، چون قرار نبود همه‌چیز این‌طور تمام شود. هیچ‌چیز نباید این‌طور تمام شود. اما باوجود این، مادر روبه‌روی من ایستاده بود و این
کاربر ۸۵۱۳۱۶۴
اما معلوم است که حرف‌هایش برایم بی‌معنا بود. هزار دلیل برای آن وجود دارد. معنا نداشت، چون مدت زیادی از دیدن تو نگذشته بود و تو به‌اندازهٔ بقیه زنده بودی. معنا نداشت، چون تو شناگر خوبی بودی؛ حتی از من هم بهتر. معنا نداشت، چون قرار نبود همه‌چیز این‌طور تمام شود. هیچ‌چیز نباید این‌طور تمام شود. اما باوجود این، مادر روبه‌روی من ایستاده بود و این
کاربر ۸۵۱۳۱۶۴
گاهی‌وقت‌ها بعضی چیزها اتفاق می‌افتند تو دو روز پیش، حتی قبل از اینکه من خبردار شوم، مُرده بودی.
کاربر ۸۵۱۳۱۶۴
در سه هفتهٔ اول کلاس هفتم، به موضوع مهمی پی بردم: اگر آدم ساکتی باشی، نامرئی می‌شوی!
Aseman
یک روز او ویدئویی نشانمان داد که در آن، دانشمندی چیزی را که «شگفت‌آورترین حقیقت» می‌نامید، توضیح می‌داد. او می‌گفت همهٔ موجودات زنده از اتم‌های ستارگانی که سقوط کرده‌اند، به وجود آمده‌اند؛ بنابراین، ستاره‌ها در درون ما هستند.
Najva
قوانین خطوط هوایی صراحتاً اعلام کرده مسافران ۱۲ سال یا بالاتر، به‌شرط داشتن برگهٔ عبور معتبر، می‌توانند به‌تنهایی و بدون نظارت والدین سفر کنند. معنی‌اش این است که می‌شود به همه‌جا سفر کرد. فقط به یک برنامه‌ریزی خوب، مقصد، پول برای رسیدن به آنجا و چند نفس عمیق نیاز است، تا فرد دچار اضطراب نشود.
Najva
بی‌حرکتی بدترین چیز است. منتظرماندن و ندانستن و ترسیدن؛ این‌ها از هر چیزی که قرار است اتفاق بیفتد، بدتر است.
Najva
زمان زیادی از آن روزها نمی‌گذرد که توی کمدت یادداشت‌هایی می‌انداختم که رویشان نوشته بودم «بهترین دوست‌ها»، «برای چشم‌هایت» یا اسم‌های مستعارمان؛ یعنی دختر توت‌فرنگی و خانم موفِرفِری. اما این یادداشت متفاوت است. تو نباید به من می‌خندیدی. نباید به من می‌گفتی عجیب. نباید آب دهانت را روی من می‌ریختی. بااین‌حال، می‌خواهم بدانی قصد انتقام گرفتن ندارم. فقط دارم کاری را که از من خواسته بودی، انجام می‌دهم. دارم سعی می‌کنم کاری کنم که به من گوش بدهی؛ که واقعاً توجه کنی. دارم سعی می‌کنم قبل از اینکه کاملاً ناپدید شوی، خودمان را نجات بدهم.
Najva
به مادر گفتم معلممان از ما خواسته زودتر به مدرسه برویم و در تمیز کردن کلاس کمک کنیم. از او خواستم من را زودتر برساند. او سؤالی نکرد. حتی وقتی دید پارکینگ مدرسه خالی است، چیزی نپرسید. فکر می‌کنم به من اطمینان دارد. او هنوز به من اعتماد دارد؛ با وجود اینکه لیاقتش را ندارم. شاید وقتی آدم‌ها بزرگ می‌شوند، چنین اتفاقی می‌افتد و شاید فاصلهٔ فرد با دیگران آن‌قدر زیاد می‌شود که می‌توان آن را با چیزهایی مثل دروغ پُر کرد.
Najva
مردم به چیزهای دیگر اهمیت می‌دهند؛ به ویدئوی گربه‌هایی که پیانو می‌زنند، افراد معروفی که در کمپ ترک اعتیاد هستند و حرف‌های خاله‌زنکی دیگر. دغدغه‌هایشان در حد سایهٔ چشم، بازی‌های کامپیوتری و ژستی بهتر برای عکس است.
𝑀𝑜𝒿𝓉𝒶𝒷𝒶
گاهی‌وقت‌ها اگر بخواهی بعضی چیزها تغییر کنند، حتی نمی‌توانی اتاقی را که در آن هستی، تحمل کنی.
𝑀𝑜𝒿𝓉𝒶𝒷𝒶
همیشه تصور می‌کردم مردم با چشم‌هایشان می‌بینند، اما وقتی از طرف مدرسهٔ راهنمایی یوجین‌فیلد مموریال برای اردوی پاییزی به آکواریوم رفتیم، من، یعنی «سوزی سوانسون» کاملاً نامرئی شدم! انگار دیده شدن، بیشتر از چشم، به گوش مربوط است.
𝑀𝑜𝒿𝓉𝒶𝒷𝒶
وقتی می‌نشینی، چشم‌هایت مدام تکان می‌خورند، انگار که می‌خواهی دربارهٔ چیزی صحبت کنی. حتی سلام نکردی. و من می‌فهمم که قرار است همه‌چیز تغییر کند و به بدترین شکل ممکن درهم گره بخورد. من به موهایم و گره‌هایی که هر روز با آن می‌جنگم فکر می‌کنم. ساعت‌های زیادی از زندگی‌ام را صرف بازکردن و شانه‌کردن آن‌ها کرده‌ام؛ اما هرقدر دقیق‌تر آن‌ها را از هم جدا می‌کنم، بیشتر درهم می‌پیچند.
Najva
من پِی‌ات می‌آیم. وارد آب می‌شوم، نه به‌خاطر اینکه مربی از من خواست، برای اینکه دوست دارم مثل تو شنا کنم؛ چون از کَک‌ومَک‌ها و موهای کاهی‌رنگت و لبخندی که نشان من دادی، خوشم می‌آید؛ چون در این لحظه، انگار پیداکردن دوست و داشتن آن، آسان‌ترین کار دنیاست.
Najva
من پِی‌ات می‌آیم. وارد آب می‌شوم، نه به‌خاطر اینکه مربی از من خواست، برای اینکه دوست دارم مثل تو شنا کنم؛ چون از کَک‌ومَک‌ها و موهای کاهی‌رنگت و لبخندی که نشان من دادی، خوشم می‌آید؛ چون در این لحظه، انگار پیداکردن دوست و داشتن آن، آسان‌ترین کار دنیاست.
Najva
زمانی بود که مادرم می‌دانست چه اتفاقی برایت افتاده است؛ تاب‌وقرار نداشت و من مثل روزهای دیگر، میان چمن‌ها می‌دویدم. زمانی هم بود که افراد دیگری باخبر بودند، اما مادر نمی‌دانست؛ و لحظه‌ای هم بود که تنها فرد مطلع از این ماجرا در این سیاره، مادر تو بود. و این‌ها یعنی اینکه لحظه‌ای هم بود که تو رفته بودی و هیچ‌کس روی زمین نبود که بداند. تو، تنهای تنها در آب ناپدید شدی و هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد. فکر کردن به تنهاییِ باورنکردنی تو سخت است.
Najva
گاهی این واقعیت که «گاهی بعضی چیزها بی‌دلیل رُخ می‌دهند» ترسناک‌ترین و غم‌انگیزترین حقیقت است.
Elena
فکر می‌کنم به من اطمینان دارد. او هنوز به من اعتماد دارد؛ با وجود اینکه لیاقتش را ندارم.
Elena
شاید وقتی آدم‌ها بزرگ می‌شوند، چنین اتفاقی می‌افتد و شاید فاصلهٔ فرد با دیگران آن‌قدر زیاد می‌شود که می‌توان آن را با چیزهایی مثل دروغ پُر کرد.
Elena

حجم

۱۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۱,۰۰۰
تومان