بریدههایی از کتاب در انتظار گودو
۳٫۲
(۳۶)
«آیا خواب بودم، وقتی دیگران رنج میکشیدند؟ آیا الان هم خوابم؟ فردا، وقتی که بیدار شدم، یا فکر کردم که شدم، در مورد امروز چی بگم؟ اینکه با دوستم استراگون، در این مکان، تا سر شب، منتظر گودو بودیم؟ اینکه پوتزو رد شد، با باربرش و با ما صحبت کرد؟ احتمالا. ولی توی همه اینها چه حقیقتی وجود داره؟»
nazanin z
همه ما دیوونه به دنیا میآیم.
بعضیها همونطور باقی میمونند.
|ݐ.الف
ولادیمیر: پوتینهات. با پوتینهات چهکار کردی؟
استراگون: (برمیگردد و به پوتینهایش نگاه میکند.) میذارمشون همینجا. (مکث) یکی دیگه میآد... دقیقآ مثل... مثلِ... مثلِ من، اما با پاهای کوچکتر، و این پوتینها خوشحالش میکنه.
ولادیمیر: ولی پابرهنه که نمیتونی بری!
استراگون: مسیح رفت.
ولادیمیر: مسیح! این چه ربطی به مسیح داره؟ تو نباید
خودت رو با مسیح مقایسه کنی!
استراگون: همه زندگیم خودم رو با اون مقایسه کردم.
ولادیمیر: ولی اونجایی که اون زندگی میکرد گرم بود،
خشک بود.
استراگون: آره. و اونها هم زود مصلوبش کردند.
(سکوت)
Reza.golshan
استراگون: دست نزن بهم! سؤال نکن ازم! حرف نزن باهام! پیشم بمون!
ولادیمیر: هیچوقت ترکت کردهم؟
استراگون: تو گذاشتی که من برم.
Mitir
اشکهای دنیا کمیت ثابتی داره. چون هر کسی کهگریه کنه، جای دیگه یه نفر دست از گریهکردن برمیداره. در مورد خنده هم
همینطوره. (میخندد.) پس بیایید از نسل خودمون بد نگیم، چون اصلا از نسلهای قبلی بدبختتر نیست. (سکوت) زیاد هم تعریفش رو نکنیم. (سکوت) اصلا ازش صحبت نکنیم. (سکوت) حقیقت اینه که جمعیت هم زیاد شده.
Mitir
ولادیمیر: باعث شد وقت بگذره.
استراگون: به هر حال میگذشت.
ولادیمیر: آره، ولی نه به این سرعت.
(مکث)
شلاله
اون هیچی نمیدونه. با من درمورد کتکهایی که خورده حرف میزنه و من یه هویج بهش میدم. (مکث) حیران میان گور و تولدی سخت. پایینِ سوراخ، بهکُندی، گورکن دستبهکار قابلگی میشه. ما بهاندازهٔ کافی وقت داریم که پیر بشیم. هوا پر از نالههای ماست. (گوش میکند.) ولی عادت بیحسکنندهٔ بزرگه. شاید هم یه نفر به من نگاه میکنه، یه نفر هم درمورد من حرف میزنه، اون خوابه، اون هیچی نمیدونه، بذار بخوابه.
Saeid Ghorbani
پوتزو: ما کجاییم؟
ولادیمیر: نمیتونم بگم.
پوتزو: بر حسب اتفاق همونجایی نیستیم که بهش میگند صحنه؟
ولادیمیر: هرگز چنین چیزی نشنیدهم.
پوتزو: شبیه چیه؟
ولادیمیر: (به دوروبرش نگاه میکند.) نمیشه توصیفش کرد. شبیه هیچی نیست. هیچی وجود نداره. فقط یه درخت.
Saeid Ghorbani
ولادیمیر: و کاملاً میدونم که تحت این شرایط، ساعت دیر میگذره، و مجبورمون میکنه با اتفاقاتی که، چطور بگم، که در نگاه اول ممکنه منطقی به نظر برسند، تلفش کنیم، تا وقتی که به عادت تبدیل بشند. شاید بگی که این مانع از این میشه که منطقمون لنگ بزنه. شکی درش نیست. اما آیا همین عقل و منطق نبود که این مدت طولانی در این شب بیانتهای هاویهگون سرگردان بود؟ همینه که گاهی اوقات متحیرم میکنه. متوجه استدلال من میشی یا نه؟
استراگون: (با کلماتی قصار) همهٔ ما دیوونه به دنیا میآیم. بعضیها همونطور باقی میمونند.
Saeid Ghorbani
راستش وقتی با این شونههای خمیده جنبههای مثبت و منفی قضیه رو سبک و سنگین میکنیم متوجه میشیم که دیگه کوچکترین دِینی به همنوعهای خودمون نداریم. ببرها برای کمک به همنوعاشون یا بدون کمترین مکثی هجوم میبرند، یا اینکه به اعماق بیشه فرار میکنند.
Saeid Ghorbani
ولادیمیر: (میایستد.) سر حال نیستیم. چطوره یه نفس عمیق بکشیم؟
استراگون: خسته شدم از نفسکشیدن.
Saeid Ghorbani
ولادیمیر: این نمیذاره فکر کنی.
استراگون: بههرحال فکر میکنی.
ولادیمیر: نه نه، غیرممکنه.
استراگون: فکر خوبیه، بیا باهم مخالفت کنیم.
ولادیمیر: غیرممکنه.
استراگون: اینطور فکر میکنی؟
ولادیمیر: خطر فکرکردن دیگه هیچوقت ما رو تهدید نمیکنه.
استراگون: پس دیگه از چی شکایت کنیم؟
Saeid Ghorbani
ولادیمیر: این نمیذاره فکر کنی.
استراگون: بههرحال فکر میکنی.
ولادیمیر: نه نه، غیرممکنه.
استراگون: فکر خوبیه، بیا باهم مخالفت کنیم.
ولادیمیر: غیرممکنه.
استراگون: اینطور فکر میکنی؟
ولادیمیر: خطر فکرکردن دیگه هیچوقت ما رو تهدید نمیکنه.
Saeid Ghorbani
ولادیمیر: (با اضطراب) هرچی میتونی بگو!
استراگون: حالا چیکار کنیم؟
ولادیمیر: منتظر گودو میشیم.
استراگون: آهان!
سکوت
ولادیمیر: وحشتناکه!
استراگون: یه چیزی بخون.
ولادیمیر: نه نه! (فکر میکند.) شاید بتونیم از اول شروع کنیم.
استراگون: باید آسون باشه.
ولادیمیر: همیشه اولشه که سخته.
استراگون: میتونی از هرچیزی شروع کنی.
ولادیمیر: آره، ولی تو باید تصمیم بگیری.
Saeid Ghorbani
استراگون: شاید بهتر بود که از هم جدا میشدیم.
ولادیمیر: تو همیشه این رو میگی و همیشه هم منتکشی میکنی برمیگردی.
Saeid Ghorbani
ولادیمیر: دیگه اینجا کاری نداریم.
استراگون: هیچجا کاری نداریم.
Saeid Ghorbani
همه تغییر میکنند. فقط ما نمیتونیم.
Saeid Ghorbani
استراگون: تا وقتی که آدم بدونه.
ولادیمیر: بتونه منتظر فرصت باشه.
استراگون: بدونه متوقع چی باشه.
ولادیمیر: دیگه جایی برای نگرانی نیست.
استراگون: فقط انتظار.
ولادیمیر: ما بهش عادت کردهیم.
Saeid Ghorbani
اسم شما چیه؟
استراگون: آدم.
Saeid Ghorbani
اشکهای دنیا کمیّت ثابتی داره. چون هر کسی که گریه کنه، جای دیگه یه نفر دست از گریهکردن برمیداره.
Saeid Ghorbani
حجم
۱۱۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۱۱۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
قیمت:
۷۸,۰۰۰
۵۴,۶۰۰۳۰%
تومان