بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در انتظار گودو | طاقچه
کتاب در انتظار گودو اثر ساموئل بکت

بریده‌هایی از کتاب در انتظار گودو

نویسنده:ساموئل بکت
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲۹ رأی
۳٫۰
(۲۹)
استراگون: دست نزن بهم! سؤال نکن ازم! حرف نزن باهام! پیشم بمون! ولادیمیر: هیچ‌وقت ترکت کرده‌م؟ استراگون: تو گذاشتی که من برم.
شلاله
ما خوشحالیم. (سکوت) خب حالا چه‌کار کنیم، حالا که خوشحالیم؟
Ronak
دست نزن بهم! سؤال نکن ازم! حرف نزن باهام! پیشم بمون!
علی
همیشه هم یه چیزی پیدا می‌کنیم که باعث می‌شه احساس کنیم وجود داریم،
|ݐ.الف
این ناله‌های کمک که هنوز در گوش ما صدا می‌کنه، خطاب به همه بشریته! ولی در این مکان، در این لحظه از زمان، همه بشریت خواه‌ناخواه ما هستیم، چه خوشمون بیاد یا نه. پس بیا قبل از اینکه دیر بشه، نهایت تلاشمان رو بکنیم! بیا برای یک‌بار هم که شده به بهترین وجهی نماینده این نژاد متعفنی باشیم که تقدیری ظالمانه ما رو بهش منتسب کرده
امیررضا عبدی
بکت شبیه هنرمندان و فلاسفه ماقبل خود، این پرسش را پیش می‌کشد که «انسان‌بودن به چه معناست؟». پاسخی که وی می‌دهد هول‌آور است: انسان‌بودن جست‌وجویی بی‌پایان است برای (یافتن) هویت و جهانی که (شخص بتواند) در آن لذت ببرد. این همان مخمصه انواع ماست.
nazanin z
استراگون: من بدبختم. ولادیمیر: واقعآ! از کی؟ استراگون: یادم رفته. ولادیمیر: این حافظه چه بازی‌هایی که نمی‌کنه!
|ݐ.الف
ولادیمیر: آیا خواب بودم، وقتی دیگران رنج می‌کشیدند؟ آیا الان هم خوابم؟ فردا، وقتی بیدار شدم، یا فکر کردم که شدم، در مورد امروز چی بگم؟ اینکه با دوستم استراگون، در این مکان، تا سر شب، منتظر گودو بودیم؟ اینکه پوتزو رد شد، با باربرش، و با ما صحبت کرد؟ احتمالا. ولی توی همه این‌ها چه حقیقتی وجود داره؟(استراگون که بیهوده با پوتین‌هایش ور می‌رفت، دوباره چرت می‌زند. ولادیمیر به او نگاه می‌کند.) اون هیچی نمی‌دونه. با من در مورد کتک‌هایی که خورده حرف می‌زنه و من یه هویج بهش می‌دم. (مکث) حیران میان گور و تولدی سخت. پایینِ سوراخ، به کندی، گورکن دست به کار قابلگی می‌شه. ما به اندازه کافی وقت داریم که پیر بشیم. هوا پر از ناله‌های ماست. (گوش می‌کند.) ولی عادت بی‌حس‌کننده بزرگه. شاید هم یه نفر به من نگاه می‌کنه، یه نفر هم در مورد من حرف می‌زنه، اون خوابه، اون هیچی نمی‌دونه، بذار بخوابه. (مکث) من نمی‌تونم برم! (مکث) چی گفتم؟
Ronak
بعد از انباشت بیش از حد تاریخ، ما معصومیت لازم برای اعتقاد به هر گونه توجیه بیشتر را از دست داده‌ایم. تنها قطعیاتی که بر جای مانده‌اند، جعلی‌بودن همه ساختارهای تفسیری، و غیرقابل‌فهم‌بودن اساسی تجربه انسان بدون حضور این ساختارهاست
Arman ekhlaspour
ولادیمیر: خوشحالم که می‌بینم برگشتی. فکر کردم برای همیشه رفته‌ای. استراگون: منم همین‌طور.
|ݐ.الف

حجم

۱۰۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۰۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد