بریدههایی از کتاب بیست و یک کار مهم بعد از سی سالگی ...
۳٫۰
(۵۳)
زندگی ما هدف و مقصود خود را مییابد؛ نه در پاسخها بلکه در زیستن پرسشهای بزرگ که در خور عظمت روح باشند.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
مهم این است که این زندگی را با بهترین نورهایی که دارید زندگی کنید، با آنچه واقعاً برایتان مهم است، بیتوجه به اینکه در اطرافتان کسی هست که درک یا حمایتتان کند.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
بیشتر افرادی را که در طول تاریخ تحسین میکنیم، زندگی سختی داشتهاند، اما همه آنها یک ویژگی مشترک دارند؛ منتظر میماندند تا مقصود جدید زندگیشان بر آنها آشکار میشد و آنها شجاعت لازم برای زیستن آن چالشهای جدید را مییافتند. به همین دلیل است که تحسینشان میکنیم
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
حرکتی که به نیازهای روح توجه نکند به ناچار به فرسودگی، افسردگی، پوچی و سرانجام یک زندگی بیحس و بیجان منجر میشود.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
من چه کسی هستم، تو که هستی، ما چرا اینجاییم، قرار است چه کنیم و به کجا میرویم؟ این سؤالها تقریباً فراموش شده و به حومه زندگی کلانشهری مدرن رانده شدهاند، اما صدای غرولندشان در ناخودآگاه همه ما پیچیده است
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
ما در هر ثانیه در حال تصمیمگیری هستیم و اگر این انتخابها محصول یک خودآگاهی تفکیک شده نباشند، با نیروی عقدهها پیش میروند و با دستورکارهای کهن گذشته و همچنان در معرض فشارهای لحظه حال باقی میمانند.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
به ندای دعوتی پاسخ دهیم که از ما میخواهد به درون برویم، و به علائق، استعدادها و رسالتهای خود صرف نظر از تأیید یا عدم تأیید دیگران احترام بگذاریم.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
آن پیام معمول کودکی را بهخاطر آورید: دنیا بزرگ است، تو نیستی. دنیا قدرتمند است، تو نیستی. این پیامها که بیش از حد القا شدهاند، در تمام سفرمان با ما میمانند. آنچه ما را میترساند، فعال شدن الگوئی قدیمی است که با آن بزرگ شدهایم؛ اینکه ما کوچک هستیم و دنیا بزرگ. این پیام، حس رشد ما، احساس محق بودن ما نسبت به امکانات و احتمالات و حق ما برای رؤیاپردازی را تباه میکند.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
وقتی کوچک انتخاب میکنیم، مجبور نیستیم به درون عظمت قدم بگذاریم و همین مجبور نبودن خیالمان را راحت میکند و میگوییم آخیش! تا اینکه یک روز متوجه خواهیم شد که زندگی کوچک و روبه زوالی داریم.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
کار قهرمان درون نابود کردن قدرتهای تاریکی از جمله ترس و تنبلی است. تمام آن داستانهای شکست دادن اژدها نسخه اسطورهای غلبه بر قدرت آن چیزی است که ما را میبلعد، همان کاری که ترس و تنبلی روزانه انجام میدهند.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
معنویت بالغ ما را پذیرای رمزوراز میکند، یعنی قطعیت، تجملی است که فقط در اختیار بیتجربهها، ترسوها و کندذهنهاست. معنایش این است که باید مقدار قطعیتی که با آن زندگی میکنم، بیش از مقداری باشد که با آن راحتم و هر چقدر هم که احساس آشفتگی کنم، باید درک کنم که هیچ انتخاب سادهای ندارم، جز اینکه با قوانین مرگ و زندگی پیش روم، نه قوانین خودم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
فروید اظهار کرده است که بخش بسیاری ـ اگر نگوییم همه ـ از مذهب، فرافکنی عقدههای والدی و الگوهای روابط دوران کودکی بر صفحه خالی کائنات است و به یک اندازه تلاشی برای برپایی امنیت در این عبور پرمخاطره از طریق فرضِ داشتن یک زندگی پس از مرگ و بهشتی است که از سالیان دور بشر آرزومند آن است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در پایان "انسان قرن بیست و یکم" کسی است که درک کند مسئولیت معنویت از مذهب قبیلهای به شانههای خودِ فرد منتقل شده است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
برای اینکه فرد به یک معنویت بالغ برسد شاید لازم باشد در میان ویرانههای سنتهای بزرگ بسیاری در غرب و شرق به جستوجو بپردازد، زیرا همه آنها خردی عظیم دارند که در داستانها و شخصیتهای آشنایشان تجسم یافتهاند. در پایان "انسان قرن بیست و یکم" کسی است که درک کند بار و مسئولیت معنویت از مذهب قبیلهای به شانههای خودِ فرد منتقل شده است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
آنچه در کودکی و نوجوانی بیش از همه برایم هولناک بود، ابهام و عدمقطعیت بود، اما امروز تقریباً با آن راحتم. زیرا آموختهام که آنچه امروز با معنا بهنظر میرسد، فردا که سؤالات بزرگتر، محیطهای بزرگتر و خودآگاهی بیشتری دارم، دیگر کافی نخواهد بود. در ضمن میدانم هر جا که قطعیت هست، یا خامی یا ناخودآگاهی یا دیوار دفاعی در برابر تردید هست.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
کمتر کسی به درک این موضوع رسیده است که خدمت به درون و این که چه کسی هستیم تفاوت را ایجاد میکند، نه کاری که انجام میدهیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یونگ گفت ما بهندرت مسئلهای را حل میکنیم، بلکه میتوانیم از آن بزرگتر شویم یعنی آن مسئله وجود دارد ولی چون ما رشد یافتهایم، دیگر ما را آزار نمیدهد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یونگ میگوید که فرد بیسایه فردی سطحی است. در طول این سالها فقط چند نفر را دیدهام که مدعی شدهاند سایه ندارند. آنها خوب زندگی کرده بودند، خیرخواه بودند، هیچ آسیب آشکاری به کسی نزده بودند، اما نتوانسته بودند ظرایف رفتارهای خود، پیامدهای غیرعمدی انتخابهایشان، یا زندگی بیمارگونهای را که داشتند، ببینند. یکی از مطمئنترین راهها برای شناختن سایهٔ خود این است که از افرادی که ما را واقعاً میشناسند، مثلاً کسانی که با ما زندگی میکنند، بخواهیم به ما بگویند چه چیزی در ما آنها را میآزارد، آسیب میزند یا برایشان مانع ایجاد میکند. تعداد کمی از ما مشتاقانه چنین کیفرخواست بالقوهای را علیه خود طلب میکند
alireza sadidi
ممکن است ادعا کنم که هرگز کسی را به قتل نرساندهام، اما شاید ناخودآگاه پتانسیلهای خودم را کشته باشم، بهترین رؤیاهای خود یا دیگران را کشتهام، یا با توجیه و منطقگراییهایم و انتخاب عوامل حواسپرتکن و بیراهههایم در بسیاری از قتلهایی که هر روز در این دنیا شاهد آن هستیم همدست شده باشم.
alireza sadidi
اعتراف میکنم با توجه به انتظاراتی که از خودم دارم، در اعمال آن نسبت به خود دچار مشکل هستم. من نمیتوانم آنچه را میدانم انکار کنم، نمیتوانم خودم را از موشکافی افراطی که بر روی دیگران اعمال میکنم آزاد کنم و نمیتوانم از مسئولیتپذیری در برابر هر آنچه از طریق من به این دنیا میرسد، بگریزم. بنابراین آن احترام و بخشایشی را که اغلب نسبت به دیگران دارم، نمیتوانم به خودم بدهم.
alireza sadidi
حجم
۱۷۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
حجم
۱۷۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
قیمت:
۷۱,۰۰۰
۴۲,۶۰۰۴۰%
تومان