بریده‌های کتاب گفت‌وگو با تروفو
کتاب گفت‌وگو با تروفو اثر رونالد  برگن

کتاب گفت‌وگو با تروفو

تروفو، نه‌تنها در مورد آثار دیگران به اظهارنظر شفاف و قاطعانه می‌پرداخت، بلکه به شکل شگفت‌آوری نسبت به برخی از فیلم‌های خود نیز معترض یا منتقد بود.
دهقان غذاخوار
حالا همه‌چیز برعکس شده است. دوری‌گزیدن از صحنه‌های پُراکشن باعث شده است تا دیگر مخاطب به سینما جذب نشود. سلیقه‌ی مخاطب ویران شده. سینما وریته به گزارشات خبری تلویزیون هجوم آورده است. آتش‌سوزی، دستگیری مجرمین، گروگان‌گیری...
M.M. SAFI
دورانی که همه‌ی فیلم‌ها سیاه و سفید بودند، حتا اگر وجه هنری ضعیفی داشتند، اما باز هم جذاب و زیبا بودند، اما اکنون زشتی بر همه‌چیز چیره شده است. از هر ده فیلم هشت فیلم چنان ملال‌آورند که می‌توان تماشای آن را با تماشای ترافیک ماشین‌ها مقایسه کرد.
M.M. SAFI
هرگز چیزی را به مخاطب نشان نمی‌دهم که او را دچار آشفتگی ذهنی و جسمی کند. هرکس مسوول چیزی است که نشان می‌دهد. تنها کافی است وقوع یک اتفاق را در ذهن مخاطب تداعی کنید. همین کافی است.
M.M. SAFI
تروفو در گفت‌و‌گو با جیمز کلاریتی در سپتامبر ۱۹۷۶ برای نیویورک تایمز چنین می‌گوید: «بعضی وقت‌ها کارگردانی کودکان کار دشواری است. شما سعی می‌کنید یک ایده‌ی خاص را اجرا کنید. بارها و بارها تلاش می‌کنید، اما درنهایت باید از آن بگذرید. اما اگر یکی از این ایده‌ها به‌درستی اجرا شود حاصل کار ده برابر بهتر از کار با بزرگسالان خواهد شد. » تروفو احساس می‌کند کارگردان در قبال کودکان مسوولیت سنگینی دارد، به‌خصوص زمانی که موضوع اصلی مرگ یک کودک است.
M.M. SAFI
شهرتش به عنوان کارگردانی که به خوبی با کودکان کار می‌کند هم‌چنان پابرجا مانده است، شاید به این دلیل که او هرگز رابطه‌ی خود با کودک درونش را قطع نکرد. «(در کودکی) همیشه در رنج بودم، زیرا من تنها فرزند خانواده بودم و احساس می‌کردم که هنوز به دنیای کودکی نزدیک هستم، بنابراین چهارصد ضربه را هم‌چون یک فیلم مستند ساختم. »
M.M. SAFI
مستندوارگی و واقعیت‌نمایی دشمن اصلی سینمای مورد علاقه‌ی من است. من در زندگی هرگز مستند نساخته‌ام و امیدوارم هیچ وقت این کار را انجام ندهم. نه این‌که مستندسازان بزرگ هم‌چون مارسل اُفلوس را ستایش نکنم، نه. اما اولین چیزی که من را مجذوب سینما کرد عشق من به خیال‌پردازی و داستان‌سرایی بود. من فیلم می‌سازم، زیرا عاشق داستان‌پردازی هستم.
M.M. SAFI
فیلم‌های جیمز باند نقطه‌ی شروع زوال سینما است، زیرا تا قبل از ظهور آن ما چنین جریان عامه‌پسندی نداشتیم، اما با ظهور پدیده‌ی جیمز باند یک ژانر همه‌پسند، اما بی‌معنا تعریف شد. برای اولین بار در تاریخ، مخاطب در برابر پدیده‌یی قرار گرفت که دیگر هنر سینما نبود، بلکه تصاویر متحرکی بود که نه با زندگی پیوند داشت و نه با سنت‌های رمانتیک ادبی، بلکه صرفا تقیلد و ارجاعی بود به سایر فیلم‌ها.
M.M. SAFI
فکر می‌کنم ورود رنگ هم به اندازه‌ی ظهور تلویزیون به سینما آسیب زده است. باید در مقابل این حجم از رئالیسم در سینما ایستاد، وگرنه دیگر نمی‌توان سینما را یک هنر دانست. در آغاز کار موج نو ما سعی کردیم برخی مسایل را اصلاح کنیم، به همین دلیل به نوعی به سوی سینمای صامت رجعت کردیم. ما از صدای سر صحنه استفاده کردیم، اما ناگهان رنگ آمد و ما فراموش کردیم این پدیده‌ی نوظهور را تجزیه و تحلیل کنیم. از آن لحظه‌یی که رنگ به سینما وارد شد، از زمانی که صحنه را در خیابان و با نور واقعی ساختند و دیالوگ‌ها در میان صدای موتورسیکلت‌ها گم شد دیگر سینما سینما نیست. دیگر سینما یک هنر نیست. صرفا پدیده‌یی ملال‌انگیز است.
M.M. SAFI
هیچکاک از مستندسازی نفرت دارد. این نفرت به اعتقاد او برمی‌گردد که سینما از زندگی بهتر است. سینما برجسته‌نمایی زندگی است. شما می‌توانید یک سوژه‌ی کم‌اهمیت، یک موقعیت ناچیز را در دست بگیرید و آن را به موضوعی جذاب تبدیل کنید. هیچکاک این کار را با استادی کامل انجام می‌دهد. به همین دلیل او را می‌ستایم.
M.M. SAFI

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۵,۷۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد