بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن سوی آبی بی کران | طاقچه
تصویر جلد کتاب آن سوی آبی بی کران

بریده‌هایی از کتاب آن سوی آبی بی کران

نویسنده:لارن ولک
امتیاز:
۴.۳از ۲۹ رأی
۴٫۳
(۲۹)
«تو اون کسی هستی که ارزش داری دنبالت بگردن و پیدات کنن.»
minoo
برایم عجیب بود چطور همین آدم‌هایی که این قوانین نانوشته را رعایت می‌کردند، بعضی وقت‌ها قوانینی را که توی کتاب‌های مقدسشان به‌دقت توضیح داده شده بود، نادیده می‌گرفتند و زیر پا می‌گذاشتند.
LiLion
وقتی یه جزیره‌نشین قایق داشته باشه، جزیره براش یه معنی داره و اگه نداشته باشه، یه معنی دیگه.
معصومه توکلی
او گفت: «هر معنی‌ای که تو بخوای... خیلی وقت پیش بهت گفتم که رفتار و خواسته‌هات، هویت و شخصیتت رو نشون می‌ده.» به گذشته فکر کردم و به همهٔ کارهایی که انجام داده بودم، از وقتی آن آتش را برای اولین بار توی پنیکز دیدم و اجازه دادم جرقهٔ آتشی را درونم روشن کند. و فکر کردم که می‌دانم معنی آن اسم چیست. وقتی گفتم: «دختر.» اُش لبخندی زد و دستش را روی سرم گذاشت. گفتم: «درست مثل اُش... یعنی پدر.»
کتاب خوان معرکه
ولی روزی که خانم مگی به من یاد داد زغال‌سنگ تحت فشار ناشی از وزن لایه‌های زمین، سخت شده و به الماس تبدیل می‌شود، دیدگاهم نسبت به آن عوض شد و با خودم فکر کردم چه مواد خام و نتراشیدهٔ دیگری هم توی این دنیا هست که می‌شود امیدوار بود روزی به چیزهای کمیاب و باارزش تبدیل شوند.
me
می‌تونی از آدمای دیگه چیزهایی یاد بگیری، می‌تونی مسائل رو با باز نگه داشتن چشم‌هات یاد بگیری؛ ولی از خودت هم می‌تونی یاد بگیری. از هر چیزی که درونت بهت می‌گه. اگه بهش توجه کنی.»
me
ولی روزی که خانم مگی به من یاد داد زغال‌سنگ تحت فشار ناشی از وزن لایه‌های زمین، سخت شده و به الماس تبدیل می‌شود، دیدگاهم نسبت به آن عوض شد و با خودم فکر کردم چه مواد خام و نتراشیدهٔ دیگری هم توی این دنیا هست که می‌شود امیدوار بود روزی به چیزهای کمیاب و باارزش تبدیل شوند.
me
یه قایق با یه بادبان آبی رو انتخاب کردم. کوچیک، تمیز و آروم. وقتی در موردش حرف می‌زنم یادم می‌آد که فکر می‌کردم این قایق من رو به یه زندگی دیگه می‌رسونه.» او به من لبخند زد. «و رسوند؛ و یه‌کم بعدش تو اومدی اینجا، همون جوری.»
یاس ربیعی
باورش برایم سخت بود که این مرد که مثل ترکیبی از ماه‌های اوت و فوریه سرسخت، قوی و باهوش بود از همچین چیزی بترسد.
معصومه توکلی
باد هم مثل دریا، حضورش اینجا همیشگی بود، هرچند در بالای تپه‌ها با قدرت بیشتری می‌وزید و وقتی من آن بالا در برابرش می‌ایستادم، حس می‌کردم مثل تیرکی روی زمینم و موهای رقصانم در باد، همچون پرچم آن.
معصومه توکلی

حجم

۲۲۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۲۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد