بریدههایی از کتاب مدهآ
۴٫۰
(۵۱)
خطاکاران و نادانان! این است تنها نام شایسته برای آن گذشتگانی که آوازهایی سرودند که شادیِ زندگی را به جشنها و مهمانیها و بساط شادخواری آوَرَد، اما هیچگاه نغمه یا چنگی خوشنوا نیافتند تا غمهای ملالآور آدمی را از دل ببرد، غمهایی که مرگآورند و کاشانهها را ویران میسازند؛ و چه موهبتی از آنِ آدمیان میشد اگر برخی از این نغمهها، ناخوشان را درمان میکرد! در میهمانیهای شاهانه چرا نوایی بیهوده برخیزد؟ خوراکی که بخش میشود و خشنودیای که از آنِ آدمیان میگردد خود به قدر کافی اسباب خرسندیست.
آتوسا
کاش برای مردان راهِ دیگری میبود که بییاریِ زنان فرزند بهدنیا آورند. آنگاه در جهان هیچ درد و رنجی نبود.
st
هیچچیزِ نیکیْ بی همراهیِ عشق نمیبالد.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
هیچ مصیبتی بدتر از بیوطنی نیست.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
آه خانه و سرزمین پدری، من به خدایان نماز میبرم، باشد که هرگز، هرگز، بیسرزمین نباشم.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
باشد که خویشتنداری، این دلنشینترین پیشکش آسمان، مرا خشنود سازد.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
این نخستینبار نیست که دریافتهام زندگیِ آدمی سایهای بیش نیست. ترسی ندارم که بگویم میرایانی که گمان میکنند به راز همهچیز پی بردهاند و در آوردن برهان اُستادند، گناه این نادانی بیشتر بر گردن آنان است. نیکبختیِ هیچ میرایی پایدار نیست. اگر بخت یار باشد، شایدکه داراییِ تو از همسایهات بیشتر باشد، اما هرگز از او نیکبختتر نیستی.
Bluelily
عشقهای کهنه سستتر از عشقهای نواَند، و آن مرد دیگر یار این خانه نیست.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
زنان انتظار میرود که برای زندگیِ عاری از خطر در خانه سپاسگزار باشند. مدهآ این را نمیپذیرد: «در چشم او جنگیدن در سه میدان از زادن یک فرزند خوشایندتر است.»
Rose
و من به آواز بلند میگویم که در این جهان آنانی که طعم پدری را نچشیدهاند از پدرانِ کودکان خشنودترند. مردی که پدر نیست نمیداند که آیا کودکان مایهٔ خوشیاند یا تباهی، و چنین مردیْ دلتنگِ آن شادمانی که هرگز نداشته نمیشود و اینگونه او از هزاران اندوه رهایی مییابد. اما آنانی که در خانهشان کودکانی خردسال دارند که دوستار ایشاناند، میبینمشان که پریشانیْ قوتِ هر روزشان است. آنها نگراناند که کودکان را نیک بپرورند و نانی به آنها رسانند؛ و بدتر از همه آنکه کس نمیداند اینهمه خونِدلخوردن برای فرزندان، ثمری دارد یا نه؟
همسایه
کاش برای مردان راهِ دیگری میبود که بییاریِ زنان فرزند بهدنیا آورند. آنگاه در جهان هیچ درد و رنجی نبود.
همسایه
از میان تمام آفریدههایی که نیروی ادراک دارند و میاندیشند، ما زنانْ تیرهروزترینایم. نخست باید جهیز بسیار دهیم به شویی که زمامدار خودکامهٔ تنهامان شود، این خود خفتآورتر از آن بلای زناشوییست؛ و خطر هولناکتری نیز هست: اینکه مردی نیک نصیب ما میشود یا مردی بد. زیرا جداییها زن را بیآبرو میکند
همسایه
تو اکنون دریافتهای که آدمی خود را بیش از همسایهاش دوست میدارد؟ برخی دوستار دیگراناند برای سودی که در آن است، همانگونه که اکنون پدر این کودکان، خواب عروسی نو میبیند و از این دو بیزار است.
همسایه
روانهای خاندانِ شاهیْ کینهتوزند؛ آنها آزردگیشان را آسان از یاد نمیبرند، شاید چون فرماندادن خویشان شده، کم بر روانهاشان مهار میزنند.
رضا
جیسون: تو نیز رنج میکشی. تو هم از این اندوه نصیب میبری.
مدهآ: بیگمان چنین است. اما دردْ خوشایند است آنگاه که تو نمیتوانی بخندی.
☆Nostalgia☆
و اکنون میخواهم آخرین و بزرگترین رنجِ تمامیِ میرایان را به تو بگویم. گمان ببر آدمی دستش به دهانش برسد، کودکانش بالیده باشند، و آنان فرزندانی درستکار گردند. سپس آنگاه که بخت بدانان لبخند میزند، مرگ از راه میرسد و کالبد آن فرزندان را به دنیای زیرین میبرد. پس چه سود آنگاه که عشق به فرزندْ این اندوه بزرگ را که ارمغان خدایان است، بر دردهای دیگر سروری میبخشد؟
☆Nostalgia☆
و من به آواز بلند میگویم که در این جهان آنانی که طعم پدری را نچشیدهاند از پدرانِ کودکان خشنودترند. مردی که پدر نیست نمیداند که آیا کودکان مایهٔ خوشیاند یا تباهی، و چنین مردیْ دلتنگِ آن شادمانی که هرگز نداشته نمیشود و اینگونه او از هزاران اندوه رهایی مییابد. اما آنانی که در خانهشان کودکانی خردسال دارند که دوستار ایشاناند، میبینمشان که پریشانیْ قوتِ هر روزشان است. آنها نگراناند که کودکان را نیک بپرورند و نانی به آنها رسانند؛ و بدتر از همه آنکه کس نمیداند اینهمه خونِدلخوردن برای فرزندان، ثمری دارد یا نه؟
☆Nostalgia☆
از میان تمام آفریدههایی که نیروی ادراک دارند و میاندیشند، ما زنانْ تیرهروزترینایم. نخست باید جهیز بسیار دهیم به شویی که زمامدار خودکامهٔ تنهامان شود، این خود خفتآورتر از آن بلای زناشوییست؛ و خطر هولناکتری نیز هست: اینکه مردی نیک نصیب ما میشود یا مردی بد. زیرا جداییها زن را بیآبرو میکند و نمیتواند دست رد به سینهٔ شوی کسی زند. سپس عادات و رسومی غریب که در خانهٔ خویش چیزی از آنها نشنیده دورهاش میکنند، یک زن باید همچون پیشگویی بداند چگونه به بهترین شیوه با همبستر خویش رفتار کند. و اگر ما این کار را خوب انجام دهیم و شویی داشته باشیم که یوغ همخوابگی برایش خیلی خفتآور نباشد، زندگی ما آن زندگیای میشود که دیگران بر آن رشک میبرند. وگرنه زن بهتر است بمیرد. آنگاه که مَرد از همراهی با زنش خسته میشود، از خانه بیرون میرود و بهیاریِ دوستی یا همراهانی همسالِ خویش بیزاریاش را فرومینشاند، اما ما زنانْ تنها باید با یک تن سر کنیم.
☆Nostalgia☆
زن در بسیار جاها آفریدهای ترسوست، که دلِ ستیزه ندارد و چشمش بر رویینه خیره میماند؛ اما اگر در عشق بر او ستم کنند، دلی مرگآورتر از دل او نیست.
عطیه فلاح
در چشمان آدمیان، دادگری نیست؛ آنگاه که کسی را که هیچگاه بدانان آسیبی نرسانده است میبینند، از او بیزار میگردند، بیآنکه از درون او باخبر باشند.
عطیه فلاح
حجم
۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان