همواره برای مسلطشدن بر انسانها باید آنها را ترساند.»
olivereader
چراکه وقتی کسی چیزی برای ازدستدادن نداشته باشد، هرگز به مکافات و زندگی جاودانه نمیاندیشد.
olivereader
درواقع، همگی ما دوست داریم در ژرفای وجودمان شبیه دیگران باشیم، اما خب سرنوشت هرکس به گونهٔ دیگری است.»
olivereader
برخی از ترسشان آگاهند و برخی دیگر میکوشند که آن را نادیده بگیرند، اما همه میدانند که ترس وجود دارد و سرانجام با ترسهایشان روبهرو خواهند شد.»
olivereader
روحش بهسختی گرفتار کشمکش پاکی و پلیدی شده و زور هیچکدام بر دیگری نچربیده بود.
olivereader
درحالیکه مردان و زنان خطرناک هرگز نیازی به تهدید ندارند.
olivereader
همواره میتوانیم اینطور وانمود کنیم که سنگی که از سوی دیگران بهطرف ما پرتاب شده، به ما اصابت نکرده و تنها در تیرگی شب، هنگامیکه خانواده و هماتاقیهایمان به خواب عمیق فرورفتهاند، میتوانیم زبونی و بزدلی خود را گردن بگیریم.
olivereader
چراکه زندگی سرشار از چالشهای ناشناخته است و این ترس همواره وجود دارد؛ ترس بهخاطر ازدستدادن همهٔ چیزهایی که به آنها وابستهایم.
olivereader
دریافته بود که دو چیز میتوانند مانع تحقق آرزوهای انسانها شوند: یکی باور به اینکه دستیابی به رؤیاهایش محالِ ممکن است و یا اینکه با گردش چرخ روزگار، زمانیکه اصلاً انتظارش را نداشت، ببیند تحقق رؤیاهایش دستیافتنی شده است.
olivereader
و هر شب به این امید به خواب میرفت که سرانجام روزی به ارزش واقعیاش پی ببرند
olivereader
اما کدخدا باور داشت که سرنوشت هر انسانی میتواند بارهاوبارها تغییر کند
olivereader
تصورش این بود که عشق هم به زمان نیاز دارد.
olivereader
هرچند بارها قلبش در این راه شکسته بود، اما هنوز امید داشت که روزی با مردِ زندگیاش ملاقات خواهد کرد.
olivereader
«هرگز به وعدهها دل نبند. دنیا پر است از وعدههای واهی: وعدهٔ پول، وعدهٔ رهایی ابدی و وعدهٔ عشق بیپایان
olivereader