هوایت که میکنم، نگاه به آب میاندازم.
عمق دریا را که نمیتوانم ببینم. تو کجای این آب، سرخِ آبی شدهای، نمیدانم.
شنیدهام در آب شهید شدن و ماندن سختتر است تا روی خاک و در خاک نهفتن.
نمیدانم مادر.
ولی هرچه هست زیبایی و دامادی تو فراتر از همهٔ دامادهاست.
قبر که نداری تا برایت گل بیارم و نقل بپاشم.
فرشتهها وکیل من که برایت جشن مفصل بگیرند.
محمدعلی و امیر هم که ساقدوشت هستند.
بهبه از این داماد و از این ساقدوشها.
مجهول
هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
مجهول
گلی گمکردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
مجهول
مادر! برای آمدنت نماز جعفر طیار خواندم و از امامت خواستمت.
هزاران بار برای تو نماز میخوانم و به پابوس آقا میروم و تا ابد ممنونش میمانم، بهخاطر محمدعلی، امیر و محمودرضا که هنوز حاضرید و ناظرید و مایهٔ برکت.
شماها نیستید، اما برکت حرکت درستتان، دنیا را تکان داده. هرجا که اسلام رفته، اسم خمینی و مرام یارانش هم در ادامهاش آنجا را از سکوت مقابل ظلم آمریکا درآورده است.
دنیا میگذرد و شماها آمده بودید که در این «رهگذر» نمانید.
خوش به حالتان که این را فهمیدید و بد به حال آنهایی که در این «رهگذر» ساکن شدهاند و خدا از آنها نگذرد که برای بقای خودشان، چقدر به ایران اسلامی خیانت کردند و میکنند.
اما خیالتان راحت که آخر
«ما هم خدایی داریم.»
مجهول