بریدههایی از کتاب زمستان ۶۲
۴٫۲
(۴۹)
«هر شعار یا هر حرف راست یا دروغ اگر به اندازه کافی تکرار بشه و تکرار بشه، پس از مدتی تبدیل به یک حقیقت موقت میشه. و یک روز نگاه میکنیم میبینیم حقیقتهای موقت جانشین زندگی واقعی شدهاند. و سرتو بلند میکنی و میبینی بهجای اکسیژن زندگی اکسیژن مرگ تنفس میکنی...»
n re
«زندگیهای ما شده مثل جونورائی که یه گوشه خزیدهن جمع شدهن... سرنوشتمون دست کسائییه که یهجا قایم شدهن و با فشار دادن یه دکمه کنترل راکت میفرستن سرمون. اتفاق و قرعهس که امشب به اسم کی و روی کله کی بیفته...
n re
«عزیزان قدر یکدیگر بدانید»
n re
«وقتی یه نفر درگیره همه درگیرن.»
n re
«این انتظار برای زدن و مردن از خود مردن بدتره.»
n re
«بزنبزن شدید شده.»
دکتر میگوید: «خوبیاش اینه که هر دو طرف پیروزیهای درخشان دارند!»
منصور فرجام سرش را تکان میدهد. «فقط زن و بچهها شکست میخورند.»
n re
زندگی هم میتواند موهبتی باشد.
n re
دلگیر نیستم. نه دلگیر نیستم. هر وقت هم گاهی گداری دلگیر شدم، سعی میکنم چشمهایم را ببندم و فکر کنم. امشب هم چشمهایم را بستهام و دارم فکر میکنم. فکر میکنم آن بیرون، در این شب خوشگل چندین هزار نفر الان در خوزستان دارند وحشت تجربه میکنند. چند نفر دارند میمیرند؟ یا مردهاند؟ چند نفر تکه تکه شدهاند؟ چند نفر زیر آوارند؟ چند نفر در حال خونریزیاند؟ چند نفر معلولند؟ چند نفر تنشان با اصابت شیشه پاره پاره شده؟ چند نفر در اثر گاز و دود و آتش خفقان گرفتهاند؟ چند نفر زیر تانک له شدهاند؟ چند نفر روی مین منفجر شدهاند؟ چند نفر در اسارتگاههای اینور و آنور پوسیدهاند؟ یا دارند میپوسند؟ در تجاوز به شهرها، چند نفر زیر تانک و تایر ماشین و خودرو خمیر شدهاند؟ چند نفر را گرفتهاند کتک زدهاند؟ چند نفر را شکنجه دادهاند؟ از چندتا دختر ازاله بکارت شده؟ چند زن مورد تجاوز قرار گرفتهاند؟ چند نفر اموالشان به تاراج رفته؟ چند نفر را خفه کردهاند؟ چند نفر را درجا تیرباران کردهاند؟ حق چند نفر خورده شده؟ چند نفر دارند از ترس بمب و موشک در تاریکی میلرزند؟... نه، من دلگیر نیستم.
n re
بیمقدمه میپرسد: «تا حالا عاشق بودی؟»
یک مکث دیگر. به چهارچوب در تکیه میزنم.
«بودی یا نبودی؟»
«... روزگاری.»
«احساس لامسبییه. مگه نه؟»
«آره.»
«دل و جیگر و لوزالمعدهرو با هم میخوره.»
«هنوز عاشقی؟» شاید باید میپرسیدم «باز هم عاشقی؟»
«کسی چه میدونه. یه دفعه که عاشق شدی دیگه کارت تمومه. مثل عشق این بچهها.»
n re
«خمسه خمسهست. توپهای دوربرد خیلی قویتره. بهتره بریم و زودتر طرفو ورش داریم، وگرنه امشب هردو میریم تو آمار اخبار ساعت هفتونیم...»
n re
هیچکس هم ضجه نمیکشد. اما سکوت داریم تا سکوت، سکوتی که صدایش از ضجه هم بلندتر است. و من این را میشنوم، که سخت و بد است
n re
ملت خون میدهد. ایران کشوری عظیم و ملتی فناناپذیر است و هیچ کار ایران را نباید دستکم گرفت.
n re
شبی که به لقای خداوندگار رسیدیم... جواب زندگی را چه دهیم؟
n re
یک روز، لابد در آیندهای نهچندان دور، یکی از تاریخنویسان ریشبزی دانشگاه مخزن علم و ادب تهران که در کوران اوضاع فعلی نخواهد بود، جنگ ایران و عراق را در سالهای اول جمهوری اسلامی بررسی خواهد کرد. سعی خواهد کرد از طریق تجزیه و تحلیل کامپیوتری اطلاعات و عوامل و متغیرها بفهمد دلیل اینکه صدامحسین درست در هفته جشن آغاز ششمین سال انقلاب اسلامی دست به حمله به شهرهای ایران زد و ایران را مجبور به «مقابله به مثل» کرد چه بود، سعی خواهد کرد بفهمد چرا جنگ تحمیلی و خونین چهار ساله به کثیفترین صحنههای خود رسید. و البته نخواهد فهمید و مرتب ریش بزیاش را خواهد خاراند.
n re
سنگر برای من همان جذبه و حالات خلسه عشق را دارد. سنگر هم محراب عبادت است، هم خلسه زیارت، هم بستر عشق شهادت...
n re
نمیدانی سفر به شوق زیارت و شهادت چه جذبهای دارد.
n re
با ترکش خمپاره ۶۰ از ناحیه کمر و شکم مجروح شده و بعد نسبتآ خوب شده است. حالا باز میرود خرمشهر، تا خدا چه بخواهد.
n re
«در خط عاشقان حسین است».
n re
روزگار، روزگاره دکتر. اما بخت یه چیز دیگهس...» برمیگردد به من نگاه میکند: «روزگار بد یا خوش برای همه هست... اما بخت رو بعضیها دارند و بعضیها ندارند.
n re
«دفاع از کشور لازمه.»
n re
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۳۲,۰۰۰۲۰%
تومان