بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نه آدمی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نه آدمی

بریده‌هایی از کتاب نه آدمی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۰ رأی
۴٫۱
(۱۰۰)
شاید مرام را کمتر برای زنان به‌کار ببرند ولی تجربه‌ام در شهر می‌گوید چه‌بسا مرام زنان از مردان بیشتر باشد. بیشتر مردها به فکر خودشان‌اند. نم پس نمی‌دهند و ترسو و توسری‌خورند. مرام
minyoonji
من مادرزادی علاقه‌ای به دیگران ندارم
f.z
زندگی گروهی از نشدن‌هاست.
f.z
زندگی آدمی سرشار از لحظات ناب و والایی از چندرنگی‌ست که می‌شود گفت باشکوه است.
f.z
شکوه را نزد آدمیزاد بردن مهمل است.
f.z
به نظرم آدم محترم کسی بود که خوب دیگران را فریب می‌داد و در نهایت دستش پیش زرنگ‌تر از خودش رو می‌شد و او هم چنان خرابش می‌کرد که رسوایی‌اش از مرگ پیشی می‌گرفت. گیریم همه را به بزرگداشتم اغفال می‌کردم. آخر سر کسی پیدا می‌شد که به اصل مطلب پی ببرد و دیگران را آگاه سازد یا نه؟ قهر و غضب آنان که به نیرنگ من پی می‌برند چگونه خواهد بود؟ فکرش هم هراس‌آور است.
f.z
زندگی آدم مثل رود روانه. رود روان؟ نه روان، منظورم روندگیه.
wandering guy
من در آن اقیانوس خردگریزی آسوده‌تر بودم تا جهان مردمان خردورز. با فراغ بال می‌توانستم هرچه را ازم انتظار می‌رفت برآورده کنم.
Hanieh Sadat Shobeiri
یک بار هم که شده اندوهِ شادمانی را به جان می‌خرم.
کاربر ۲۷۴۹۷۸۵
دیگر نه شاد بودم نه ناشاد. این نیز بگذرد. این تنها عبارتی‌ست که در دوزخِ آدمیان به درستیِ آن رسیده‌ام. این نیز بگذرد.
بابونه
جامعه این چیزا رو برنمی‌تابه. جامعه چیه؟ تو خودت برنمی‌تابی، نه؟ اگه همچین کارایی بکنی جامعه رنجت می‌ده. منظورت از جامعه خودتی، نه؟ پیش از آن‌که بفهمی جامعه دکت می‌کنه. جامعه دکم نمی‌کنه، تو دکم می‌کنی.
بابونه
از خدا هم می‌ترسم. نمی‌توانم به مهرش دل ببندم. تنها به کیفرش ایمان دارم. ایمان باور به پذیرش قهر خداست با سری افکنده. می‌شد به دوزخ ایمان داشت ولی به بهشت نه.
بابونه
خداوندا، به من ارادهٔ پولادین عطا کن. مرا با سرشت آدمیان آشنا کن. به محضرت گناه نیست که آدمی یارش را کنار بزند؟ پوششی بر خشمم باش.
بابونه
همیشه می‌کوشیدم درگیر پیچیدگی‌های کثیف مردم نشوم. هراس گرفتاری در گرداب‌شان کشنده بود.
بابونه
ولی یک شب بود و بس. صبح که بلند شدم باز قیافهٔ مسخرهٔ دلقکی را داشتم. بی‌بنیه‌ها از شادی هراسان‌اند. پنبه هم دست‌شان را می‌برد. شده شادکامی هم زخم‌شان بزند. دوست داشتم پیش از آن‌که چیزی بشود رهایش کنم، پیش از آن که زخم بردارم. دوباره پردهٔ لودگی کنار رفت.
بابونه
گمان می‌کردم اگر دستگیرم کنند حبس کشیدن برایم مثل آب خوردن خواهد بود؛ تو بگو ابد باشد. ترجیح می‌دادم در زندان سر راحت بر بالین بگذارم تا اینکه هر شب از ترس واقعیت‌های زندگی در بستر بنالم.
بابونه
تازه من در آن اقیانوس خردگریزی آسوده‌تر بودم تا جهان مردمان خردورز. با فراغ بال می‌توانستم هرچه را ازم انتظار می‌رفت برآورده کنم
بابونه
مردم از رانده‌شدگان اجتماع دم می‌زنند. رانده‌شدگان گاهی به مفلوکان و گاهی به تبهکاران جهان بازمی‌گردد ولی رانده‌شدنِ من با زاده‌شدنم پیوند خورده.
بابونه
آدمیزادگان هیچ‌گاه رمز موفقیت‌شان را به من نگفتند. اگر از این رازشان سر درمی‌آوردم دیگر از ایشان هراسی نداشتم. کینه در سر نمی‌پروراندم. هر شب آن‌طور شکنجه نمی‌دیدم
بابونه
«آدم برای یه لقمه نون جون می‌کنه، چون اگه پیداش نکنه از گشنگی می‌میره.»
بابونه

حجم

۸۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۸۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان