بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیاه‌مست سایه‌ی تاک | طاقچه
تصویر جلد کتاب سیاه‌مست سایه‌ی تاک

بریده‌هایی از کتاب سیاه‌مست سایه‌ی تاک

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
بی‌تو یقینِ مؤمنِ من گردِ شک گرفت
khorasani
چنانم که با من کسی هم‌زبان نیست زبانِ مرا، هیچ کس ترجمان نیست کسی این‌چنین کولیانه که من؟ کو؟ چنانم که هرگز کسی آن‌چنان نیست خودم هم ندیدم خودم را، کجایم؟ تو گویی که از من نشان در جهان نیست نشان در جهان نیست از من، درست است جهان، جایگاهِ منِ بی‌نشان نیست
M.M. SAFI
آسمان با زمین چه می‌گوید؟ چشم‌هایش دوباره گریان است می‌کند گریه تا بروید گل از زمینی که باز خندان است
M.M. SAFI
به غیرِ دینِ محمّد جهان نخواهد یافت در این سراچهٔ کهنه، پدیده‌ای تازه محمّدی و محامِد، ورای طورِ صفات محمّدی و خِصالِ حمیده‌ای تازه محمّدی و کمالی که هیچ کال نبود محمّدی و رسولِ رسیده‌ای تازه محمّدی که به رؤیت، میانِ آن همه شب اشاره کرد به صبحِ دمیده‌ای تازه
M.M. SAFI
امسال دارِ قالیِ ما بی‌شکوفه ماند
khorasani
باید بروم هر چه شود گو بشو و باش بگذار که این جاده خطر داشته باشد عشق است بلای من و من عاشقِ عشقم این نیست بلایی که سپر داشته باشد
khorasani
بَدی! چگونه‌ات از نیک نامه بنویسم شَبی! چگونه‌ات آیینهٔ سحر بدهم؟ فرار می‌کنی از خود چنین که بی‌روحی تو را به آینه- پلکی- نشان اگر بدهم چه شد، عوض شدی ای شاعرِ بلندنظر! چگونه‌ات خبر از عامی دگر بدهم؟ چگونه‌ات خبر از سالکانِ صادقِ صبح چگونه‌ات خبر از سیر، از سفر بدهم؟
khorasani
از من چه به جا مانده به جز هیچ و به جز پوچ؟ آتش بزن ای عشق، به بودم، به نبودم مانندِ پرِ کاه که بادش ببرد آه بی تو چه امیدی به فرازم، به فرودم؟ دیری‌ست که دل داده‌ام ای عشق به دستت هرچند برایِ تو و تسبیحِ تو زودم سرشار شد از آمد و رفتِ تو به گرمی اوقاتِ غریبانهٔ بدرود و درودم تعریفِ من از عمر، تویی اوّل و آخر من با توام و بی‌خبر از حدّ و حدودم من با توام ای عشق، بگو با ملک‌المُوت وارد نشود تا نرسد اذنِ ورودم
M.M. SAFI
ما را کدام حادثه در انتظار بود؟!
khorasani
دستانِ ما به گرمیِ هم احتیاج داشت چشمان ما به سُکرِ تماشا دچار بود دل‌هایِ سر به راهِ من و تو در آن بهار مانند باد کولی و بی‌بندوبار بود با من کنار آمده بود آن شب آسمان آن شب مرا بهشتِ خدا در کنار بود
khorasani
پاییز! سلاما و کُمیتِ نفسِ من از بس که عَبَث رفته و باز آمده لنگ‌ست اِشتاب (۳) کن ای فصل پر از پرسه و پیغام اِشتاب که زخمی دلم از دستِ درنگ‌ست
khorasani
آن روز که می‌بستی بار سفرت را گفتی به پدر، هر که هنر داشته باشد، باید برود، هر چه شود گو بشو و باش بگذار که این جاده خطر داشته باشد گفتی نتوان ماند از این بیش، یزیدی‌ست هر کس که در این معرکه سر داشته باشد باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است حتّی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
khorasani
آن باد که آغشته به بویِ نفسِ توست از کوچهٔ ما کاش گذر داشته باشد!
khorasani
دریایِ سعادتی تو ای پیر گفتیم و نخورد، بر به دریا چشمانِ تو لحظهٔ تموّج صدبار، زده تَشَر به دریا دستِ دریا، دراز پیشت وا کرده دلِ تو، در به دریا چشمانِ تو وقتِ گریه داده دریا دریا، گُهر به دریا ای رود که می‌روی چنین گرم با خود ما را ببر به دریا یا دستِ کم ای روانِ روشن از ما برسان خبر به دریا
khorasani
حیران، نگران، نگاه کردیم از منظرِ چشمِ تر، به دریا
khorasani
تو شاعری نه! شعرِ شعری تو شعری که از پیرار و پار آمد شعری که از پیرار و پار امّا نو بود و نوتر نونوار آمد شعری که مثلِ طبلهٔ نقّاش پُرنقش بود و پُرنگار آمد شعری که از سمت چگور و چنگ از ناحیه‌یْ تنبور و تار آمد شعری که اصل و نسب ما با اوست شعری که با ایل و تبار آمد
khorasani
زبان ناطقه در شرح درد من لال است چگونه باز بگویم، سکوت من گویاست
M.M. SAFI
به گردن دل من این قصیدهٔ بی‌تاب که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
M.M. SAFI

حجم

۲۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۰۴ صفحه

حجم

۲۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۰۴ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد