بریدههایی از کتاب توجیه المسائل کربلا
۴٫۱
(۵۴)
«کارتان را برای خدا نکنید؛ برای خدا کار کنید!
کاربر ۱۳۶۲۷۶۴
دو تا استکان که جلوی آدم میگذارند، امتحان است که سر پر را جلوی خودت بکشی یا سرخالی را. دنیا از کوچکش تا بزرگش امتحان است. سحر که بیدارت میکنند، امتحان است که بلند میشوی یا نه، حاضری اینقدر از خوابت برای خدا بگذری؟
shariaty
شاید این فقره از زیارت اربعین رساترین وصف از کربلا و شهادت اباعبداللّه (ع) و یارانش باشد:
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَة» و[ حسین (ع) ]جانش را فدای تو کرد تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سردرگمی و گمراهی رهایی بخشد.
shariaty
انشاءالله که بین ما و امام "مرگ" فاصله بیندازد، نه "زندگی". خدا نکند که حیات، بین ما و امام فاصله بیندازد.
اهل کوفه میخواستند حیاتشان بین امام و آنها فاصله اندازد...
😏
کربلا پایانبخش سردرگمی و بلاتکلیفی است. تکلیف همه پس از کربلا معلوم است. هرکس در هرکجا، در هر موقعیت و در هر شرایطی باشد، از کربلا ناگزیر است. اگر بپذیریم که کربلا هر روز در ما اتّفاق میافتد (کل ارضٍ کربلا و کل یومٍ عاشورا) و هر روز حسینِ خوبیها و پاکیها به کربلای قلب ما میآید و یزید گناه و زشتی در مقابلش صفآرایی میکند، باید از خودمان بپرسیم: چند بار، رها از بهانه و توجیه، این حسین را لبیک گفتهایم؟
بسیار زیبا،..
آنجا که بزرگان میترسند، آنجا که دشمن چهره بسیار خشن را از خود نشان میدهد، آنجا که همه احساس میکنند اگر وارد میدان شوند، میدان غریبانهای آنها را در خود خواهد گرفت؛ آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته میشود.
بسیار زیبا،..
شرط کربلایی شدن، پشت کردن به مکه است و انتخاب حسین...
حجّ واجب، حرام میشود بر پیرو حسین؛ وقتی خود حسین در حج نباشد. چه حادثهی شگفتی که واجب هم به پای او کنار میرود، حتی حج، حجّ واجب، چرا که حسین "اوجب" است و جایی که "اوجب" هست ترجیح بر "واجب" پیدا کردن امری بدیهی است.
اینجاست که باید اولویت را تعیین کرد، کدام یک؟ حج یا حسین!
و چه تصویر غریبی: پشت کردن به یک اولویت! برای رسیدن امامی که امروز او اولویتش با همه فرق دارد... ۶۲
شاید این تصویر، فهم اولویت و معیارهایش را بهتر تبیین کند. کسانی که با خود گفتند اول حج بگذاریم، بعد به حسین میرسیم... نرسیدند! تاریخ میخواست به همه درس اهمیت اولویتدهی یاد بدهد. جایی که اولویت، "حسین" است، هیچ تأخیری جایز نیست. باید اولویتها را همراه امام انتخاب کرد، نه زودتر نه دیرتر. «المتقدّم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللّازم لهم لاحق»
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
کسانی که با خود گفتند اول حج بگذاریم، بعد به حسین میرسیم... نرسیدند! تاریخ میخواست به همه درس اهمیت اولویتدهی یاد بدهد. جایی که اولویت، "حسین" است، هیچ تأخیری جایز نیست. باید اولویتها را همراه امام انتخاب کرد، نه زودتر نه دیرتر. «المتقدّم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللّازم لهم لاحق» ۶۳
و چهقدر سخت میشود تشخیص این اولویت؛ خیلیها اشتباه کردند.
گابز
«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکمْ وَ أَبْناؤُکمْ وَ إِخْوانُکمْ وَ أَزْواجُکمْ وَ عَشیرَتُکمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کسادَها وَ مَساکنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین» ۴۰
«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفهی شما و اموالی که بهدست آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیم دارید و مسکنهای مورد علاقهی شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت گنهکار را هدایت نمیکند. »
رهگذر دنیا
نداشتن بصیرت مثل نداشتن چشم است؛ راه را انسان نمیبیند. بله، عزم هم دارید، اراده هم دارید، امّا نمیدانید کجا باید بروید.
نون صات
وقتی بصیرت نباشد، کنز الایمان میشود قاتل حسینبنعلی فرزند پیامبر...
نون صات
توجیهگری، بهانهآوری و یافتن گریزگاه از حق، کوشش هماره انسان است؛ آنگاه که در اسارت نفس و کششها و کشمکشهای پست و فرومایه دنیوی فرو میغلتد. همه پیامبران آمدهاند تا فرصت «بهانه» را از انسان بگیرند تا هیچکس نگوید: نمیدانستم. کسی نگوید: چراغی نداشتم. خداوند در هدف بعثت انبیا میفرماید: «لِئَلَّا یَکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل» ۱۳۳ تا برای مردم، پس از[ فرستادن ]پیامبران، در مقابل خدا[ بهانه و ]حجّتی نباشد.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
زمانشناس باش تا فایده برای ولی خدا داشته باشی! نه توجیهگر...
نون صات
روح حج رفت و من سرگرم تمتع پیکر حج
نون صات
این علوم انسانی که امروز رایج است، محتواهایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است، متکی بر جهانبینی دیگری است، حرف دیگری دارد. وقتی اینها رایج شد، مدیران بر اساس اینها تربیت میشوند، همین مدیران میآیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاست داخلی و خارجی و امنیت... قرار میگیرند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ (۱۰۳) آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده، با این حال، میپندارند کار نیک انجام میدهند! »
erfan
امام خمینی قدس سره در این باره میگوید:
«انگیزه این گریه و اجتماع، نه فقط این است که ما برای سیدالشهداء گریه میکنیم، نه سیدالشهداء احتیاج به گریه ما دارد و نه این گریه فی نفسه «منشأ اثر است» و کاری از آن بر میآید. بلکه بهخاطر آن است که این مجالس، مردم را مجتمع میکنند و یک وجهه[ و عزّت و آبرو ]میدهد. » ۱۲۷
maryhzd
عدهای در کربلا نیامدند به بهانه اینکه از سیاست دور باشند. نمیشود امام را به عنوان یک رهبر الهی قبول داشت، ولی به عنوان رهبر سیاسی قبول نداشت. حقیقت کربلا، سیاست را با دیانت دیدن است.
حر در یکی از منازل از خود رفتاری دوگانه و متعارض بروز داد: نماز با امام و شمشیر بر امام. ترجمان رفتار او را شهید آوینی به زیبایی تصویر میکند:
در این زمینه شهید آوینی میگوید: «... عجبا آنان (حُرّبنیزید نیز با سپاهش) نماز را با امام به جماعت میگزارند! اگر او را در نماز به مقتدایی پذیرفتهاند، پس دیگر چه داعیهای بر جای میماند؟
اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر، در اشتباه است. بیاید و ببیند که اینجا نیز، نیمقرنی پس از حجهالوداع، همان انگار باطل حاکم است. حکام جور را در همه طول تاریخ چارهای نیست جز آنکه داعیهدار این اندیشه باشند، اگر نه، مردم فطرتاً پیشوایان دین را به حکومت میپذیرند و حق هم همین است. اما در اینجا نکته ظریف دیگری نیز هست. ظاهرِ دین، منفک از حقیقت آن، هرگز ابا ندارد که با کفر و شرک نیز جمع شود و اصلاً وقتی که دین از باطن خویش جدا شود، لاجرم به راهی اینچنین خواهد رفت. » ۸۶
maryhzd
رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «امام حسین هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است. پس باید آن تکلیف را انجام دهد. موقعیت هم مناسب است؛ پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبداللهبنجعفر و محمدبنحنفیه و عبداللهبنعباس - اینها که عام نبودند، همه دینشناس، آدمهای عارف، عالم و چیزفهم بودند - وقتی به حضرت میگفتند که «آقا! خطر دارد، نروید. » میخواستند بگویند وقتی خطری در سرراه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمیفهمیدند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته شود. »
میم.ابریشمی
عدهای در کربلا حاضر نشدند و بهانهشان این بود که اگر در کربلا بیاییم، کشته میشویم، در حالی که در این شرایط اسلام به افرادی مثل ما نیاز دارد. ما باید باشیم تا بتوانیم آیات و احادیث را زنده نگه داریم. باید ترویج علم کنیم و...
مگر اسلام امام حسین با اسلام شما فرق میکرد! اسلام حسین برای اینکه زنده بماند، نیاز به جهاد داشت، نیاز به فداکاری داشت، نیاز به خون داشت...
بعضی وقتها اثر خون خیلی بیشتر از اثر علم است. پس این توجیه درست نیست که به بهانه تحصیل علم و یا تدریس علم، جبهه جهاد علیه باطل را خالی کرد.
امام حسین رفت تا به خدا برسد، رفت تا جانش را نثار کند، اسلام به امام حسین نیاز داشت، ولی به خون او نیاز داشت...
کربلایی
حجم
۵۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۵۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان