بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان شهریار | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان شهریار

بریده‌هایی از کتاب دیوان شهریار

انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۶از ۷۶۹ رأی
۴٫۶
(۷۶۹)
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
k.m
‫حیدربابا ، دوْنیا یالان دوْنیادی
سیّد جواد
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی با چون منی بغیر محبت روا نبود
Hossein
کی میرسی به پرچم خونین چون شفق خورشید و مه سری به سنان سپاه تو ای دل فریب جادوی مهتاب شب مخور زلفش کشیده نقشه روز سیاه تو شاها به خاکپای تو گل ها شکفته اند ما هم یکی شکسته و مسکین گیاه تو من روی دل به کعبه کوی تو داشتم کآمد ندای غیب که این است راه تو یک نوک پا به چادر چوپانیم بیا کز دستچین لاله کنم تکیه گاه تو
محمد صفری
به چشم خود گذر عمر خویش می بینم نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد
خانم امید
بیداد رفت لاله بر باد رفته را یا رب خزان چه بود بهار شکفته را هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
ماهی یک برکه‌ی کاشی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
haniyeh
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
Aisan
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که میتواند که بسر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
Fatemeh Ka
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
"Shfar"
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
Amir
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران
"Shfar"
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود بیا که کار جهان بر مراد ما کردی
بیسیمچی
روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من
باران
در دکان همه باده فروشان تخته است آن که باز است همیشه در میخانه تست
Negar Amini
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
Arman
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد بدین شتاب خدایا شباب می گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد
farvaharirani
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
mahdie
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من
Zeinab Jam
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنائی بنوازد آشنا را» ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
F.m

حجم

۲۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان