بریدههایی از کتاب ایزابل بروژ
۴٫۳
(۱۹)
دخالتی نمیکنم. آزادت میگذارم. فقط به تو میگویم: اگر چیزی یا کسی را زندانی کنیم، در واقع با این کار خودمان را زندانی کردهایم. آنچه را نابود میکنیم، به نوبهٔ خود ما را هم به نابودی میکشاند. ده ثانیه، هنوز وقت داری. خوب فکرهایت را بکن. دستها و چشمهایت را به ناپاکی میکشاند، ایزابل. در تومیگندد.
saye.mfd
وقتی آنهایی که دوستتان دارند خوابند، هیچ خطری تهدیدتان نمیکند. اگر آنها خوابیدهاند دلیل بر این است که مطمئن شدهاند هیچ حادثهٔ ترسناکی در کمینتان نیست. تازه، استراحت کردنشان به این معنا نیست که حضور ندارند، بیشتر مانند چراغی هستند که فتیلهاش را پایین کشیده و نورش را کم کردهاند، بیآنکه خاموش شده باشد.
مریم برزویی
میگوید اگر با آدم حرف بزنند، شفا مییابد، حرف زدن، سگ را هم میتواند معالجه کند.
arman eghbali
خانهها هم مانند آدمها هستند؛ سنوسال خودشان را دارند و خستگیها و دیوانهبازیهاشان را. یا نه، آدمها هستند که مثل خانهها، زیرزمین دارند، یا انباریهای زیرشیروانی، با دیوار و گاه پنجرههایی بسیار روشن که طرف باغها و حیاطهایی قشنگ باز میشوند.
MIEL
خوب میدانی کسانی که منتظرشان هستی، درون خودت گم شدهاند.
fuzzy
دیروز خوشبخت بودم. امروز عاشقم، این دو خیلی باهم فرق دارند. چهبسا کاملاً متضادند.
siavash fouladi
آدم هرگز نباید خلاف میلش عمل کند، هرگز.
FMG
هیچوقت هیچ کاری را تمام نمیکند. در هر کاری همزمان روی دو مسیر حرکت میکند، به همین دلیل هم هیچکدام را به پایان نمیرساند
کاربر ۲۰۸۴۰۷۳
در واقع از همین نجابت به خرج دادنش است که حوصلهام سر رفته، از دست مردهای خستهای که در بزرگراهها سفر میکنند، مادران فداکاری
که در سکوت رنج میبرند، سگهایی که به خاطر روحیهٔ لطیفشان، برای مردن میروند جایی خودشان را پنهان میکنند. حالم از اینهمه فروتنی و ادب به خرج دادن، از این حسن رفتارها، از این آدمهای نجیبی که روی نوک پا غیبشان میزند، بههم میخورد.
fuzzy
از همهٔ اینها گذشته هیچچیز شاهدی بر آن نیست، تصویری برای خوشبختی وجود ندارد. خوشبختی عدم حضور است، سرانجام از خود رها شدن و به همهٔ چیزیهای دوروبر پیوستن. عدم حضور تصویری ندارد. با اینهمه، چرا، میتوانم از این سالها تصویری داشته باشم. کافی است چشمهایم را ببندم و فکرم را کامل متمرکز به اتاق سبز بکنم وقتی در آن نیستم، یا به درخت گیلاس قرمز وقتی نمیبینمش، یا به ترانههای ژاک موقعی که آنها را نمیشنوم. خوشبخت بودن یعنی این، یعنی زمانی که وجود نداشتهام، یعنی وقتی زندگیام هنوز در این زندگی نبوده، موقعی که زندگیام به طور کامل در زندگی مستحیل میشده. هیچجا، خوشبختییی وجود نداشته.
saye.mfd
خوشبخت بودن یعنی این، یعنی زمانی که وجود نداشتهام، یعنی وقتی زندگیام هنوز در این زندگی نبوده، موقعی که زندگیام به طور کامل در زندگی مستحیل میشده. هیچجا، خوشبختییی وجود نداشته.
MIEL
خانهها هم مانند آدمها هستند؛ سنوسال خودشان را دارند و خستگیها و دیوانهبازیهاشان را. یا نه، آدمها هستند که مثل خانهها، زیرزمین دارند، یا انباریهای زیرشیروانی، با دیوار و گاه پنجرههایی بسیار روشن که طرف باغها و حیاطهایی قشنگ باز میشوند.
MIEL
بزرگترها هیچ کاری را تا ابد ادامه نمیدهند.
MIEL
اولین بچهٔ خانواده بودن کار آسانی نیست. برعکس چنان سخت است که اول از همه، باید با مراقبت و نگهداری از پدر و مادر شروع و باظرافت و در نهان، برای اجرای نقش دشوار پدر و مادر بودن راهنمایی کرد. بعد نوبت به خواهر کوچکتر میرسد. طوری توی زندگی آدم جا خوش میکند، که انگار خانهٔ خودش است. همه از شما میخواهند جایی هم به او بدهید، بهترین جا را. شما که به دنیا آمدید، پدر و مادر در کار شگفتزدگی بودند و سرخوشی و ترس از اینکه بد بارتان بیاورند.
MIEL
خانهها هم مانند آدمها هستند؛ سنوسال خودشان را دارند و خستگیها و دیوانهبازیهاشان را.
کاربر ۵۳۲۱۵۸۰
پدر و مادرها آنچه هستند و دارند
به فرزندانشان میبخشند، انتخاب کردن را بلد نیستند
fuzzy
وقتی آدم میکوشد خود را هوشمند نشان دهد حرفهایی احمقانه به زبان میآورد.
fuzzy
کافی است چشمهایم را ببندم و فکرم را کامل متمرکز به اتاق سبز بکنم وقتی در آن نیستم، یا به درخت گیلاس قرمز وقتی نمیبینمش، یا به ترانههای ژاک موقعی که آنها را نمیشنوم. خوشبخت بودن یعنی این، یعنی زمانی که وجود نداشتهام
siavash fouladi
احساس حماقت میکردم، ولی خوشبخت بودم.
احساس حماقت میکردم، ولی خوشبخت بودم
siavash fouladi
احساس حماقت میکردم، ولی خوشبخت بودم.
احساس حماقت میکردم، ولی خوشبخت بودم
siavash fouladi
حجم
۸۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
حجم
۸۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
قیمت:
۳۲,۵۰۰
۱۶,۲۵۰۵۰%
تومان