بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
نویسنده:آنتوان دوسنت اگزوپری
مترجم:آریا فلاحتگر
انتشارات:انتشارات آتریسا
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۰۱ رأی
۴٫۶
(۱۰۱)
من مانند یک ملوانی غرق شده توی یک قایق شکسته، وسط اقیانوس منزوی بودم؛
Meleegirl
«آدم فقط چیزهایی رو که رام میکنه رو میفهمه. آدمها دیگر وقتی برای فهمیدن چیزی ندارن. اونا همه چیز رو حاضر و آماده از مغازهها میخرن. اما هیچ فروشگاهی نیست که بتوان دوستی خرید، بنابراین دیگر هیچ دوستی وجود نداره. اگه یه دوست میخوای، منو رام کن
nazanin mehrbakhsh
قدمهای دیگه منو به سوراخم در زیر زمین میفرسته. ولی صدای قدمهای تو مثل موسیقی، منو از سوراخم بیرون میکشه؛
nazanin mehrbakhsh
روباه گفت: «آدمها این حقیقت رو فراموش کردهاند. اما تو نباید اونو فراموش کنی. تو همیشه مسئول اون چیزی هستی که اهلی کردهای. تو مسئول گل سُرخت هستی...»
Ali Mtd
پس واقعاً فکر میکنی که گلها...
younes
پرسیدم: «پس آن روز که چهل و چهار مرتبه غروب آفتاب رو نگاه کردی، خیلی دلت گرفته بود؟»
اما شازده کوچولو هیچ پاسخی نداد.
younes
«من به غروب خیلی علاقه دارم. بیا بریم غروب آفتاب رو تماشا کنیم.»
younes
شازده کوچولو گفت: «چیزی که صحرا را زیبا کرده؛ اینه که در جایی، چاهی را پنهان کرده...»
Meleegirl
«چیزی که گل سُرخت رو خیلی مهم میکنه عمریست که به پای گُل سُرخَت گذاشتی.»
Meleegirl
روباه گفت: «آدم فقط چیزهایی رو که رام میکنه رو میفهمه. آدمها دیگر وقتی برای فهمیدن چیزی ندارن. اونا همه چیز رو حاضر و آماده از مغازهها میخرن. اما هیچ فروشگاهی نیست که بتوان دوستی خرید، بنابراین دیگر هیچ دوستی وجود نداره. اگه یه دوست میخوای، منو رام کن...»
Meleegirl
به او گفت: «اینجا چه کار میکنی؟»
دائمالخَمر با لحنی غمانگیز جواب داد: «من دارم مِی مینوشم.»
شازده کوچولو پرسید: «چرا مِی مینوشی؟»
دائمالخَمر جواب داد: «تا فراموش کنم.»
شازده کوچولو که دلش به حال او میسوخت پرسید: «چی رو فراموش کنی؟
دائمالخَمر همان طور که سرش را پایین انداخته بود گفت: «فراموش کنم که شرمسارم.»
شازده کوچولو که دوست داشت به او کمک کند پرسید: «شرمنده از چی؟»
«شرمسار از نوشیدن مِی!»
Meleegirl
او پرسید: «و برای اینکه کلاهت از سرت بیفتد چیکار باید کرد؟»
اما خودپسند حرفش را نشنید. آخر، افراد خودپسند چیزی جز صدای تعریف و تمجید چیزی نمیشنوند.
Meleegirl
پادشاه پاسخ داد: «پس تو باید خودت را محاکمه کنی. این دشوارترین کار است. محاکمهٔ خود سختتر از محاکمهٔ دیگران است. اگر بتوانی خودت را درست قضاوت کنی، معلوم میشود مرد خردمندی هستی.»
Meleegirl
جهان چقدر در نظر پادشاهان ساده است. آنها، همهٔ مردم را یک مشت رعیت میبینند.
Meleegirl
اما من خیلی بیتجربهتر از آن بودم که بدونم چطور باید دوستش داشته باشم.
Meleegirl
او نمیخواست مانند شقایقهای وحشی با گلبرگهای پر چین و شکن چشم به روی جهان باز کند. او میخواست در نهایت درخشش و زیبایی ظاهر شود.
Meleegirl
نمیدانستم به او چه باید بگویم. دست و پایم را گمکرده بودم. نمیدانستم چه گونه دوباره میتوانم دلش را به دست بیاورم، و چگونه میتوانستم به او برسم و کجا به او به پیوندم.
چه دنیای اسرارآمیزی است سرزمین اشکها.
Meleegirl
بزرگترها عدد و رقم را خیلی دوست دارند. وقتی به آنان میگویی که دوست جدید پیدا کردهای، هرگز از تو در مورد امور ضروری سؤال نمیکنند. هیچوقت به تو نمیگویند، «صدایش چه جور آهنگی دارد؟ چه بازیهایی را بیشتر از همه دوست دارد؟ پروانه جمع میکند؟ در عوض از تو میپرسند: چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر پول در میآورد؟» فقط با دانستن این اعداد و ارقام است که تصور میکنند دوست جدیدتان را شناختهاند.
Meleegirl
برای تو هم که شازده کوچولو را دوست داری؛ و برای من، هیچ چیز در دنیا نمیتواند مثل هم باشد، اگر جایی که ما نمیدانیم کجاست، گوسفندی که نمیشناسیم که گل سرخی را خورده یا نه؟...
Ehsan
«اشتباه کردی اومدی. ناراحت خواهی شد. به ظاهر خواهم مُرد؛ و این حقیقت نخواهد داشت…» چیزی نگفتم.
«میفهمی... خیلی دوره. نمیتونم این بدن رو با خودم ببرم. بسیار سنگینه.» چیزی نگفتم.
«مثل یه پوستهٔ کهنهٔ متروکه میمونه... پوستهٔ کهنه هم غصه نداره.» چیزی نگفتم.
کمی دلسرد شده بود. اما تلاش بیشتری کرد و گفت:
«میدونی، خیلی خوب میشه. من هم به ستارهها نگاه خواهم کرد. تمام ستارگان چاههایی با قرقرهٔ زنگزده خواهند بود. همهٔ ستارهها برای من آب شیرین میریزن تا بنوشم…» چیزی نگفتم.
«چقدر سرگرمکننده میشه. تو پونصد میلیون زنگوله خواهی داشت و من پونصد میلیون چشمهٔ آب شیرین خواهم داشت
Ehsan
حجم
۳۵۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۳۵۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان