بریدههایی از کتاب غروب فاطمی
۴٫۷
(۹)
خدایا، من از دختر پیامبرت راضی هستم. خدایا، او اکنون در تنهایی است پس مونس او باش.
مرتضی ش.
امیرالمؤمنین علیهالسلام به رسم امانتداری عرض کرد: «یا رسول اللّه، این امانت شب ازدواج است که به سویت باز میگردانم». در پاسخ از قبر این گونه صدا آمد:
یا علی، در آن شب پهلویش شکسته و رویش کبود و چشمانش پر از خون نبود.
مرتضی ش.
سپس آنحضرت مقابل جنازه برای نماز ایستاد، و از مردها امام حسن علیهالسلام، امام حسین علیهالسلام، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و حذیفه؛ و از زنها حضرت زینب علیهاالسلام، امکلثوم علیهاالسلام، فضه، اسماء، ام سلمه و ام ایمن ایستادند.
مرتضی ش.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
این وصیت فاطمه دختر محمد است... یا علی، من فاطمه دختر محمد صلیاللهعلیهوآله هستم که خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم؛ چرا که تو از دیگران بر من سزاوارتری. مرا شبانه غسل بده و کفن کن. شبانه بر من نماز بخوان و مرا دفن کن. تو را به خدا میسپارم و به فرزندانم تا روز قیامت سلام میرسانم.
مرتضی ش.
با دیدن مادر در بستر گفتند: اسماء، مادرمان هرگز در این وقت نمیخوابید؟
مرتضی ش.
اما برای دختر بزرگترش وصیتی داشت: «هنگامی که برادرت در کربلا تنها ماند به جای من زیر گلویش را ببوس»!
مرتضی ش.
گلوی حسینم را ببوس!
مرتضی ش.
اضطراب و غم علی علیهالسلام را فرا گرفت... عبا از دوش انداخت... عمامه از سر برداشت.
مرتضی ش.
بر جنازهام نماز نخوانند!
مرتضی ش.
سوم آنکه هنگامی که نزد پدر رفتی شکایت مرا به او نکنی.
مرتضی ش.
مخفیانه به خاکم بسپار
مرتضی ش.
آن دو گفتند: «ای اسماء، دیدهای ما تنها و بدون مادر غذا بخوریم؟
مرتضی ش.
خدا نکند مادر بمیرد!
مرتضی ش.
یا علی، اکنون هنگام فراق من و توست. دیشب در خواب پدرم را دیدم که فرمود: «فاطمه جان، من منتظر تو هستم، چرا که مدت فراق طولانی شده و شبهای انتظار و غم پایان یافته و ارتحال نزدیک شده است. دخترم، فردا شب هنگامِ رسیدنِ تو به من است».
مرتضی ش.
دو ماه و اندی سکوت، اشک، درد؛
وای مادرم!
مرتضی ش.
وصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله پایمال شد!
حق غدیر غصب شد!
دختر نبوت زده شد!
خانه سوخت!
مرتضی ش.
آه، ای فضه، مرا دریاب! به خدا قسم، فرزندی که در رحم داشتم کشتند.
مرتضی ش.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله خبرش را داده بود: محسن!
آخرین نوه خاندان نبوت
که یادگار رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله بود؛
در آن میانه چه شد؟
مرتضی ش.
هنوز غیظ این ماجرا در سینههایشان زبانه میکشید که خبر چهل قبر تازه در بقیع به ابوبکر و عمر رسید. هر دو جلو آمدند و گفتند:
ای پسر ابوطالب! درباره دختر محمد چه کردی؟ آیا او را دفن کردهای؟ آیا دشمنی خود را با ما هنوز ترک نکردهای! چه چیز باعث شد که او را شبانه دفن کنی و نگذاری ما در نماز و تشییع او حاضر باشیم؟!
صاحب غدیر با اعلان دستور همسرش پاسخی قاطع داد و فرمود: «این عهدی بود که او با من داشت و دستور دفن شبانه را داده بود. اگر باز نگردید شما را مفتضح خواهم کرد»!
آنگاه برای آنکه تا ابد وصیت سیدة النساء علیهاالسلام در تاریخ نقش بندد، در مقابل اهانت ابوبکر و عمر فرمود:
به خدا قسم، او به من وصیت کرده بود که شما دو نفر بر سر جنازهاش حاضر نباشید و بر بدن او نماز نخوانید. من هرگز نمیتوانستم با دستور او مخالفت کنم و وصیت او را درباره شما انجام ندهم.
پناه
برنامههایی برای تشییع و تدفین دختر پیامبر علیهاالسلام در نظر گرفته بودند تا سندی برای تحریف تاریخ بر جای گذارند که ما او را گرامی داشتیم؛ پس ما نبودهایم آن کس که خانهاش را به آتش کشیده است!!!
ابوبکر و عمر و همراهانشان که آتش غضبشان شعلهور بود، نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و دیدند حضرت کنار درِ خانه نشسته است. با اینکه خبر دفن فاطمه علیهاالسلام را شنیده بودند، باز هم عدهای گفتند: «ای برادر رسول خدا! دستور بده تا سراغ کارهای تجهیز و تکفین و آماده کردن قبر او برویم»!!
اما امیرالمؤمنین علیهالسلام پاسخ داد: «فاطمه علیهاالسلام دفن شد و به پدرش ملحق گردید». عدهای گفتند: «انا للّه و انا الیه راجعون! آیا دختر پیامبرمان از دنیا رفت و بر بدن او نماز نخواندیم؟! این سخنی بسیار عظیم است». البته برای آبروی از دست رفته آنان در آیندههای تاریخ مهم بود، نه آنکه احساس شرم کنند!
پناه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان