وقتی از بچگی انتظار زیادی ازت دارن، از نظر عاطفی تحت فشار قرار میگیری
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
(وقتی در را آهسته باز میکنی، احتمال قیژقیژ کردنش بیشتر میشود)
𝐑𝐎𝐒𝐄
اریکا در حال دفع حملات اشلی از من پرسید: «از همچین آدمی خوشت میاومد؟ پاک خله!»
ILOVEBOK
دفعهٔ بعد که یه نفر اومد سراغت و پیشنهاد داد زندگیت رو از این رو به اون رو کنه، قبول کن... و بعد سعی کن مثل این دفعه گند نزنی.
AMIr AAa i
ولی از مدرسهٔ راهنمایی خیلی دلپذیرتر بود. آنجا به نحو خوابآوری کسلکننده، از نظر اجتماعی اضطرابآور و احتمالاً خطرناک هم بود. گروههای مختلف قلدرها عادت داشتند تهدید کنند کتکت میزنند. تازه، غذاهای سلف سمی و دستشوییها بوگندو بود و بسیاری از معلمها اندازهٔ نخود عقل نداشتند
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
فکر میکنی احمقم؟»
سایرس گفت: «همچین فکری نمیکنم. مطمئنم که احمقی.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«و به جاش یه ساختمون رو نشونه گرفتی، چون منطقاً آدمها توی ساختمونن؟»
به اعتراض گفتم: «امروز نه. قرار بود ساختمون خالی باشه. امتحانات امبوم برای همهٔ دانشآموزها و پرسنل اجباریه.»
«کدوم احمقی این رو گفته؟»
«اوم... شما گفتین.»
صورت آقای مدیر تا همین جا به قرمزی لبو شده بود، ولی در آن لحظه طوری قرمز شد که فکر نمیکردم آدمها قابلیتش را داشته باشند. شبیه قرمزی ماگمای مذاب بود. قبل از اینکه بتواند عصبانیتش را سرم خالی کند، دست توی جیبم کردم و نامهای را که آخر تابستان به خانهام فرستاده بودند، درآوردم. همان نامهای که میگفت حضور در امتحانات امبوم در روز اول مدرسه برای همهٔ دانشآموزها و پرسنل اجباری است. خود مدیر امضایش کرده بود. آن را نشانش دادم و پرسیدم: «میبینید؟»
مدیر یک ثانیه قبل از خطونشان کشیدن برای من با دهان باز خشکش زد. به خاطر سرخی صورتش نمیتوانستم بفهمم از اینکه گند زدنش را به رخش کشیده بودم خجالتزده شده یا عصبانی. تقریباً میتوانستم صدای چرخش چرخدندههای مغزش را بشنوم؛ داشت فکر میکرد باید چه کار کند. سرانجام گفت: «از مدرسه اخراجی.»
پیگیری
بهتره به کسی وابسته نشی
𝐑𝐎𝐒𝐄
«بهت گفتم دوستها حکم دارایی آدم رو دارن.»
☆...○●arty🎓☆
مدیر به تمسخر گفت: «شونه خالی کردن از بار مسئولیت کار آدمای حرفهای نیست.»
این را کسی میگفت که یک سال کامل دسر منشیاش را از ظرف غذایش کش رفته و بعد سعی کرده بود تقصیر را گردن نظافتچیهای مدرسه بیندازد.
احمد اسدی