بریدههایی از کتاب رنج مقدس ۱
۴٫۵
(۱۲۷)
- سختی اگه نباشه، زندگی افسردهت میکنه. چون تو هیچ انگیزهای برای تلاش پیدا نمیکنی. خب این وسط رنجهایی هم پیش میآد. گاهی تقصیر خود آدمه، گاهی از طرف دیگرانه. میدونی مادر! مهم سختی نیست. مهم اینه که متوجه بشی منشأ این رنج از کجاست؟ به کجای زندگیت ممکنه آسیب بزنه. این رنج از عمل خودت بوده یا دیگران. اگر به خاطر خودته، ریشهشو شناسایی کنی و برطرفش کنی. اگر هم از طرف دیگران بوده باید بتونی درست مدیریتش کنی تا خیلی آسیب نزنه.
جعفری
«دیوانه کسی است که در فضای مهآلود زندگی میکند و از آن نمیترسد. نمیخواهد از آن فضا بیرون بیاید و در روشنای روز زندگی کند. دیوانه کسی است که در فضای مهآلود دستش را در دست کسی میگذارد که مثل خودش است. تکیه بر کسی میکند که راه را بلد نیست و خودش هم محتاج کمک دیگری است. دیوانه انسانهایی هستند که به امید کسانی مثل خودشان دارند مسیر زندگیشان را میروند. بیچارهها.»
جعفری
- دنبال کسی میگردم که وقتی دستم را از دستش درمیآورم و دوباره پیدایم میکند بر من نتازد.
علی سکوت میکند. ادامه میدهم:
- آنقدر من را به خاطر خودم بخواهد که هر وقت به سراغش رفتم، حتی بعد از هزاران خطا و دوری کردنهای مدامم باز هم به من لبخند محبت بزند.
جعفری
من محتاج کسی هستم که مرا بیشتر از خودم بخواهد.
خواسته و نیازش و منافعش در میان نباشد.
محتاج کسی هستم تا مرا در آغوش محبت خودش طوری غرق کند که همهٔ عقدههای وجودم باز شود.
من دستان کسی را طلب میکنم که وقتی دستم را میگیرد،
بدانم که میتوانم با نور وجود او سالهای سال راحت حرکت کنم.
نه به درهای بیفتم نه به کوهی برخورد کنم و نه از مقابل و پشت سرم تصادفی رخ بدهد.
وجودش بر تمام زندگیام سایه بیندازد و مرا همراه خودش تا فرا آبادیها ببرد.
وجودی ماورایی میخواهم.
جعفری
میدونم فضای مهآلودی که برات تو زندگی پیش اومده یعنی چی؟ فقط دوست دارم که بدونی میشه از این فضای مهآلود رد شد. درسته وهمآلوده، اما دیدی رانندهها توی این فضای ناآشنا چه با احتیاط حرکت میکنند. چراغ ماشین رو روشن میکنند و با دقت جاده رو نگاه میکنند. فقط نباید توی این فضا بمونی. حرکتت رو متوقف نکن. میتونی کمک بگیری از نوری که فضا رو برات روشن کنه، از کسی که دستت رو بگیره.
جعفری
بمان،
اما خودخواه و هواپرست نمان.
با خدا زنده بمان عزیز دلم.
جعفری
شرایط سختی داشتم. رتبهٔ دورقمی را از دوستانم پنهان کردم تا برای نرفتن سرزنش نشوم. آنها رفتند و من در طالقان شدم عصا.
جعفری
حق، اون کودکیه که زیر آوار میمونه، چون جامعهٔ جهانی سرزمینش رو میخواد. فرقی هم نمیکنه، سرخپوست آمریکایی باشه که زندهزنده سوزوندنش، یا اون بچهٔ کشور همسایه که گریه میکنه و میگه من نمیخوام بمیرم. حق گرسنهٔ سومالیایی که بچهش داره جلوش جون میده و آمریکا گندم اضافهش رو توی دریا میریزه. این هم حقه، هم واقعیت. من حالا فهمیدم که باید به پدرم افتخار کنم.
جعفری
- لیلا! تو منو از کوچکی میشناسی. منم تو رو خوب میشناسم. شاید سالی دوسه بار بیشتر همدیگه رو نمیدیدیم؛ اما همین برای شناخت کفایت میکنه.
- من قبول ندارم که همه همونطور بزرگ میشوند که در کودکی بودند. بزرگی هرکس را با بزرگی افکار و ایدههایش میسنجند نه با شیطنتها و صداقتهای بازیهای کودکی اش.
جعفری
یک حرف غلط قشنگ: هر کس زندگی خودش را دارد و درد و مریضی و مشکلات او به تو ربط ندارد. حیوانات هم حتی این رویه را ندارند. فکر کن که دیگران هم به سختیها و نیازمندیهای زندگی من بگویند به ما ربطی ندارد، در زندگیات هر اتفاقی میافتد. هر سختی و گرفتاری که دچارش میشوی نوش جانت!
جعفری
چرا باید با دختری که هیچ ربطی به من ندارد کلکل کنم؟
- خب بیچاره تنهاست. لابد از دست من کاری برمیآید که ممکن است از دست دیگری برنیاید...
- دخترها و پسرها رابطهشان با هم در هر مرحلهای که باشد یک دزدی است. سراغ جسم و روحی میروی که برای تو نیست. آیندهای را خراب میکنی با دزدیدن امروزش، چون میخواهی لذتی نقد را ببری. لذتی که زاویههای دیگر مثل اعتماد و صداقت و اعتقاد را خراب میکند.
جعفری
ارتفاع هواپیما کم است. زمین هم قرمز است و خاک رنگ دیگری دارد. مردم چشم ندارند و میدوند. وقتیکه راه میروند زیر قدمهایشان جنازههای تکهتکه شده است. با بیخیالی میخندند و روی خونها، روی سرها، روی بدنها قدم میگذارند. چقدر بیرحمند! وحشت میکنم از آنچه که میبینم. لال شدهام انگار! دنیا زیر پاهایم جمع میشود، کوچک میشود، گرد میشود، مثل کرهٔ زمین میشود. اما کرهٔ زمینی که سبز و آبی و خاکی نیست و صدای فریاد از آن بلند است.
جعفری
غصه جامی است پر از نوشدارو ی تلخ! اگر نباشد انسانیت مرده است و اگر باشد، لذتی میمیرد؛ اما در این جام، همیشه نوش نیست، گاهی نیش است و اصلاً دارو هم نیست؛ آن هم برای کسانی که غصهٔ خودشان را میخورند و همّشان، علفشان است، خودخواهند؛ میپوسند در گنداب دنیا. آنهایی که غصهٔ دیگران را میخورند، دوست خدا میشوند که هر کدامشان با تپش آسمان، مثل باران بر زمین باریدهاند. جان میدهند تا زمین جان بگیرد، سبز میشوند و گرسنگان و تشنگان را نجات بدهند.
جعفری
در تنهایی قبل از خوابم سراغ مبینا میروم که برایم عکسهایی از فروشگاههای آنجا انداخته و فرستاده است. لباسهایی ساده و بیطرح و شکل و نوشتهٔ آنجا. هرقدر لباسهای ما پر از تصاویر کارتنهای خارجی و شلوغ و اعصاب بههمریز و حروف انگلیسی است، اینجا طبق قوانین روانشناسی، ساده و خوشرنگ است.
مختصر برایش مینویسم:
- «آخر آنها مورد تهاجم اسلام قرار نگرفتهاند و این ما هستیم که مورد هجوم فرهنگ غلط نوشته و اختصاصی آمریکایی برای خراب و فاسد شدن قرار داریم. ما باید خراب شویم، چون اگر سالم بمانیم همهٔ دنیا را آبادی مسلمانی میبخشیم.»
درخت سَرو
رنجها، گاهی سختیهایی بیفایده است که در نتیجهٔ بد زندگی کردن خود انسان است.
من ینتظر
- دخترها و پسرها رابطهشان با هم در هر مرحلهای که باشد یک دزدی است. سراغ جسم و روحی میروی که برای تو نیست. آیندهای را خراب میکنی با دزدیدن امروزش، چون میخواهی لذتی نقد را ببری. لذتی که زاویههای دیگر مثل اعتماد و صداقت و اعتقاد را خراب میکند.
rezvan
سختی اگه نباشه، زندگی افسردهت میکنه. چون تو هیچ انگیزهای برای تلاش پیدا نمیکنی.
درخت سَرو
«زیارت اگر بیدوست باشد پر از یاد دوست است و اگر با دوست باشد پر از محبت دوست. یاد و محبتت هر دو بوده و هست. بیزارم از فاصلهها...»
بـآنۅۍبےنشـآݩ
خدایا در اجبار جوانی که به من دادی، کمکم کن تا همراهی برگزینم که مرا سوار بر اسب راهوار کند و تا نزد تو بیاورد. مرا دوست خود بدار و دریابم.»
ArminJP
آرزوهایتان را بنویسید، بعد اگر عاقلانه فکر کنید میبینید که باید یکییکی خط بزنید. اگر حقیقت بین نباشید و دل ببندید، خیلی زود طعم تلخی را میچشید. آنوقت یکییکی آرزوهایتان به باد میرود آن هم با دست بیرحم دنیا. شما اگر آمادگی نداشته باشید، دلبستگی هم که دارید، رنجی میکشید که پاهایتان را خم میکند. کمرتان را میشکند. آرامبخش لازم میشوید.
دنیا رنجش برای همهٔ انسانهاست. برای خوبان بیشتر. به فکر خودتان باشید تا مدیریت رنج داشته باشید. بروید دنبال یک آرزو که به درد همهٔ مردم عالم بخورد.
نور
حجم
۲۷۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۷۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۷۹,۲۰۰
۳۹,۶۰۰۵۰%
تومان