بریده‌های کتاب هر صبح می‌میریم
کتاب هر صبح می‌میریم اثر سیداحمد بطحایی

کتاب هر صبح می‌میریم

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۳.۵از ۱۰ رأیخواندن نظرات
وقتی می‌خوای یه کاری نکنی، یه حرفی نزنی، اون کار یا اون حرف مثل خوره می‌افته به جونت. انگار باهات کشتی می‌گیره که مجبورت کنه اون کار رو انجام بدی. اون حرف رو بزنی. با اینکه می‌دونی نتیجهٔ خوبی نداره، انگار می‌خواهی از خودت بدون دلیل انتقام بگیری. خودتو خلاص کنی. قبول داری؟
zohreh
دلم برای کسی که مرا به گذشته ببرد تنگ شده، چیزی که مثل آلبوم و دفترچه یادداشت نباشد. زنده باشد، نفس بکشد. بشود توی بوی عطر پیراهنش غرق شد. آدم را توی حال لعنتی رها نکند.
zohreh
از یک جایی به بعد دست‌وپازدن را رها می‌کنی. از یک جایی به بعد غرق‌شدن خودت را تماشا می‌کنی. انگار قضا و قدر و حکم و قسمت و امثال این اصطلاحات را پذیرفته‌ای. خودت را انگولک نمی‌کنی که حالا این حکم حقت بوده یا نه.
zohreh
دایرهٔ لذت‌های مریم آن‌قدر محدود است که می‌توان آن‌ها را توی یک کاسه کوچک چینی گل‌دار جمع کرد.
zohreh
فکر می‌کند مرگ، یک هیولای بی‌شاخ و دم است که من را ازش می‌ترساند. بیچاره نمی‌داند خودم را برایش آماده کرده‌ام.
zohreh
یحیی را گرفته‌اند و گفته‌اند شاهدت کو. یحیی هم هر چه گفته خداشاهده این مرتیکه به جان زنم افتاده بود، باور نکرده‌اند. خدا را به‌عنوان شاهد قبول نداشته‌اند.
zohreh
داد نمی‌زنم. حبیب می‌گفت فقط باید صبر کرد تا تمام شود انفرادی، تنهایی. هر چه داد بزنی، بدتر است. صدای خودت به دیوار می‌خورد، برمی‌گردد، می‌پیچد در یک اتاق دو در یک، بی‌کس‌تر می‌شوی.
zohreh
حبیب می‌گفت انفرادی یعنی تنهایی، تکی، بی‌کسی.
zohreh
ــ اگه فکر می‌کنی چند سال دیگه زنده می‌موندی بیشتر کیف می‌کردی، شدیداً بی‌خود فکر می‌کنی.
zohreh

حجم

۱۹۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۹۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۷,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد