بریدههایی از کتاب گزینهی اشعار فاضل نظری
۴٫۲
(۸۲)
با آنکه بیدلیل رها میکنی مرا
آنقدر عاشقم که نمیپرسمت چرا؟
در پیچوتاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر میشود جدا
خون میخوریم در غم و حرفی نمیزنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا
خوش باد روح آنکه به ما کنایه گفت
گاهی بهقدر صبر بلا میدهد خدا
حق با تو بود هرچه بکوشد نمیرسد
شیر نفسبریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی!
افسانهای بساز خود از داستان ما
golbaf184
من کجا بیشتر از حق خودم خواستهام؟
مرگ حق است، به من حق مرا برگردان!
nardoon
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهایست که قربانیات کنند
abbas5549
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
abbas5549
با من که به دیدار تو مشتاقم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
^^
راز من است غنچهٔ لبهای سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
مرتضی ش.
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود
از همان آغاز ما را کمتحمل ساختند
هدی✌
دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
هدی✌
چشمی حقیقت بین کنار کعبه میگفت
«محرم» فراوان است، اما «محرمی» نیست
هدی✌
من از خوشباوری در پیلهٔ خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه میگیرد
هدی✌
آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردهست
دل به یک لحظهٔ کوتاه به هم میریزد
آه! یک روز همین آه تو را میگیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم میریزد
هدی✌
غزل صدای سخن عشق است و یادگاری که با جاودانگی در این گنبد دوّار گره خورده است. آمیختن ذات غزل با عشق شاید بزرگترین موهبتی باشد که نصیب این گونهٔ ادبی شده است.
しᝪᐯᗴ ᗰᗴᗩᑎᔑ ᖴᏆᏀᕼᎢᏆᑎᏀ
درددل کردن برای چشم ظاهربین خطاست
آنچه با آیینه خواهم گفت آهی دیگر است
هدی✌
از جور روزگار کسی بینصیب نیست
دیوانهای گرفته به کف تازیانهای
هدی✌
نباید سرنوشت صبر من بیهودگی باشد
هدی✌
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بیقیمت!
که غیر از مرگ، گردنبند ارزانی نمیبینم
زمین از دلبران خالیست یا من چشمودلسیرم؟
که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ میخواهد
که من میمیرم از این درد و درمانی نمیبینم
しᝪᐯᗴ ᗰᗴᗩᑎᔑ ᖴᏆᏀᕼᎢᏆᑎᏀ
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
علی میم
دیگر از گلهای پرپر خاک گلدان پر شدهست
دوک نخریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسفهای ارزان پر شدهست
شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شدهست
سارا زارعی
بیچاره آهویی که صید پنجهٔ شیریست
بیچارهتر شیری که صید چشم آهویی
Fatemeh
مزن تیر خطا! آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت
راحیل 🍃
حجم
۱۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۱۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۷۲,۰۰۰۲۰%
تومان