مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
هدی✌
من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
هدی✌
راز من است غنچهٔ لبهای سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
هدی✌
قلب من سراغ غم خویش را مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بیآبرو مکن
هدی✌
یکبار به من قرعهٔ عاشق شدن افتاد
یکبار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
هدی✌
بدخلقم و بدعهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟
هدی✌
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر نه!
هدی✌
مثل سنگی زیر آب از خویش میپرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی میکند؟
هدی✌
ملائک با نگاه یأس بر ما سجده میکردند
ملائک راست میگفتند، اما ساختی ما را
هدی✌
خستهام، مثل درختی که از آذرماهش
باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سورهٔ توبه رسیدهست به بسماللهاش
هدی✌
این ماهی افتاده در تُنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند؟!
هدی✌
روزی همین مردم که سنگم میزنند از رشک
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
هدی✌
کنج قفس میمیرم و این خلق «بازرگان»
مرگ مرا چون «قصهها» نیرنگ میخوانند
هدی✌
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
هدی✌
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت میکنیم!
سفرهات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است!
هدی✌
خلاصهٔ همه رنجهای ما این است
پرندهای که دل آورده بود دل بردهست
هدی✌
ساقی! همه بخشودهٔ یک گوشهٔ چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟!
هدی✌
من عارف دلتنگم، یا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زدهام روی نقابی
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامهٔ اعمال من مست صوابی
هدی✌
فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود میبرم خالیست
هدی✌
به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمیبینم
هدی✌