بریدههایی از کتاب ماجراهای کلاس پرحاشیه
۴٫۴
(۱۱۴)
ولی هدفی از ساختن ربات به این پیچیدگی نداشته
Black
گفتم: از زمان معلمیِ من سالها میگذره و من با کتابهای بچهها آشنا نیستم. من همهجور کتابی خوندم؛ ولی میدونم دلیل نمیشه که بتونم به بچهها درس بدم. ولی از طرفی نمیتونم قبول نکنم؛ چون دوست خوب من هستید و باید در مشکلات به همدیگه کمک کنیم. از طرفی دوست دارم دوباره تو حال و هوای مدرسه قرار بگیرم؛ ولی یه شرط هم دارم.
گفت: چه شرطی؟
Black
چون هم بچهها مرا میشناسند و هم قبلاً در مدرسه تدریس کردهام.
Black
نفر بعدی آشفته بود و آمد و نوشت: زحمت غنیسازیِ اورانیوم < زحمت باز کردنِ گره کورِ هدفون قبل از استفاده از آن.
آنـأناس
کسی که ندانسته سیم برق را میگیرد...
الف) برق هم ندانسته او را میگیرد.
ب) باید از برق عذرخواهی کند و بگوید که نمیدانسته او بوده.
ج) خدابیامرز تقصیری نداشت.
د) اگر میتوانست بپرسد که این سیم برق هست یا نه، مرگش مثل کسی است که میدانسته سیم برق است.
ali
مانده بودم که تفنگ حبابساز به چه درد من میخورد؛ ولی در عوض با کادو بعدی که سنگپا بود، میدانستم چه کار کنم.
ali
اقامه نماز یعنی نماز در زندگی چنان برجسته بشه که یکی از اهداف اصلی زندگی ما بشه.
صدف
دست توی جیبم کردم و کاغذ را در آوردم و بلند خواندم: دو تا نون و یک کیلو خیارشور بخر. فقط مثل اون دفعه کپکزده نباشه. بچهها از خنده داشتند زمین را گاز میگرفتند. گفتم: نه. کاغذ اشتباه بود، سریع کاغذ را در جیبم گذاشتم و کاغذ دیگر را برداشتم و خواندم: تلفن شما تا هفتاد و دو ساعت دیگر قطع میشود. خب پول قبض رو بده گدا!. بچهها آنقدر خندیده بودند که کار از زمین گاز گرفتن گذشته بود. داشتند همدیگر را گاز میگرفتند.
zeynab
مشکوک گفت: هیکلش هم یه چیزی ما بین بالاتنه خیار چنبر و نیمرخ چنگالِ زنگزدس. چنان خودش رو میگیره انگار رضازاده رو زده. یا اونقدر چاقه که با اون هیکلش اگه از جلوی تلوزیون رد بشه، به سرِ کچلم قسم سه قسمت سریال رو از دست دادی. یا اونقدر لاغره که بذاریش جلوی آفتاب، ازش نور رد میشه.
کنجکاو داد زد: از همه بیشتر میدونید از چی حرصم میگیره؟ طرف اونقدر موهاش ریخته انگار اسید سولفات منیزیوم به جای شامپو زده به سرش، بعد اومده تبلیغ لوسیون ریزش مو میکنه.
zeynab
فقط کافیه که آقای ناظم بیاد
Black
گفتم: انضباط درس نیست؟ پس چرا توی کارنامه به انضباط نمره میدن؟ چیزی که اینهمه سال نمرش رو مفت مفت گرفتید، ارزش نداره یه زنگ در موردش حرف بزنیم؟ پس آدم باشید و گوش بدید، و الّا...
یکدفعه ناظم مدرسه وارد کلاس شد و من صحبتهای خشن خود را قطع کردم و ادامه دادم: بله بچههای عزیز! انضباط یعنی نگه داشتن خود از کارهای خلاف قانون و ادب؛ یعنی احترام به قوانین مدرسه و دوری کردن از تمام کارهایی که در مدرسه ممنوع است. ناظم که دید کلاس دارد خوب جلو میرود، از کلاس رفت بیرون.
محزون پرسید: آقا یکهو چرا اینقدر با ما خوب شدید؟ از ناظم ترسیدید؟ همه خندیدند.
گفتم: من مگه مثل شماها هستم که از ناظم بترسم؟
Black
ما حتی جلوی یه بچهٔ کوچیک خیلی از چیزها رو رعایت میکنیم، چه برسه به کسی که مراقب اعمال ماست؛ مثل معلم. چه برسه به کسی که دوستش داشته باشیم؛ کسی که مهمترین کسِ ما باشه. اینجا دیگه قضیه فرق میکنه. حالا دوباره فکر کنین توی آسانسور هستین. ایندفعه ورزشکار مورد علاقتون وارد آسانسور بشه. حالا چه کار میکنین؟ باز هم دارین جلوی آینه شکلک در میارید؟
مشکوک گفت: معلومه که نمیکنیم آقا.
گفتم: مشکوک؟ اگه بدونی از کاری بدش میاد، انجام میدی؟
مشکوک گفت: معلومه که نه آقا!
Black
همه مشغول مسخرهبازی و کتککاری هستین. فقط کافیه که آقای ناظم بیاد و از بالای پلهها، بچههای توی حیاط رو نگاه کنه، دیگه همه آروم و باشخصیت میشن. همین امروز دیدم چطور خرخره هم رو چسبیده بودید، ولی وقتی ناظم اومد، مثل دو دوست جون جونی در یه پوست، دستا رو میندازید دور گردن هم. یعنی اگه قبلش مثل گربههای وحشی به جون هم بیفتین، بعدش میشین پیشی ملوس، ناز و مؤدب.
اشارهای به خودم کردم و گفتم: البته در مورد معلم کلاس هم همین آشه و همین کاسه. حتماً این جمله رو زیاد شنیدید که بچهها ساکت باشید، آقا معلم داره میاد. یعنی آقا معلم نباشه، ساکت نمیشید؟
Black
مثل گربههای وحشی به جون هم بیفتین، بعدش میشین پیشی ملوس، ناز و مؤدب.
اشارهای به خودم کردم و گفتم: البته در مورد معلم کلاس هم همین آشه و همین کاسه. حتماً این جمله رو زیاد شنیدید که بچهها ساکت باشید، آقا معلم داره میاد. یعنی آقا معلم نباشه، ساکت نمیشید؟
طرف وقتی معلم نباشه، از دیوار صاف بالا میره، توی یه دستش لوله خودکار داره که خردهکاغذ شلیک میکنه و با اون یکی دستش روی میز مشغول کنده کاریه. لنگه کفشش رو هم میزنه به سقف، جاش بمونه تا بعداً بگه با یه حرکت نینجایی پریده و پاش رو صدوهشتاد درجه بلند کرده و زده به سقف. اما تا معلم میاد، مثل مجسمه ساکت میشینه تا معلم نفهمه کار اون بوده. چقدر هم که معلم نمیفهمه.
انعطافپذیر بلند شد و گفت: یعنی فهمیدید آقا؟
Black
وقتی که اسم درس را به بچهها گفتم، چشم همه گرد شده بود. مشکوک گفت: آقا انضباط که درس نیست. گفتم: انضباط درس نیست؟ پس چرا توی کارنامه به انضباط نمره میدن؟ چیزی که اینهمه سال نمرش رو مفت مفت گرفتید، ارزش نداره یه زنگ در موردش حرف بزنیم؟ پس آدم باشید و گوش بدید، و الّا...
یکدفعه ناظم مدرسه وارد کلاس شد و من صحبتهای خشن خود را قطع کردم و ادامه دادم: بله بچههای عزیز! انضباط یعنی نگه داشتن خود از کارهای خلاف قانون و ادب؛ یعنی احترام به قوانین مدرسه و دوری کردن از تمام کارهایی که در مدرسه ممنوع است. ناظم که دید کلاس دارد خوب جلو میرود، از کلاس رفت بیرون.
محزون پرسید: آقا یکهو چرا اینقدر با ما خوب شدید؟ از ناظم ترسیدید؟ همه خندیدند.
گفتم: من مگه مثل شماها هستم که از ناظم بترسم؟ من فقط کمی مراعات کردم.
مشکوک گفت: ما هم مراعات میکنیم.
گفتم: بله دیدم چجوری مراعات میکنید. تا حالا توی حیاط به خودتون دقت کردید؟
Black
کار عملی:مقاومترین و بهترین جنس موبایلی را که در بازار دیدید را بخرید و با آن گردو بشکنید. واکنش مردم را نسبت به این کار حکیمانه بنویسید. واکنش خود گردوها را هم بنویسید.
در هواپیمایی سوار شوید که در حال سقوط است. سپس سعی کنید موقع سقوط به خدا فکر نکنید و از او کمک نخواهید. در آنجا ببینید آیا بیخیالترین افراد هم به قدرتی که میتواند آنها را نجات دهد، فکر میکنند یا نه؟ بعد از سقوط نتیجهٔ تحقیق خود را بنویسید و بیاورید.
Black
گفتم: احسنت! بالاخره یکی یه سؤال خوب کرد. توی این مسیر انسان نیاز به سوخت داره؛ چون مسیر طولانی هست و باید مرتب به خودش سوخت برسونه تا متوقف نشه. انسان باید این مسیر رو هر روز بره، وگرنه عقب میافته. در روز ۵ ایستگاه سوخترسانی برای کسایی که توی مسیر بندگی و هدف خلقت هستن، خدماترسانی میکنن. نماز های پنجگانه همان ایستگاههایی هستند که با تزریق سوخت، ما رو توی مسیر بندگی و خوشبختی همراهی میکنن. خب! فکر کنم وقت کلاس تمومه. حالا یه سری سؤال من پای تابلو از درس امروز مینویسم. برید و توی خونه روش فکر کنید و انجام بدید.
Black
محزون گفت: مردم در مقابل چنین اقدام هوشمندانهای چه کار کردن؟
گفتم: مردم به سمت سازندهٔ این ربات حمله بردن و پس از گرفتن عکس یادگاری و امضا از او دربارهٔ هدفش از ساختن این ربات پرسیدن.
او هم جواب داده با اینکه تمام عمرش رو صرف ساختن این ربات کرده و فرش زیر پاش رو هم فروخته تا اون رو بسازه،
Black
همه منتظر جواب من بودند. دوست داشتند بدانند که این ربات پیشرفته به کدام تیم رفته است. من هم جوابشان را دادم و گفتم: این ربات اصلاً فوتبال بازی نمیکنه.
بچهها که جا خورده بودند، گفتند: یعنی هنوز آماده نشده؟
گفتم: چرا، اتفاقاً کل ساختش تموم شده و الآن جایی مشغوله.
مشکوک که کلافه شده بود، گفت: یعنی فوتبال بازی میکنه؟
گفتم: نه؛ کلاً فوتبال بازی نمیکنه.
مشکوک پرسید: پس چه کار میکنه؟
گفتم: بردنش توی آشپزخونهٔ یه رستوران داره ظرف میشوره و هویج و کلم خورد میکنه. هر ۱۰ دقیقه یه بار هم نگاهی به ماهیتابه میاندازه که پیاز داغها نسوزه.
از قیافه بچهها پیدا بود که خیلی عصبانی شده بودند. همه صدایشان درآمده بود.
مشکوک که از تعجب موهایش سیخ شده بود، داد زد: پس اینهمه استعداد فوتبالش چی میشه؟ پس برای چی ساختنش؟ وای من دارم دیوونه میشم.
من در مقابل همهٔ سر و صداها خیلی آرام نشستم و پایم را روی آن یکی پایم انداختم و گفتم: ولش کنید بابا. بذارید راحت باشه. چرا الکی کار سخت بهش بدن. ربات به این مهمی نباید سختی بکشه.
Black
گفتم: نه. رونالدو یه نوع پودر شوینده است و بحثم را ادامه دادم: قابلیت دوندگی رونالدویی و خوشحالی پس از گل استاندارد به صورت ۲۰ نوع.
این دفعه از عمد اسم رونالدو را گفتم تا محزون دوباره اعتراض کند و یک جواب دندانشکن به او بدهم؛ ولی ایندفعه چیزی نگفت. آشفته گفت: آقا رقص بررهای هم بلده؟
گفتم: رقص بررهای مگه جزء فوتباله؟
مشکوک پرسید: آقا! این ربات الآن کجا داره فوتبال بازی میکنه؟
Black
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
۴,۰۰۰۵۰%
تومان