بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به‌ خاطر زندگی | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به‌ خاطر زندگی

بریده‌هایی از کتاب به‌ خاطر زندگی

ویراستار:مهدی خطیبی
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۰ رأی
۴٫۴
(۱۰۰)
همگی بیابان‌های خودمان را داریم، شاید بیابان شما مثل بیابان من نباشد، اما همگی باید از آن عبور کنیم تا به هدفمان برسیم.
نگاری
بچه‌های دیگر برای تنفس از اکسیژن استفاده می‌کنند، من اما به‌جایِ هوا، کتاب‌ها را نفس می‌کشیدم.
Book
آیا وقتی کسی مرا باور ندارد و حتی وقتی خودم هم خودم را باور ندارم، می‌توانم موفق بشوم و همه‌چیز را درست کنم؟
khanom mohandes
امروز چیز دیگری یاد گرفتم. همگی بیابان‌های خودمان را داریم، شاید بیابان شما مثل بیابان من نباشد، اما همگی باید از آن عبور کنیم تا به هدفمان برسیم.
maryam
هرچیزی حتی احساسات بنیادی انسان باید آموزش داده شود.
asma.
آزادی فرصتی برای زندگی بهتر است که هرگز به ما داده نشده بود.
asma.
در ماه ژوئن تلاش کردند تا پسماندها را جمع و برای فصل کاشت آماده کنند. در کره‌شمالی معمولاً دستشویی‌ها دور از خانه بود، بنابراین شب باید مراقب می‌بودیم که همسایه‌ها این پسماندها را ندزدند. بعضی از مردم درِ دستشویی‌ها را قفل می‌کردند تا مدفوع‌ها را از دستِ دزدها محفوظ نگه دارند
asma.
در کره‌شمالی دانش‌آموزان بیشتر از آنکه درس بخوانند، کار می‌کنند. آنها قسمتی از نیروی کار رایگان کشور هستند که شاید از فروپاشی کامل حفظش کنند. من همیشه یک دست لباس کار در کیف مدرسه‌ام می‌گذاشتم. در بهار برای جمع‌آوری و پاکسازی مزارع می‌رفتیم و به کشاورزان کمک می‌کردیم. کار ما این بود که سنگ‌های درشت را از روی زمین‌ها برداریم تا صاف و یک‌دست شوند، سپس ذرت می‌کاشتیم و زمین‌ها را آب می‌دادیم. در ماه ژوئیه زمین‌ها را وجین می‌کردیم و در پاییز ما را می‌فرستادند تا لوبیا، برنج و ذرت جامانده روی زمین را برداریم. انگشت‌های کوچکمان برای این کار خوب بود
asma.
مردم در این بخش از کشور منزوی و البته وطن‌پرست بودند و خودشان را واقعاً انقلابی می‌دانستند. این اندازه وفاداری به رژیم، از افشای سیاست سرکوبگرانه و ظالمانهٔ دیکتاتوری به دنیای آن‌سوی مرزها جلوگیری کرده بود و به‌نظر می‌رسید مقامات تا زمانی که می‌توانند، دست از این کار برنمی‌دارند.
asma.
حقیقت این کلمات، درونم را انعکاس می‌دهد، و دریافتم که بعضی اوقات تنها راهی که می‌تواند ما را از کابوس خاطراتمان در امان نگه دارد، این است که به‌شکلِ داستان درآوریمشان و به خاطراتی که به‌نظر دشوار و غیرقابل‌توصیف است، معنا و هدف بدهیم.
asma.
مواقعی در تعجب بودم که اگر به‌خاطرِ گرسنگی و فقر نبود، بهتر نبود در کره‌شمالی می‌ماندم تا بابت فکر کردن به زحمت نمی‌افتادم و دیگران به‌جای من انتخاب می‌کردند؟
منصوره جعفری
به‌محضِ آنکه رسیدیم، گروه کوچکمان با گروه دیگری ادغام و نام گروه یک‌صدوبیست‌ونه شد. بین همه‌مان یونیفرم‌های غیررسمی، شلوارهای گرمکن، بلوز، کت و کفش ورزشی توزیع شد تا در مدت اقامتمان بپوشیم. ساختمان به گونه‌ای ساخته شده بود که به دویست فراری در یک زمان پناه بدهد
منصوره جعفری
از اینکه رادیو خودکار روشن می‌شد و در تمام شهر پیونگ‌یانگ، با صدای بلند همه را به‌اجبار از خواب بیدار می‌کرد، تعجب می‌کردم.
منصوره جعفری
کمک به دیگران، به من ثابت کرد که همیشه در وجودم ترحم و مهربانی داشته‌ام، البته خودم از این موهبت خبر نداشتم و نمی‌توانستم بروزش دهم. یاد گرفتم که اگر بتوانم دیگران را درک کنم، ممکن است به بهبودی خودم از مصائب گذشته کمک کنم، و این‌گونه شد که احوال روحی‌ام روزبه‌روز بهتر شد.
قلمِ مبارز || محسن
در آوریل ۲۰۱۱ فقط دو سال بعد از آنکه من و مادرم در کره‌جنوبی مستقر شدیم، امتحانِ پایان‌دورهٔ دبیرستان را با موفقیت گذراندم. این اولین پیروزی شیرین من بود، و به تمام افرادی که به من باور نداشتند فکر کردم: کشیش در چینگ‌دائو، نماینده‌ای که مرا بازخواست کرد، مدیری که درموردم پیش‌داوری کرد، و معلمانی که گفتند به این روز نخواهی رسید. این آدم‌ها با گفتن اینکه کاری که می‌خواهم انجام دهم غیرممکن است، به من انگیزه دادند، و مدرک فارغ‌التحصیلی برای اولین‌بار به من نشان داد که اینجا در زندگی‌ام عدالت جای دارد. کار سخت، پاداش خواهد گرفت.
قلمِ مبارز || محسن
وقتی رسیدیم، من و مادرم که هرگز از عیسی مسیح چیزی نشنیده بودیم از یکی از فراری‌های دیگر کمک خواستیم تا کمی این موضوع را برایمان توضیح دهد. او گفت: «خدا و پرستش او را در مقام کیم ایل سونگ تصور کنید و عیسی مسیح را در مقام کیم جونگ ایل.» سپس این دین برای ما کمی ملموس‌تر شد.
قلمِ مبارز || محسن
مُبلغ به مادرم گفت: «خدا قادر و توانا به هر امری است و می‌تواند هر کاری را که مصلحت می‌داند انجام دهد. اگر ما خدا را عبادت کنیم همهٔ کارها به‌خوبی پیش خواهند رفت.» مُبلغ به او شماره‌ای داد تا با شخصی در چینگ‌دائو تماس بگیرد. افراد آنجا به ما درموردِ خدا بیشتر آموزش می‌دهند، و کمک می‌کنند تا راهی برای رفتن به کره‌جنوبی پیدا کنیم. وقتی مادرم درموردِ این مکالمه به من گفت، هیچ‌کدام از ما درموردِ حرف‌هایی که مُبلغ می‌زد آگاهی نداشتیم. کره‌شمالی کشوری کافر و منکر خداست. بنابراین اولین‌باری بود که چیزی دربارهٔ خدا و مسیحیت می‌شنیدیم، ولی واقعاً دوست داشتیم چیز جدیدی را باور کنیم، مخصوصاً اگر به معنای زیستن و زندگانی بهتری باشد. از طرفی هم فکر لطف و بخشش خدا برای ما خیلی عالی بود؛ چیزی که هرگز تجربه نکرده بودیم. یک‌بار دیگر بدون داشتن هیچ آگاهی و اطلاعاتی، من و مادرم تصمیم گرفتیم قدم بزرگی به‌سویِ آزادی برداریم.
قلمِ مبارز || محسن
وقتی پرستاری از کنارش رد شد، پرسید: «چرا این جسدها رو نمی‌برند و دفن نمی‌کنند؟!» پرستار با خونسردی جواب داد: «چون تا جسدها به هفت‌تا نرسه دولت کسی رو دنبال اونها نمی‌فرسته و اینا فقط پنج‌تائه.» مادرم در تمام عمرش برای حفظ اعتقادش از خیلی چیزها گذشته بود. اکنون در مجادله با خود بود که آیا این اعتقاد حقیقت دارد یا نه؟ با این تصویر دریافت که کره‌شمالی بی‌رحم و فاسد شده است. اکنون او خیلی بیشتر از ما متقاعد شده که باید هرچه زودتر از کشور خارج شویم. زندگی در چنین جایی نتیجه‌اش ضیافتی برای موش‌هاست.
قلمِ مبارز || محسن
یکشنبه‌ها همه برای جلسات خودانتقادی یکدیگر را ملاقات می‌کردیم. این جلسات به‌صورتِ دانش‌آموزی هم در مدارس برگزار می‌شد که در آن دانش‌آموزان به هم‌کلاسی‌هایشان گزارش می‌دادند، و همچنین در کارخانه‌ها و تولیدی‌ها نیز کارگران به سرکارگران گزارش می‌دادند. ما شروع می‌کردیم به نوشتن بیانات کیم ایل سونگ یا کیم جونگ ایل، کاری که مردم در قسمت‌های دیگر دنیا با آیه‌های انجیل یا قرآن می‌کنند، بعد باید همه‌چیز را دربارهٔ هفته‌ای که گذشت می‌نوشتیم. سپس وقت آن بود که در مقابلِ گروه بایستیم و از خود انتقاد کنیم
قلمِ مبارز || محسن
در کره‌شمالی به دو دلیل مردم سگ دارند: یکی برای امنیت خانه و دیگری برای غذا، همچون بیشتر کشورها در قارهٔ آسیا. گوشت سگ در جایی که من بزرگ شدم، غذایی لذیذ است.
قلمِ مبارز || محسن

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان