بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به‌ خاطر زندگی | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به‌ خاطر زندگی

بریده‌هایی از کتاب به‌ خاطر زندگی

ویراستار:مهدی خطیبی
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۰ رأی
۴٫۴
(۱۰۰)
هانگ‌وی با ارتباط‌های زیرزمینی که در شن‌یانگ داشت، او را پیدا کرد. حسابی کتکش زد و دوباره به کشاورز تحویلش داد. اگر او را تحویل نمی‌داد، هانگ‌وی مجبور می‌شد تمام پول کشاورز را برگرداند. زنانی که هانگ‌وی می‌فروخت، ضمانت یک‌ساله داشتند، درست مثل ماشین.
asma.
قاچاقچیان انسان از پایین‌ترین رده تا بالاترین، همیشه قبل از آنکه زنی را بفروشند از او سوءاستفاده می‌کنند.
asma.
همچنین به من گفت که چطور زنان چینی در زمان عادت ماهیانه، نوارهای یک‌بارمصرف استفاده می‌کنند. در کره‌شمالی از تکه‌پارچه‌ای استفاده می‌کردیم و بعد از استفاده می‌شستیم و دوباره استفاده می‌کردیم، بنابراین چند روزی در ماه را در خانه محبوس می‌شدیم. وقتی او نوار پنبه‌ای نرمی با روکش نازک پلاستیکی معطری را به من نشان داد، نمی‌دانستم چطور از آن استفاده می‌کنند. آن‌قدر رایحهٔ خوبی داشت که دوست داشتم برای کار دیگری نگهش دارم. فهمیدم به کار بردن این همه دقت و زیبایی در محصول، پیام ارزشمندی دارد. این نوار بهداشتی ظریف و معطر به زنان گذشته از آزادی بیشتر پیامی هم می‌داد: زنان برای این جامعه اهمیت دارند.
asma.
استراتژی کنترل جمعیت دولت برای زوج‌ها، داشتن فقط یک فرزند بود، از طرفی در فرهنگ چینی فرزند پسر خیلی ارزشمندتر بود. متأسفانه بیشتر فرزندان دختر سقط یا مخفیانه در زمان تولد کشته می‌شدند، و سرانجام چین به جایی رسید که تعداد پسران با دختران برابری نکرد و همین نیز به ازدواج لطمه‌های فراوانی زد. نرخ رشد مردان در برابرِ زنان به‌ویژه در مناطق روستایی نامتعادل بود،
asma.
وقتی زنان به چین فرار می‌کردند، دولت از این قضیه چندان نگران و متأثر نمی‌شد و بستگانشان را اذیت و محاکمه نمی‌کرد، اما اگر مردی مثل پدرم اقدام به فرار می‌کرد، دولت به خانواده و برادر و خواهرهایش بسیار سخت می‌گرفت. ممکن بود شغلشان را اگر پزشک و استاد بودند، از دست بدهند، یا حتی به زندان فرستاده شوند
asma.
مردم کره‌شمالی همیشه می‌گفتند بقیهٔ دنیا جای کثیف، منزجرکننده و خطرناکی است. بدتر از همه کره‌جنوبی که مرکز فساد بود، البته نه بیشتر از کلونی فاسدشده و بی‌خاصیت آمریکایی‌های حرام‌زاده. به ما ترس و تنفر را یاد داده بودند
asma.
چیز مهمی که من در همان مدت کوتاه که دست‌فروش بودم، از بازار دستم آمد این بود که هروقت شما کاری را برای خودتان شروع می‌کنید، وادار می‌شوید که بیشتر فکر کنید. قبل از آنکه سیستم توزیع عمومی فروبریزد، دولت تنها کسی بود که تصمیم می‌گرفت که زنده بمانید یا از گرسنگی بمیرید، اما بازارهای پررونق، کنترل دولت را از بین بردند. دادوستدهای کوچکم در بازار به من فهماند که با این کار کمی روی سرنوشتم کنترل پیدا می‌کنم، و مزهٔ کوچک دیگری از آزادی را نیز به من چشاند.
asma.
مادرم نام خانوادگی‌اش را به نام خانوادگی پدر تغییر نداد، و این تنها استقلالی است که برای بیشتر زنان در زندگی‌شان باقی می‌ماند
asma.
اگر در غرب زندگی می‌کنید ممکن است فکر کنید، عشق به‌صورتِ طبیعی پیش می‌آید، اما برای ما این‌طور نیست. شما از کتاب‌ها، فیلم‌ها یا روابط اطرافیان یاد می‌گیرید چطور رمانتیک رفتار کنید، اما در زمان والدین من هیچ نوع رابطهٔ رمانتیکی وجود نداشته است. آنها حتی زبانی برای بیان احساساتشان نداشتند. مجبور بودند با ارتباط چشمی حدس بزنند که معشوقه چه احساسی دارد یا شاید از حالت صدایش
asma.
پدرم در حدودِ ۱۹۸۰ یعنی زمانی‌که نوجوان بود مثل بیشتر مردان کره‌شمالیِ طبقات متوسط و بالا، وارد ارتش و به ده سال خدمت سربازی فراخوانده شد. اگرچه از طریق ارتباط‌ها می‌توان این مدت را تا حدود دو سال کاهش داد.
asma.
گویی آسمانْ سنگینی بارش را که سال‌ها روی دوشم گذاشته بود و دائماً فشار می‌آورد، به‌یک‌باره برداشته بود و من تازه می‌توانستم نفس بکشم.
منصوره جعفری
گویی آسمانْ سنگینی بارش را که سال‌ها روی دوشم گذاشته بود و دائماً فشار می‌آورد، به‌یک‌باره برداشته بود و من تازه می‌توانستم نفس بکشم.
منصوره جعفری
کارآگاهم حداقل در یک چیز حق داشت. دولت کره‌شمالی مرا زیر نظر گرفته بود. در اواخر ۲۰۱۵ رژیم دو ویدیوی جداگانه در اینترنت گذاشت، و مرا فردی دروغگو و شیاد خواند که عروسک خیمه‌شب‌بازی حقوق بشر هستم.
منصوره جعفری
گویی آسمانْ سنگینی بارش را که سال‌ها روی دوشم گذاشته بود و دائماً فشار می‌آورد، به‌یک‌باره برداشته بود و من تازه می‌توانستم نفس بکشم.
منصوره جعفری
گویی آسمانْ سنگینی بارش را که سال‌ها روی دوشم گذاشته بود و دائماً فشار می‌آورد، به‌یک‌باره برداشته بود و من تازه می‌توانستم نفس بکشم.
منصوره جعفری
در کره‌شمالی ممکن است فقط به‌دلیلِ داشتن یک تلفن همراه بین‌المللی غیرقانونی اعدام شوید. به آنها گفتم وقتی بچه بودم، مادرم به من گفت که زمزمه هم نکنم زیرا حتی پرنده‌ها و موش‌ها هم می‌توانند صدای مرا بشنوند.
منصوره جعفری
همگی بیابان‌های خودمان را داریم، شاید بیابان شما مثل بیابان من نباشد، اما همگی باید از آن عبور کنیم تا به هدفمان برسیم.
منصوره جعفری
با این اندیشه روبه‌رو شدم که یک زندگی وقتی معنادار است که مستلزم در آغوش کشیدن چیزهایی مهم‌تر از خودتان باشد
منصوره جعفری
رشد و پیشرفت نمی‌کنیم، مگر آنکه زبانی برای پرورش درون خود داشته باشیم.
منصوره جعفری
مواقعی در تعجب بودم که اگر به‌خاطرِ گرسنگی و فقر نبود، بهتر نبود در کره‌شمالی می‌ماندم تا بابت فکر کردن به زحمت نمی‌افتادم و دیگران به‌جای من انتخاب می‌کردند؟
منصوره جعفری

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان