بریدههایی از کتاب کتاب آه
۴٫۵
(۱۸۱)
مسلم را بر آن موضع که مشرف بر بازارِ کفشگران است، گردن زدند و سرش بیفتاد. پیکرش را هم به زیر انداختند که مردم ببینند.
قتلِ او روزِ نهم بود ــ که عرفه است.
سیّد جواد
«پدرم برای من حدیث کرد از جدّم که چون نمازِ بامداد بگزاردی، سخننگفته سبحه بگرفتی و گفتی "اللّهُمَّ اِنّی اَصبَحتُ اُسَبِّحُک وَ اَحمَدُک وَ اُهَلِّلُک وَ اُکبِّرُک وَ اُمَجِّدُک بِعَدَدِ ما اُدیرُ بِهِ سُبحَتی. خدایا، صبح میکنم امروز را و تسبیحت میکنم و ستایشت میکنم و اقرار به یگانگیات میکنم و تکبیر میگویمت و بزرگ میشمارمت به شمارهٔ این دانههای تسبیح که میگردد." این دعا میخواند و سبحه میگردانید و هر سخن که میخواست، میگفت غیر از تسبیح. و میگفت که "این سبحه گردانیدن ذکر محسوب است و من در پناهِ آنم تا شب به بستر روم." و چون در بستر میرفت، همان دعا میخواند و سبحه زیرِ بالین مینهاد و برای او تسبیح محسوب میگردید، از وقتی تا وقتی. و من در این کار، اقتدا به جدِّ خویش کردم.»
saeid
مسلم سرگردان در کوچههای کوفه میرفت.
نمیدانست کجا میرود.
علی دائمی
از مرگ نمیترسم آنگاه که بانگ زند.
چنان میجنگم که میانِ جنگاوران پوشیده شوم از خاک.
جانم فدای آن جانِ برگزیدهٔ پاک.
عبّاسم من
که با مشک میآیم
و از گزند و زخمِ خصم باکی ندارم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
حسین بیامد و بر سرِ علی بایستاد.
روی بر روی او نهاد.
حمید ابن مسلم گفت:
آن روز این سخن از حسین شنیدم که میگفت «خدا بکشد
آن گروهی را که تو را کشتند. چه دلیرند بر خداوندِ رحمان و بر شکستنِ حرمتِ پیغمبر.»
اشک از دیدگانش روان گشت و گفت «بعد از تو، خاک بر سرِ دنیا.»
صدای حسین به گریه بلند شد ــ و کسی تا آن زمان صدای گریهٔ او را نشنیده بود.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
حسین روی به اصحاب کرد و گفت «مردم بندگانِ دنیایند و دین لیسیدنیای است روی زبانِ ایشان نهاده. تا مزه از آن میتراود، نگاهش دارند و وقتی بنای آزمایش شود، دینداران اندک باشند.»
سیّد جواد
مروان گفت «با امیرالمؤمنین بیعت کن!»
حسین گفت «وای بر تو که بر مؤمنین دروغ گفتی! چه کسی او را بر مؤمنین امیر کرده؟»
z.zahiri
سکینه گفت:
چون او را در آغوش گرفتم، بیهوش شدم. در آن حال، شنیدم میگفت:
چون آبِ گوارا نوشیدید، یادم کنید
چون از غریب یا شهیدی شنیدید، بر من بگریید
ar
مسلم گفت «به خدا سوگند که من برای خود گریه نمیکنم و
از کشتنِ خود جَزَع ندارم. اگرچه هرگز مرگِ خود را هم دوست نداشتهام، برای خویشان و خاندانِ خود که روی به این جانب دارند و برای حسین و آلِ او، گریه میکنم.»
سیّد جواد
حسین کاغذی خواست و در آن نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم. از حسین ابن علی ابن ابیطالب به سوی بنیهاشم: امّا بعد، هر کس به من ملحق شود، شهید گردد و هر کس تخلّف کند، به رستگاری نرسد.
والسّلام.
و همان شب، در تاریکی، بیرون رفت سوی مکه. و آن شبِ یکشنبه، دو روز مانده از رجب، بود و فرزندان و برادران و برادرزادگان و بیشترِ خاندانِ وی با او بودند، مگر محمّد ابن حنفیه.
سیّد جواد
«حبیبی یا حسین! گویا تو را بینم در این نزدیکی: بهخونآغشته و کشته، در زمینِ کربوبلا، به دستِ گروهی از امّتِ من، و تو تشنه هستی و آبت ندهند و آرزوی شفاعتِ من دارند. خداوند آنها را روزِ قیامت به شفاعتِ من نائل نگرداند.
mim_mahdy
وقتی عباس رفت و کشته شد، لشکری باقی نمانده بود.
فاطمه.م
حسین بگریست و میگفت «خدایا، حکم کن میانِ ما و این مردمی که ما را خواندند تا یاری کنند، آنگاه ما را کشتند.»
مورچهی کتاب خوان :)
«چون چشمِ خدا میبیند، آنچه بر من آمد سهل باشد.»
ar
حسین روی به اصحاب کرد و گفت «مردم بندگانِ دنیایند و دین لیسیدنیای است روی زبانِ ایشان نهاده. تا مزه از آن میتراود، نگاهش دارند و وقتی بنای آزمایش شود، دینداران اندک باشند.»
صدف
علی ابن حسین گفت:
با حسین خارج شدیم. و در هیچ منزل فرود نیامد و کوچ نکرد، مگر از یحیی ابن زکریا یاد کرد.
روزی گفت «از پستی دنیا نزدِ خداست که سرِ یحیی را نزدِ زناکاری از زناکارانِ بنیاسرائیل هدیه بردند.»
علی دائمی
بِحَقِّ یس وَ القُرآنِ الحَکیم، وَ بِحَقِّ طه وَ القُرآنِ العَظیم، یا مَن یقدِرُ عَلی حَوائِجِ السّائِلین، یا مَن یعلَمُ ما فِی الضَّمیر، یا مُنَفِّسآ عَنِ المَکروبین، یا مُفَرِّجآ عَنِ المَغموُمین، یا راحِمَ الشَّیخِ الکبیر، یا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغیر، یا مَن لایحتاجُ اِلَی التَّفسیر، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد، وَ افعَل بی کذا وَ کذا. به حقِ یاسین و قرآنِ حکیم و به حقِ طاها و قرآنِ عظیم، ای که میتوانی نیازِ نیازمندان را برآوری و ای که میدانی آنچه را که در نهانهاست، و ای که گرفتاران را گشایشی و ای که غمِ غمگینان را پاک کنی، و ای که بر پیرِ سالخورده مهربانی و ای که روزی نوزادِ خرد را میدهی، و ای که آشکاری (بینیاز از هر تفسیری و توضیح،) درود بر محمّد و خانوادهاش فرست و با من چنین و چنان کن.»
saeid
هیجدههزار از اهلِ کوفه با مسلم بیعت کردند.
و مسلم نامه سوی حسین نوشت و او را از بیعتِ این هیجدههزار تن خبر داد و به آمدن ترغیب کرد ــ بیستوهفت روز پیش از کشته شدنش.
سیّد جواد
مروان گفت «من میگویم با یزید ابن معاویه بیعت کن ــ که هم برای دینِ تو بهتر است، هم برای دنیای تو.»
حسین گفت «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیهِ راجعون. اسلام را وداع باید گفت اگر امّت گرفتارِ امیری چون یزید گردند.
علی دائمی
محمّد ابن عبدالرحمان گفت:
رأسالجالوت مرا دید و گفت «میانِ من و داوود هفتاد پشت فاصله است و هرگاه یهود مرا بینند تعظیم کنند. شما میانِ فرزندِ پیغمبرتان و پیغمبرتان یک پدر فاصله است، او را کشتید؟»
عمو آیرو
حجم
۵۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۸۰ صفحه
حجم
۵۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۸۰ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان