بریدههایی از کتاب سایهی شوم
۴٫۴
(۳۴)
به یاد حرف مادرم افتادم که گفت: نماز جماعت یعنی تظاهر به نماز. با خودم گفتم: پس دعاهای دستهجمعی ما هم یعنی تظاهر به دعا؟!
yeganehzahra
بهاییت یک فرقهٔ سیاسی است که از فرقههای دیگر آموزههایی را گرفته و مثل فرقهای از اهل تصوف، رنگ خدا را کمرنگ کرده است. بهاییان معتقدند بها و عبدالبها وسیلهٔ ارتباطی انسان با خدا هستند و دلیلی ندارد که افراد مستقیماً با خدا ارتباط بگیرند.
yeganehzahra
بعد، از رادیو شنیدم که امام بیمار است. پدرم گفت: دیگر خمینی رفتنی است. پیشبینیهای جمال مبارک تحقق مییابد.
گفتم: مگر با فوت او چه اتفاقی میافتد؟
پدر گفت: برای اینکه نمیتوانند جانشین مناسبی برایش پیدا کنند و همه تشنهٔ قدرتاند. اوضاع بههم میخورد و رژیم ساقط میشود و ما در ایران آزاد میشویم و به رسمیت شناخته میشویم.
اینها حرفهای پدرم نبود. حرفهای سران تشکیلاتی بود که همیشه به ما میگفتند در سیاست دخالت نکنید!
zahra.n
لبته یکی از دعاهای دستهجمعی، دعای حضرت امام صادق (ع) است که میفرماید: اللهم یا سبوح یا قدوس، ربنا و رب الملائکه و الروح. این دعا را باید نُهبار به صوت و موسیقی خاصی همگی باهم میخواندیم. این دعا و بیشتر دعاهای دستهجمعی ما که بر دل مینشست از ائمهٔ اطهار بود، اما بَها و عبدالبَها آنها را به نام خود ثبت کرده بودند و ما این را نمیدانستیم.
انورے
البته در بین بهاییان اعتراض کردن بهطور کلی ممنوع است؛ حتی اعتراض پدر و مادر به فرزندان. این یعنی لغو حکم امربهمعروف و نهیازمنکر در اسلام.
انورے
یکی از دستورات تبلیغ در بهاییت این بود که مردم را به تحقیق و تفحص تشویق کنید و به آنها بگویید ذهنتان را از هرچه تاکنون آموختهاید پاک کنید تا آمادهٔ شنیدن حقیقت باشد. این حکم «تحرّیِحقیقت» نام داشت، اما گویا تحرّیِحقیقت را فقط برای دیگران توصیه میکردند و اگر فردی از بهاییان قصد تحرّیِحقیقت میکرد، به شدیدترین وجه او را بازخواست و تنبیه میکردند.
انورے
پیامبری که در طول یک قرن همهٔ احکام و تعالیمش بهدست پسر و نوه و نتیجهاش کاملاً تغییر کند و دست آخر هم یک مرکزی به اسم بیتالعدل دستوردهنده و صادرکنندهٔ احکام شود، پیامبر نیست. خود بَها چهار زن داشته و گرفتن چهار زن را جایز دانسته، اما عبدالبَها که خودش چهار زن داشته، فقط با گرفتن یک زن موافقت کرده و حکم پدر را لغو کرده! برای خودش هر چه حلال بوده برای پیروانش حرام کرده! بعد از عبدالبَها هم شوقی هر حکمی را که دوست داشته تغییر داده و بسیاری را لغو کرده است! حالا هم اعضای بیتالعدل که نُه نفر هستند برای ما حکم صادر میکنند.
انورے
آنقدر دربارهٔ اسلام و مسلمانان بدوبیراه شنیده بودیم که به ذهنمان نمیرسید اگر بهایی نباشیم میتوانیم مسلمان باشیم.
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
کمی به عقلت رجوع کن، آیا در روستایی که فقط دوازده بهایی زندگی میکنند و نُه نفر از آنها عضو محفل میشوند همهٔ آن نُه نفر پاک و بری از خطا هستند؟ من روستایی را میشناسم که نُه نفر از دوازده نفری که در آن روستا بهایی بودند عضو محفل بودند. این نُه نفر هر شب و روز برای بالا کشیدن زمینهای یکدیگر تقلا میکردند.
phoenix
گفت: من خودم را با موسیقی سرگرم کردهام، همسر و فرزندم هم از بهاییت نفرت دارند و در هیچکدام از جلسات شرکت نمیکنند. اما تشکیلات دست از سر پسرم برنمیدارد و دائماً او را فرامیخوانند و برایش حرف میزنند و میگویند باید تسجیل شوی. پسرم نمیخواهد تسجیل شود. من و مادرش هم با او موافقیم و به او گفتهایم که مقاومت کند.
phoenix
به ما اینطور یاد دادهاند. ما فکر میکردیم اگر خارج از دستورات تشکیلات خصوصاً محفل، کاری کنیم باعث عذاب و بدبختی ما خواهد شد؛ چرا که آنها مصون از خطا و ملهم به الهامات غیبی هستند.
آقای منطقی لبخند تلخی زد و گفت: تو خیلی اشتباه کردی. اتفاقاً اعضای محفل حرفهایترین خلافکارهای دنیا هستند و کثیفترین گناهان از آنان صادر میشود. خود من شاهد تعویض زنان محفل با همدیگر بودهام. آنقدر از آنان کثافتکاری و رذالت دیدهام که اگر پاکترین افراد عضو محفل شوند هرگز به آنان اعتماد نخواهم کرد.
phoenix
او نمیدانست من در چه ورطهٔ هولناکی دستوپا میزنم و چگونه تحت تسلط و اختیار عدهای که خود را جانشین خدا مینامند قرار گرفتهام. ارادهٔ ما از کودکی آسیب دیده بود و ارادهای در کار نبود. ما عروسکهای کوکی دستان بزرگ و بیرحمی بودیم که احساس عقل و اراده برایمان معنی نداشت.
phoenix
خدایا این مذهب چقدر باعث عذاب ما بهاییان شده! چطور میشود از آن خلاص شد؟ نه آنقدر پول داشتم که قید حمایت خانواده را بزنم و تنها زندگی کنم و از قید و بند این مذهب تحمیلی و این تشکیلات مافیایی خلاصی یابم و نه آنقدر احمق بودم که بتوانم همهٔ بدبختیهایی را که تشکیلات بر سرم آورده، بهحساب امتحان الهی بگذارم و نادیده بگیرم.
phoenix
تشکیلات با کسانی که به اسلام گرویده و از بهاییت خارج شده بودند برخورد وحشیانه و بیرحمانهای داشت. در همان محیط بود که شنیدم کسی مسلمان شده و تشکیلات عدهای را برای بازگرداندن او گمارده است و چون موفق نشده بودند او را از دیدن همسر و فرزندانش محروم کرده بودند
phoenix
جلسه طبق معمول با یک مناجات از مناجاتهای عبدالبَها شروع شد و صفحاتی چند از کتابهای او خوانده شد. دعای دستهجمعی را همگی باهم قرائت کردیم. من هنگامی که دعای دستهجمعی خوانده میشد به یاد حرف مادرم افتادم که گفت: نماز جماعت یعنی تظاهر به نماز. با خودم گفتم: پس دعاهای دستهجمعی ما هم یعنی تظاهر به دعا؟! بهاییان همهٔ احکام و تعالیم اسلامی را به باد تمسخر میگیرند، در حالیکه دعاهای دستهجمعی در بهاییت آنهم با صوت و صلای بلند بیشتر به تظاهر شبیه است. خصوصاً که هیچ معنویتی در آن نیست و هیچ آرامشی هم نمیبخشد.
phoenix
ازاینرو همه، خصوصاً جوانان و نوجوانان سعی میکنند سخنان بیشتری از بیانات باب و بَها و عبدالبَها و شوقی افندی را که مؤسسان این فرقه هستند حفظ کنند و یا بیشتر در جلسات و کلاسها شرکت کنند تا از اهمیت و ارزش بالاتری برخوردار باشند.
phoenix
این دستور بَها بود که احکام مرا بدون لم و بم، یعنی بدون چونوچرا باید بپذیرید. بعد از مرگ بها، اعضای تشکیلات ادارهٔ امر را بر عهده داشتند و افراد بهایی را اسیر چنگ خود کرده بودند. تا زمانی که کسی بهایی است آنقدر به او مسئولیت میدهند و آنقدر او را سرگرم میکنند که مجال اندیشه نمییابد. در بین بهاییان هر کس که مسئولیت بیشتری داشته باشد اگر کثیفترین افراد روی زمین هم باشد، برای همه قابل احترام و ارزش است؛ اما اگر کسی پاکترین و بیآزارترین فرد باشد، ولی در جلسات کمتر شرکت کند و یا مسئولیتهایی را که تشکیلات به او میسپارد نپذیرد و یا بهخاطر سیر کردن شکم خانوادهاش بهاجبار بیشتر به فکر امرار معاش باشد هیچ ارزش و احترامی نخواهد داشت.
phoenix
با این سیاست کمکم بها و عبدالبها جای خدا را برای بهاییان گرفتند و از این رو ما بها را بهاندازهٔ خدا و گاهی بیشتر میپرستیدیم. بعد از مرگ عبدالبها، اعضای تشکیلات جانشین اصلی بودند که متشکل از نُه نفر اعضای محفلاند که در اسراییل مستقرند. بعد از آنان، نُه نفر در پایتخت هر کشور و سپس نُه نفر در هر شهر به انتخاب خود بهاییان آن شهر و کشور هستند. این افراد را جانشین بَها و درواقع جانشین خدا و مصون از خطا میپنداشتیم. حکم آنان حکم خدا بود و ما میبایست بیچونوچرا به دستوراتشان عمل میکردیم.
phoenix
در وسط دیوار، عکس عبدالبَها پسر بَها آویخته بود که همگی ما هنگام عبادت در مقابل این عکس و رو به قبلهٔ بهاییان که در اسراییل است به نماز میایستادیم و سجده میکردیم. البته او را خدا نمیدانستیم، ولی جدا از خدا هم نمیدانستیم. بهاییت یک فرقهٔ سیاسی است که از فرقههای دیگر آموزههایی را گرفته و مثل فرقهای از اهل تصوف، رنگ خدا را کمرنگ کرده است. بهاییان معتقدند بها و عبدالبها وسیلهٔ ارتباطی انسان با خدا هستند و دلیلی ندارد که افراد مستقیماً با خدا ارتباط بگیرند.
phoenix
هر نوزدهروز ضیافت داشتیم و همیشه همان آدمها و همیشه همان مطالب تکرار میشد. به حدی خستهکننده بود که دلم میخواست مریض شوم و در ضیافت شرکت نکنم تا عذرم موجه باشد. شرکت در ضیافت برای همهٔ بهاییان اجباری بود. همهٔ مراسم بهاییان اجباری بود و اگر کسی شرکت نمیکرد این را بهحساب بیایمانی او میگذاشتند و کسی که در بین بهاییان به بیایمانی معروف شود هر تهمت و افترایی به او میچسبد و بهحدی او را محاکمه میکنند که توان مقاومت از دست داده و حاضر میشود جلسات را شرکت کند، به شرطی که از هجوم سؤالات تشکیلات نجات یابد.
phoenix
حجم
۲۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۶۶,۶۰۰
۳۳,۳۰۰۵۰%
تومان