بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آرزوهای بزرگ | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آرزوهای بزرگ

بریده‌هایی از کتاب آرزوهای بزرگ

نویسنده:چارلز دیکنز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۶۵ رأی
۴٫۱
(۶۵)
از روزی كه بدشناسی بهم رو آورد، باهام مهربون‌تر از روزهايی بودی كه روی قله‌ی بخت و اقبال بودم. اين برام خيلی باارزشه.
shima mousavi
هرگز نبايد از اشك‌ريختن احساس خجالت كنيم؛ زيرا اين اشك‌ها مثل قطره‌های باران هستند كه برگرد و غباری كه زمين برمی‌انگيزد و با آن‌ها پرده‌ای بر دل‌های بی‌عاطفه‌ی ما می‌كشد، باريده و باعث شفافيتش می‌شود.
forooghsoodani
«اما اون‌طور كه يادم مياد، در آخرين خداحافظی گفتی خدا پشت و پناهت باشه و از سر گناهات بگذره! اگه اين جمله‌ها رو اون‌موقع تونستی بگی، حالا هم بی‌هيچ درنگی به من بگو، به‌خصوص حالا كه رنج و عذاب به من آموخته كه احساس‌ها و عواطف درونی شما رو به‌خوبی بفهمم و درواقع بدبختی و مصيبت، آموزگار بسيار مؤثری برای من بوده. من حالا شكسته و خميده شدم؛ ولی اميدوارم شكل بهتری پيدا كرده باشم. همون‌طور كه هميشه به من لطف داشته و به من خوبی كردی، حالا هم همون‌گونه باش و منو مطمئن كن كه بعد از اينم باهم دوست بمونيم.»
Rasta (:
برای انسان تشخيص اين امر به‌شدت سخت است كه بفهمد گستره‌ی تأثير آدمی خوش‌ذات و شريف و مسؤول تا چه حد است؛ اما به‌راحتی می‌توان دريافت كه اين امر تا چه اندازه خود آن آدم را تحت تأثير قرار داده است
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
تا آن لحظه هرگز فكر نمی‌كردم كه يك روز دست‌هايم باعث شرمندگی و خجالتم شوند؛ ولی از آن به بعد به‌تدريج طور ديگری به آن‌ها نگاه می‌كردم. احساسی كه در اثر تحقيرهای او در من به‌وجود آورد، طوری قوی بود كه هم‌چون يك بيماری مسری در من سرايت كرد.
محسن م.تراکمه
وقتی می‌پرسم امروز چه آدمی هستم؛ به‌راستی نمی‌دونم. تو می‌گی خوشبختم؛ اما من اينو می‌دونم كه خودم برای ارتقا موقعيتم كاری نكردم و اين ثروته كه منو بالا كشيده
مرتضی بهرامیان
آدمی با خود چيزی به جهان نياورده و چيزی هم با خود نمی‌برد و هم‌چون شبحی تنها از آن‌جا به اين‌جا و از اين‌جا به آن‌جا می‌گذرد و هرگز در يكی از آن‌ها پايدار نمی‌ماند
Anonymous
آن روز می‌رسد كه ديگران در زير نور آفتاب قدم زده و به‌ياد من بيفتند و خاطره‌ام احساس‌های درونی آن‌ها را قلقلك دهد.
Anonymous
خودِ رفتن خيلی آسان‌تر از خيالِ رفتن است
Anonymous
فكر نمی‌كنم كسی فقط برای اين‌كه به ديگری فكر كرده نسبت به اون حقی داشته باشه.
Anonymous
انگار در زندگی، بدترين پستی‌ها به‌خاطر كسانی از ما ظاهر می‌شود كه به‌هيچ‌وجه برای‌شان ارزشی قايل نيستيم و مورد نفرت‌مان هستند.
reyhan
خودِ رفتن خيلی آسان‌تر از خيالِ رفتن است
reyhan
اين نخستين تجربه‌ی من از ديدن نيروی اعجاب‌برانگيز پول بود و ديدم كه چه‌گونه درون شاگرد خياط را درهم شكست و غرورش را درهم ريخت.
book.lover
وقتی به دفتر وكالت می‌رم، كلبه رو به كلی فراموش می‌كنم و وقتی هم به خونه ميام، دفتر وكالت رو از ياد می‌برم
book.lover
«كوچك‌ترين مدركی وجود نداره، پيپ. هرگز براساس ظاهر آدم‌ها داوری نكن. همه‌چيزو با مدرك و شاهد و سند بپذير. اين قانون طلايی ماست.»
book.lover
ممكنه آدمو فريب بدند، اموالش رو بدُزند و يا حتا اونو بكُشند؛ اما هر جای ديگه هم كه فكرشو بكنی، آدم‌هايی هستند كه از اين‌جور كارها كنند.
lucifer
مطمئن باش كه اگه نتونم غير از اين وضعی كه الآن تو اون هستم، طور ديگه‌يی زندگی كنم، هرگز روی سعادت و نيكبختی رو نمی‌بينم و برای هميشه احساس بدبختی می‌كنم.
lucifer
كسی كه روزگاری برای آدم يه هم‌نشين خوب به‌حساب می‌اومد، در روزگار ديگه‌يی ممكنه ديگه هم‌نشين خوبی نباشه.
shima mousavi
. در اين زمان كوتاه نكته‌ی ديگری را هم كشف كرده بودم: آقای پامبل‌چوك در حين اداره‌ی مغازه‌ی خويش، عادت داشت تا به آن‌طرف خيابان و به كيف‌ساز خيره شود، كيف‌سازهم نشسته بود و درحين اداره‌ی مغازه‌ی خود؛ مراقب كالسكه‌ساز بود، او هم دست‌هايش را توی جيبش كرده بود و به تماشای نانوا مشغول بود، نانوا هم چشم از عطار برنمی‌داشت، عطار هم جلوی مغازه‌اش ايستاده بود و لحظه‌ای داروفروش را از نظر دور نمی‌كرد و درحالی‌كه رويش به‌طرف او بود، خميازه می‌كشيد. اما ساعت‌ساز محل با ذره‌بين روی چشمش مدام روی ميز كوچكی خم شده بود و چندتا از دهاتی‌ها كه روپوش پوشيده بودند از پشت ويترين به او نگاه می‌كردند. او به‌ظاهر تنها كاسب محل بود كه به كار خودش سرگرم بود.
Rasta (:
درحالی‌كه می‌لنگيد به‌طرف چوبه‌ی دار می‌رفت. انگار همان دزد دريايی بود كه زنده شده و از دار پايين آمده و می‌خواست
کاربر ۷۸۲۱۰۷۱

حجم

۵۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۶۴ صفحه

حجم

۵۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۶۴ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰
۵۰%
تومان