بریدههایی از کتاب بازگشت شازده پسر
۴٫۰
(۴۰)
خب، داشتم دربارهٔ چیزهایی که گفتی فکر میکردم و فهمیدم که فکری عمیقاً در سرم ریشه کرده بود؛ این فکر که: من دیگه هیچوقت نمیتونم واقعاً شاد باشم مگر زمانیکه دوست دیگهای مثل دوست خلبانم، که دلم خیلی براش تنگ شده، پیدا کنم؛ درصورتیکه این فکر سه مانع خوشبختی که بهش اشاره کردی رو داره. اولازهمه نیاز به کسی شبیه اون بود که مانع میشد تا به بقیهٔ مردم توجه کنم، مردمی که با اون فرق داشتن ولی شاید به همون اندازه خوب و خوشطینت بودن. دومین موضوع حس اطمینانخاطر بود، چون هیچوقت کاملاً مطمئن نبودم که میتونم کسی دقیقاً شبیه به اون پیدا کنم؛ و سومی جستجو، که باعث میشد من روی آینده و کسی که شاید بعداً ملاقات کنم تمرکز داشته باشم و توجهی به ارزش و اهمیت کسانی که در اطراف من بودن نداشته باشم.»
سان
روش دیگهای که خاطرات از طریق اون شادی تو رو ازت میگیرن اینه که مجبورت کنن احساسی که نسبت به مسائل داری مثل همون احساساتی باشه که در گذشته نسبت بهشون داشتی، و این اتفاق هرگز نخواهد افتاد.
سان
گذشته یک مکان امنه، چون جاییه که بسته شده... مرده.
سان
مواظب افرادی باش که به بهانهٔ لطفکردن در حقت رؤیاهات رو از بین میبرن، چون اونها هیچچیز خوب دیگهای ندارن که جای رؤیاهات رو پر کنه.
سان
تقدیر همیشه راهی پیدا میکنه تا ما رو مجبور به یادگرفتن چیزایی کنه که بیشتر در برابرشون مقاومت میکنیم؛ چیزایی که دلمون نمیخواد اونها رو بپذیریم
سان
تنها یه راه برای تغییردادن دنیا وجود داره و اون تغییردادن خودته.»
mohiii ftt
«اگه دست از قضاوتکردن خودمون و دیگران برمیداشتیم، اگه بهجای اینکه از شرایط بدمون شکایت کنیم و با پرسیدن سؤالاتی مثل اینکه: آیا مستحق این مسائل و مشکلات بودیم یا نه؟ و آیا میتونستیم جلوی این شرایط رو بگیریم؟ خودمون رو شکنجه بدیم درعوض از تواناییهامون برای حلکردن اون مشکلات استفاده میکردیم و چیزهایی که نمیتونستیم تغییر بدیم رو میپذیرفتیم زندگیهامون میتونست خیلی بهتر باشه؛ یه ضربالمثل قدیمی شرقی هست که میگه: بهتره یه شمع روشن کنی بهجای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی.»
mohiii ftt
انسانها ظرفیت بالایی برای بیتقصیر نشوندادن خودشون دارن؛ اونها تقصیرها رو بر گردن کمبود عشق، تحصیلات یا مشکلاتی که باهاشون سروکار دارن میندازن.
هرمس
عجیب است که ما بهسادگی فرض میکنیم دیگران باید در همان جهتی حرکت کنند که ما میرویم.
هرمس
پسرک، که احتمالاً به یاد برهاش افتاده بود که در جعبه زندانی شده، درحالیکه انگشتانش را روی سر وینگز که خوابیده بود میکشید با صدای بلند گفت: «گمون نکنم اگه ما حیوونا رو توی قفس زندونی کنیم اونها هم بتونن بهترینِ خودشون رو نشون بدن.»
گفتم: «افرادی وجود دارن که بچههاشون یا بقیه رو در قفسی با میلههای ساختهشده از خواستهها، انتظارات و ترسهاشون زندانی میکنن و نمیفهمن هر چیزی که به اجبار تحمیل بشه باعث بهوجوداومدن مقاومت میشه.
سهیل آراسته
شاید حقیقت مطلق بهخودیِخودش واحد و یکسان باشه اما ما فقط بهاندازهٔ ظرفیت آگاهی و هشیاریمون و باتوجه به قدرت احساساتمون میتونیم درکش کنیم.
سان
مسائل همونطوری که تو در ذهنت بهشون فکر میکنی برات اتفاق میفتن.
سان
احساس گناه ما رو فلج و از حل بسیاری از مشکلات دور میکنه.
سان
بهترین راه برای حل یه مشکل اینه که مثل یه مشکل بهش نگاه نکنیم بلکه مثل یه اشکال یا یه چالش در نظرش بگیریم.
سان
ما باید همیشه آماده باشیم تا منطقهٔ امنی که در اون قرار داریم رو رها کنیم و بارها و بارها با مشکلاتمون روبهرو بشیم تازمانیکه قانع بشیم اون مشکلات حل شدن و بتونیم از در عبور کنیم و در مسیر پیشرفت حرکت کنیم
سان
هرچه بیشتر در مواجهشدن با سد جلوی راهمون تعلل کنیم اون مشکلات بزرگتر میشن و ما کوچیکتر؛ به بیان دیگه، هرچه بیشتر مشکل رو بهدنبال خودمون بکشیم سنگینتر میشن.
سان
هیچ فایدهای نداره که کنترلمون رو از دست بدیم، محکم به در بکوبیم، به خودمون آسیب بزنیم و بهخاطر همهٔ مشکلاتمون در رو مقصر بدونیم.
سان
مشکل مثل دَریه که تو کلید اون رو نداری
سان
ما بهسادگی فرض میکنیم دیگران باید در همان جهتی حرکت کنند که ما میرویم.
سان
هرکس توی دنیای خودش زندگی میکنه و به تعداد آدما دنیا وجود داره.
parya.prz
حجم
۳۲۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۳۲۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۲۷,۵۰۰
۱۹,۲۵۰۳۰%
تومان