- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب تهوع
- بریدهها
بریدههایی از کتاب تهوع
۳٫۰
(۶۲)
اجسام نباید «لمس کنند»، زیرا زنده نیستند. انسان از آنها استفاده میکند، سپس در جای پیشین میگذارد، و میان آنها به زندگی ادامه میدهد. آنها تنها مفید به نظر میرسند، همین و بس. ولی در مورد من تفاوت دارد. آنها مرا لمس میکنند و این تحملناپذیر است. میترسم با آنها تماس برقرار کنم، گویی جانورانی زندهاند.
سام
باید بروم و بخوابم. حالم خوب شده است. دیگر باید به نوشتن دلتنگیهای روزانه در دفترچه نو و زیبای خود و کاری که اغلب، دختران نوجوان انجام میدهند، پایان بدهم. نوشتن در دفتر خاطرات، تنها در یک مورد میتواند جالب باشد: زمانی که (نوشتههای روی صفحات فاقد تاریخ، با همین عبارت زمانی که، به پایان رسیده است.)
سام
هرگز آغازی وجود ندارد. هر روز بیهوده به روزهای پیشین، به گونهای بیپایان و یکنواخت، افزوده میشود. گاهی به یک جمعبندی جزئی میرسیم و میگوییم سه سال است که سفر میکنم، یا سه سال از حضور من در بوویل میگذرد.
rzvmn
انسانی که تنها زندگی میکند، حتی نمیداند تعریف کردن ماجرا چیست و راستنمایی همزمان با دوستان، ناپدید میشود. حتی اجازه میدهد رویدادها هم بگذرند. گاهی افرادی را میبیند که ناگهان پدیدار میشوند، کلامی بر زبان میآورند، و سپس میروند. گاهی وارد ماجراهایی بیپایه و اساس میشود و نقش شاهدی بیارزش را بر عهده میگیرد. همواره همه آنچه راست نیست و همه آنچه کسی در کافهها باور نمیکند، به ذهن او هجوم میآورد.
Ajan Maftun
اجسام نباید «لمس کنند»، زیرا زنده نیستند. انسان از آنها استفاده میکند، سپس در جای پیشین میگذارد، و میان آنها به زندگی ادامه میدهد. آنها تنها مفید به نظر میرسند، همین و بس. ولی در مورد من تفاوت دارد. آنها مرا لمس میکنند و این تحملناپذیر است. میترسم با آنها تماس برقرار کنم، گویی جانورانی زندهاند.
سام
افکار من به واژهها متصل نمیشوند و شکل مهآلودی دارند. گاهی شکلهایی مبهم و غریب میگیرند و سپس ناپدید یا به عبارتی فراموش میشوند.
سام
ولی او بدون شک، فردی رذل بود! چه کسی رذل نیست؟ ولی رذل هم بزرگ و کوچک دارد.
rzvmn
یکشنبه همچون لبخندی خفیف روی درختها و چمنها حضور داشت. نمیتوانستم آن را به خوبی توصیف کنم و تنها میتوانستم به سرعت بگویم: «این یک باغ ملی، در زمستان، و در بامداد یکشنبه است».
rzvmn
ولی او بدون شک، فردی رذل بود! چه کسی رذل نیست؟ ولی رذل هم بزرگ و کوچک دارد.
rzvmn
یکشنبه همچون لبخندی خفیف روی درختها و چمنها حضور داشت. نمیتوانستم آن را به خوبی توصیف کنم و تنها میتوانستم به سرعت بگویم: «این یک باغ ملی، در زمستان، و در بامداد یکشنبه است».
rzvmn
یکشنبه همچون لبخندی خفیف روی درختها و چمنها حضور داشت. نمیتوانستم آن را به خوبی توصیف کنم و تنها میتوانستم به سرعت بگویم: «این یک باغ ملی، در زمستان، و در بامداد یکشنبه است».
rzvmn
آرزو داشتم لحظات زندگی من همچون سایر لحظات زندگی که به یاد میآیند، به دنبال هم بیایند و مرتب شوند.
rzvmn
پایان وجود دارد، نامرئی، ولی حاضر؛ و همین پایان، به واژهها ابهت و ارزش یک آغاز میبخشد.
rzvmn
هرگز آغازی وجود ندارد. هر روز بیهوده به روزهای پیشین، به گونهای بیپایان و یکنواخت، افزوده میشود. گاهی به یک جمعبندی جزئی میرسیم و میگوییم سه سال است که سفر میکنم، یا سه سال از حضور من در بوویل میگذرد.
rzvmn
سکوت!
در یکی از همین روزها،
دلتنگ من خواهی شد، عزیزم،
ناگهان حالت تهوع از بین رفت.
rzvmn
تهوع درون من نبود. آن را در آنجا روی دیوار، روی بند شلوار، و در همه پیرامون خود احساس میکردم.
rzvmn
به دلیل تعصبات گوسفندوار، مرا بیحوصله میکرد.
rzvmn
از آن لحظه به بعد، حالت تهوع دیگر مرا رها نکرد و نگهداشت.
rzvmn
حجم
۲۳۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۳۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان