بریدههایی از کتاب دختری که ماه را نوشید
۴٫۳
(۹۲۵)
جادو. نور ستاره. نور ماه. خاطره. قلبش آنقدر عشق داشت که شروع به فوران کرد؛ مثل آتشفشان.
یـ★ـونا
جادوگر و در واقع باور به جادوگر، برای ترساندن مردمِ ساده ساختهشده بود؛ مردم مطیع، مردم رام، مردمی که زندگیشان در غباری غمناک میگذشت. ابرهای اندوه احساساتشان را گرفته بود و مغزهایشان را از کار انداخته بود. بزرگان برای حکمرانی به همینها نیاز داشتند.
zok
چیزی که نباید اجازهٔ اتفاق افتادنش را میدادند، نظر دادن مردم بود. نظر داشتن و نظر دادن در نهایت خطرناکترین اتفاق بود.
mahdie
مادرها به فرزندانشان میگفتند آینده در مرداب است
Bany_adam
زمان نیرنگ زیادی داشت و مثل گِل لغزنده بود.
Hana_NP
مردم مطیع، مردم رام، مردمی که زندگیشان در غباری غمناک میگذشت. ابرهای اندوه احساساتشان را گرفته بود و مغزهایشان را از کار انداخته بود. بزرگان برای حکمرانی به همینها نیاز داشتند. هرچند ناخوشایند بود، ولی کاری برایش نمیکردند.
mah_
یازدهساله بودن خیلی خوب است. تقارن و عدم تقارن یازدهسالگی را دوست داشت. عددی بود به ظاهر زوج، ولی درعمل اینطور نبود.
ف_حسنپوردکان
قلب لونا سمت قلب مادربزرگش کشیده میشد. آیا عشق هم قطبنما بود؟
zohreh
جادوگر رو نکشت. بهجاش جادوگر اونو کشت.
واسه همینه که شجاعت فایده نداره. شجاعت نه چیزی میسازه، نه از کسی مراقبت میکنه و نه به نتیجهای میرسه. فقط آدم رو به کشتن میده. به خاطر همینه که ما با جادوگر مقابله نمیکنیم. به خاطر اینکه حتی ساحرای پیر قدرتمند هم نتونستن باهاش مقابله کنن.
zohreh
حافظه چیزی بود لغزنده؛ مثل خزه روی یک سطح لیز، و خیلی راحت میتوانست تعادل کسی را به هم بزند و زمین بیندازدش.
zohreh
دانش همیشه از مغز نمیآد. بدنت، قلبت و هدفت هم هستن. بعضی وقتا حتی خاطرهها ذهن خودشون رو دارن.
B.A.H.A.R
زن دیوانه گفت: «هر شب توی برج از این سلول به اون سلول میرفتی و دنبال اندوه میگشتی. وقتی من یاد گرفتم اندوه نداشته باشم، هر شب ناله میکردی و جیغ میزدی.»
B.A.H.A.R
«شما این اواخر بیرون رفتید؟ اینهمه... نور خورشید که چشم رو آزار میده، از کجا میاد؟ انگار داره مردم رو روشن میکنه.»
B.A.H.A.R
ولی اگر نمرده بودند چه؟
هرچه بیشتر سؤال میکردند، شکهایشان هم بیشتر میشد و هرچه بیشتر شک میکردند، امیدشان هم بیشتر میشد و هرچه امیدشان بیشتر میشد، ابرهای بیشتری کنار میرفت و زمین گرمتر میشد.
B.A.H.A.R
«مخصوصاً کتابخونه. دانش قدرتمنده، ولی وقتی پنهان باشه خطرناک میشه.
B.A.H.A.R
لونا احساس میکرد همهٔ اعضای بدنش دستبهیکی کردهاند تا او را تغییر دهند؛ حتی صدایش هم به او خیانت کرده بود.
ولی این بدترین چیز نبود.
چیزهای دیگری هم بودند...
B.A.H.A.R
بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس
B.A.H.A.R
حقیقت در قلب رؤیاپرداز است.»
☆بهار☆
یک طرف سنگ نوشته بود: فراموش نکن.
Ailin~a
«شاعر میگه بیصبری مال موجوداتِ کوچیکه. مال کَک و قورباغه و کرمِ میوه. عزیز دلم، تو خیلی خیلی از کرمِ میوه بزرگتری.»
yasamin
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰۵۰%
تومان