بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که ماه را نوشید | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که ماه را نوشید

بریده‌هایی از کتاب دختری که ماه را نوشید

۴٫۳
(۹۲۵)
یک وقتی می‌دانست ولی حالا همه‌چیز از حافظه‌اش پاک شده بود. فراموش کردن آسان‌تر بود.
عروس دریایی
«بعضی از ماها عشق رو به قدرت ترجیح می‌دیم. در واقع خیلی از ماها.»
Fatemeh
«یه زمانی... یه زمانی اسم داشتم. ولی یادم نمی‌آد. یه مردی بود که منو همسرش صدا می‌زد. یه بچه‌ای هم بود که قرار بود یه روزی منو مامان صدا بزنه. ولی از همهٔ اینا خیلی گذشته. نمی‌تونم بگم چقدر زیاد. الان فقط یه زندانی‌ام.»
Fatemeh
«تو همهٔ دنیا رو ندیدی؛ پس نمی‌تونی اینو بگی.»
Fatemeh
«اندوه تو خیلی واقعیه. ولی کاریش نمی‌شه کرد. این پسر نباید برگرده و باید همهٔ شواهد این‌طور بگن که جادوگر اونو کشته.»
Fatemeh
«از دانه‌های شن است نورِ آفرینش فضای آفرینش زمان بی‌انتهای آفرینش و همه‌چیز به دانه‌های شن بازمی‌گردد.»
Fatemeh
هیچ عشقی بدون از دست دادن وجود نداره.
raza
جادوگر و در واقع باور به جادوگر، برای ترساندن مردمِ ساده ساخته‌شده بود؛ مردم مطیع، مردم رام، مردمی که زندگی‌شان در غباری غمناک می‌گذشت. ابرهای اندوه احساساتشان را گرفته بود و مغزهایشان را از کار انداخته بود.
Mahbubeh 1993
مرد پرید. دختر پرید. زن دیوانه پرید. و دنیا پر از پرنده شد.
یـ★ـونا
«اینا تقصیر منن. منو ببخش. ولی زندگیت الان شادتره. مگه نه؟»
یـ★ـونا
«تو اینجایی، تو اینجایی، تو اینجایی، تو اینجایی. منم اینجام.»
یـ★ـونا
«اینا همه یه چیزن. نمی‌بینی؟ هیولا، مرداب، شعر، شاعر، دنیا. همه تو رو دوست دارن. تمام این مدت دوستت داشتن.
یـ★ـونا
جادوگر ما که این‌جوری برامون گفته؛ برای تمام پروتکتریت. ما مال اونیم و اون مال ما. جادوی اون به ما و هر چی که می‌بینیم برکت می‌ده. به مزرعه‌ها و باغ‌ها و باغچه‌ها برکت می‌ده. به مرداب و جنگل و حتی آتشفشان هم برکت می‌ده. به همهٔ ما مساوی برکت می‌ده. به خاطر همینه که مردم پروتکتریت سالم و قوی و سرحالن. به خاطر همینه که بچه‌هامون باهوش و لپ‌گلی‌ان. به خاطر همینه که این‌قدر شادی داریم. روزی روزگاری جادوگر یه شعر از هیولای مرداب می‌گیره. شاید این شعری بوده که دنیا رو ساخته. شاید هم شعریه که دنیا باهاش تموم می‌شه. شاید هم کلاً یه چیز دیگه‌س. تنها چیزی که من می‌دونم اینه که جادوگر اون شعرو زیر شنلش قایم کرده. اون مال ماست؛ ولی یه روز جادوش تموم می‌شه و برمی‌گرده مرداب و بعد از اون ما دیگه جادوگر نداریم. فقط داستاناش می‌مونه. شاید اون هیولا رو پیدا کنه. یا خودش هیولا بشه. یا مرداب بشه. یا شعر بشه. یا دنیا بشه. می‌دونی، اینا همه یه چیزَن.
یـ★ـونا
بله. یه جادوگر توی جنگل هست. خب معلومه که یه جادوگر هست و همین دیروز اومد اینجا. تو دیدیش، من دیدمش، ما همه دیدیمش. خب معلومه که جادوگریش رو تبلیغ نمی‌کنه. مؤدبانه نیست. آخه این چه حرفیه؟! وقتی بچه بوده جادویی شده. یه جادوگر دیگه، یه جادوگر باستانی اونو با جادو پر کرد. بعد دیگه خودشم نمی‌دونست باهاش چی‌کار کنه. جادو همین‌جوری از جادوگر پیر به‌سمت جادوگر جدید جاری شد؛ مثل آب که از کوه پایین می‌ریزه. این اتفاق وقتی میفته که یه جادوگر ادعا می‌کنه که یه نفر مال خودشه؛ یکی که از اون بیشتر از همه مراقبت می‌کنه. اون‌قدر جادو از اون جادوگر به اون‌یکی جاری می‌شه که دیگه چیزی برای بخشیدن باقی نمونه.
یـ★ـونا
یا یکی رو قربانی کن یا همه رو. این قانون دنیاس. ما هر کاری هم که بکنیم نمی‌تونیم عوضش کنیم.
یـ★ـونا
او می‌دانست که یک داستان هم می‌تواند راست باشد و هم دروغ. داستان‌ها می‌توانند واقعیت را وارونه کنند یا بچرخانند. کنترل کردن داستان‌ها قدرت است و چه کسی از این قدرت بهره می‌برد؟
Neda^^
شاید باید یاد بگیرید که گوش کنید.»
یـ★ـونا
درخشش آبی‌رنگ، با پرتوهایی نقره‌ای. جادوی لونا! جادوی او! داشت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد.
یـ★ـونا
«صبر بال ندارد. صبر فرار نمی‌کند. نه می‌وزد، نه می‌لزرد، نه می‌لغزد. صبر موجِ اقیانوس است. دودِ کوه‌هاست. خطوط رویِ مرداب است. هم‌نوایی ستاره‌هاست، که بی‌وقفه آواز می‌خوانند.»
یـ★ـونا
حباب‌های یخی، شیشه‌ای، آهنی، حباب‌های با نور ستاره. حباب‌های مرداب. اهمیت ماده خیلی کم‌تر از هدف توئه. از تخیّلت استفاده کن و تک‌تک‌شون رو بساز. دور هر خونه. دور هر باغ. هر درخت. هر مزرعه. دور کل شهر. دور شهرهای آزاد. حباب و حباب و حباب. بپوشون. محافظت کن. ما از جادوی تو استفاده می‌کنیم، سه‌تایی با هم. چشمات رو ببند، من بهت نشون می‌دم چی‌کار کنی.»
یـ★ـونا

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰
۵۰%
تومان